همسفر بتول
ورودم به کنگره در فصل بهار بود تقریبا دو ماه بعد از آمدنم از گوشه و کنار حرف از تعطیلات شنیدم دلهره شدیدی تمام وجودم را گرفت و ترس از خراب شدن سفر مسافرم لرزه به اندامم انداخت. با غمی بسیار خود را نزد مرزبانان رساندم و از آنها راجع به موضوع تعطیلات پرسیدم؛ در دل آرزو داشتم که حقیقت نداشته باشد. تمام افکارم سمت مسافرم و برخوردش با این موضوع بود. مرزبانان گفتند: آری درست است و ما در سال دو بار تعطیلات داریم؛ یکی در تابستان و دیگری عید نوروز، به این صورت که تمامی شعب به مدت دو هفته تعطیل میباشد و رهجوها با راهنما ارتباط ندارند. روز آخر همه با هم خداحافظی کردند و من از حال خراب نای رفتن به خانه را نداشتم؛ فقط ذهنم را با نوشتن سیدی آرام میکردم؛ چرا که با نوشتن سی دی حالم خوب میشد.
از فردا شروع کردم به نوشتن سی دی و توکل کردن به خدا که انشاالله هیچ اتفاق بدی نمیافتد. در طول این دو هفته، هم سی دیهای که راهنما فرموده بود را نوشتم هم سی دیهایی که عقب بودم و تا پایان تعطیلات هیچ اتفاقی نیفتاد. بعد تعطیلات وقتی به کنگره رفتم چقدر دلم برای همه چیز آنجا تنگ شده بود و من در طول این دو هفته دو مطلب را پوست، گوشت و خون خودم حس کردم، اول آنکه اگر راه و مسیر درست باشد، نیروهای الهی به کمک شما میآید و مطلب دوم نوشتن سی دی (امواج بازدارنده ذهن) که راهنما خواسته بود خیلی به من کمک کرد؛ چون راه خروج از ترس، خشم و ناامیدی را یاد گرفتم و من فهمیدم که اگر شاگرد آماده یادگیری باشد، استاد حاضر میشود.
همسفر الهام.ن
دلنوشتهای برای روزهای بدون کنگره، از دوم مرداد که تعطیلات تابستانی کنگره شروع میشود، حضور یک خلاء، حسرت بزرگ در دلم احساس میکنم. نه آن جور که بخواهم زار بزنم یا بروم یک گوشهای کز کنم نه....؛ مانند موقعی که در حال تماشای سریال جذاب آنلاین باشید؛ به یک باره اینترنت قطع شود!. انگار آن ستون امنی که هفتهام را روی آن میساختم، رفته مرخصی! نه صدای نگهبان را میشنوم، نه لبخند همسفرها را میبینم؛ نه آن حس آرامش بخش مشارکت در جلسه...
تعطیلات که شروع میشود، همه جا حرف از سفر و استراحت است؛ اما برای ما اعضای کنگره، تعطیلات نوعی آزمون است...آزمون اینکه چه قدر آموزشهایمان را زندگی کردیم، چه قدر توانستیم به جای تکیه به کنگره، به نیروهای درونی خود متکی باشیم. روزها میگذرند، ساعتها کندتر میروند و من، دلم برای صندلی پلاستیکی سادهای تنگ میشود که روی آن مینشستم و خود را پیدا میکردم.
برای آن چایی که مزهاش از تمام چایهای دنیا نابتر است؛ دل تنگ میشوم. برای مرزبانهایی که با یک لبخند، خستگی هفته را از وجودم بر میداشتند...اما میدانم که این تعطیلی یک فرصت است؛ فرصتی برای مرور، تمرین، برای اینکه نشان بدهم کنگره فقط یک مکان نیست، یک تفکر است... یک شیوه زندگی است... میخواهم تا هجده مرداد، هر روز به خودم یادآوری کنم که سفر هنوز ادامه دارد؛ حتی اگر درب کنگره بسته باشد و وقتی دوباره آن درب باز شود، من مشتاقتر از قبل میروم سمت صندلی و آغوش گرم دوستانم.
نویسنده: همسفر الهام.ن و همسفر بتول رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون ششم)
رابط خبری: همسفر بتول رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون ششم)
ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی یحیی زارع میبد
- تعداد بازدید از این مطلب :
125