English Version
This Site Is Available In English

آن چیزی که در ذهنت ساخته‌ای را اجرایی کن

آن چیزی که در ذهنت ساخته‌ای را اجرایی کن

هشتمین جلسه از دوره سوم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی ارگ کرمان به استادی همسفر سمیه، نگهبانی همسفر اسماء و دبیری همسفر محبوبه با دستور جلسه «وادی پنجم (در جهان ما تفکر، قدرت مطلق حل نیست؛ بلکه توأم با رفتن و رسیدن آن را کامل می‌نماید.) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۳۰ تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خداوند را شاکرم که امروز این‌جا هستم و از همه شما آموزش می‌گیرم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر می‌کنم؛ وقتی که درمان شدند درد منِ سمیه را هم درد خودشان دانستند. از ایجنت، مرزبانان و راهنمایانم تشکر می‌کنم. از راهنمای اولم همسفر مهدیه که من را با آغوشی باز قبول کردند، پذیرفتند، کمکم کردند و من را به رهایی رساندند تشکر می‌کنم و از راهنمایم همسفر زهرا که آموزش‌های ایشان کمک می‌کند که من سمیه بهتری باشم تشکر می‌کنم و از همه شما عزیزان که امروز حضور دارید و کنار من هستید سپاسگزارم.

دستور جلسه وادی پنجم است. من یک بار دیگر وادی پنجم را استاد لژیون بودم؛ خیلی برایم جالب بود و خیلی دوستش داشتم؛ وقتی که همسفر اسماء به من گفتند که من امروز استاد جلسه هستم و دستور جلسه وادی پنجم است خیلی برایم جالب بود و احساس کردم این وادی برای من است، خیلی جامع و کامل است و قطعاً یک ضعفی دارم که باید آن ضعف را درست کنم. وادی پنجم می‌گوید: در جهان ما تفکر، قدرت مطلق حل نیست؛ بلکه توأم با رفتن و رسیدن آن را کامل می‌نماید. این‌که من در ذهنم چیزی می‌دانم خوب است شاید ۱۰ درصد راه است؛ اما من باید بتوانم آن را عملیاتی کنم. این وادی همین را به من می‌گوید؛ آن چیزی را که در ذهنت ساخته‌ای را اجرایی‌ کن. من قبلاً درس که می‌خواندم، برنامه‌ریزی می‌کردم که تا ماه بعد این‌قدر درس بخوانم و یک روز در هفته تست بزنم؛ اما این در ذهنم بود و وقتی که من آن را عملیاتی‌ می‌کردم ارزش داشت. این‌که من فقط بدانم؛ یعنی دانستن خالی و به آن عمل نکنم هیچ ارزشی ندارد.

وادی پنجم می‌گوید ما سه جهان داریم: جهان فیزیک، جهان خواب و جهان ذهن. جهان فیزیک همان جهانی است که ما در آن زندگی می‌کنیم، جهان خواب جایی است که ما در خواب می‌بینیم و جهان ذهن که خیلی شگفت‌انگیز است؛ قابل درک برای من نیست؛ انگار برای همه قابل درک نیست و پیچیده است. من باید آنچه در جهان ذهن است را عملیاتی و اجرا کنم؛ برای این کار من باید بتوانم پاکسازی را از خود شروع کنم و تزکیه و پالایش را انجام بدهم؛ پندار سالم، گفتار سالم و کردار سالم داشته باشم و برای این کار باید از عدم اعتمادبه‌نفس، اضطراب، ترس و ناامیدی خارج شوم و پله‌هایی را طی کنم تا بتوانم آن ساختارهای ذهنی‌ام را به ساختارهای عملیاتی دربیاورم. حالا این پله‌ها چه هستند؟

پله اول: برگشت از ضد ارزش‌ها است. اگر هر انسانی به درون خودش نگاه کند می‌داند چه کاری ارزش است و چه کاری ضد ارزش. من باید ببینم چه کاری ارزش است انجام بدهم و چه کاری ضد ارزش است و از آن دوری کنم. اگر در تاریکی‌ها قرار دارم از آن بیرون بیایم و باید بتوانم آن تاریکی را کنار بگذارم و ذره‌ذره بیرون بیایم یک‌سری چیزها هستند که مثلاً طبق فرهنگ ما ضد ارزش هستند؛ ولی ممکن است جای دیگر ضد ارزش نباشند؛ مثل مصرف مشروبات الکلی و یک‌سری چیزها خِرد جهانی هستند و برای همه ضد ارزش هستند؛ مثل دروغ گفتن، غیبت کردن، دزدی کردن و ... 

پله دوم پله خودداری است؛ این‌که من ببینم کاری که انجام می‌دهم به نفع من است یا به ضرر من و وقتی که به هیچ نتیجه‌ای نرسیدم نباید آن کار را انجام بدهم. من به راهنما همسفر مهدیه می‌گفتم وقتی که من خوب یا بد یک کاری را نمی‌دانم انجام بدهم یا نه؟ گفتند که انجام نده و من آن کار را انجام ندادم و آن پشیمانی که از انجام ندادن آن کار داشتم خیلی کمتر بود تا این‌که آن کار را انجام می‌دادم. خیلی‌ها استخاره یا قرعه‌کشی می‌کنند؛ ولی آقای مهندس می‌گویند: حتی وقتی تو تشنه‌ای و یک لیوان آب جلوی تو هست در حالی که نمی‌دانی آب است یا زهر، آن را نخور.

پله بعدی قناعت است، قناعت را باید از طبیعت یاد بگیریم و طبیعت را الگوی خودمان قرار بدهیم. این‌که طبیعت از زمین شور و آب تلخ میوه‌های قشنگ و خوشمزه‌ای مثل گیلاس برای ما فراهم می‌کند من هم باید بتوانم از کمترین امکاناتی که دارم بیشترین بهره را ببرم و این‌که گاهی کسانی در یک خانه ۴۰ متری زندگی می‌کنند و حالشان خیلی خوب است و کسانی در یک خانه ۲۰۰۰ متری زندگی می‌کنند و کنار هم حالشان خوب نیست و آرامش ندارند.  قدیم برای ۷ یا ۸ نفر مهمان مثلاً آب‌گَرمو یا اِشکنه درست می‌کردند؛ ولی الآن مهمانی‌های آنچنانی می‌گیرند. ما باید در تربیت بچه‌هایمان هم قناعت داشته باشیم؛ مثلاً این‌که هر چیزی را در اختیارشان قرار ندهیم این یک جور خیانت به آن‌هاست؛ چون باعث می‌شود بعداً در روی ما بایستند و شاید یک روزی جلوی من بیاید و بگوید من سهمم را می‌خواهم و این‌که بچه‌ها از ما یاد می‌گیرند و هر رفتاری که من داشته باشم بچه‌ام از من یاد می‌گیرد.

پله بعدی صبر است؛ من باید در تمام سطوح از طبیعت درس بگیرم. در طبیعت وقتی گندم می‌کاریم ۸ ماه طول می‌کشد که گندم رشد کند و برداشت شود، برای صبر هم ما به گذر زمان احتیاج داریم که مشکلاتمان حل شود‌. ما صبر همراه با تلاش و کوشش نیاز داریم و صبر یک پارامتر برای زندگی ما است و یک ابزار است و من چاره‌ای جز صبر کردن ندارم.

پله بعدی تجسس، قضاوت و غیبت است؛ تجسس می‌گوید در اداره آگاهی قسمتی است برای تجسس، آن‌ها شغلشان این است و برایش حقوق می‌گیرند؛ اما من گاهی در مورد چیزی که به من هیچ ربطی ندارد در زندگی بقیه تجسس می‌کنم؛ باید ببینم این‌قدر بیکارم که وارد زندگی بقیه می‌شوم؛ باید ببینم گره‌های زندگی خودم کجا هستند، تاریکی من کجاست که بتوانم آن را حل کنم. بعد از تجسس وارد قضاوت می‌شوم. من قضاوت می‌کنم در صورتی که قاضی فقط خداوند است. قاضی که شغلش قضاوت است یک وقت‌هایی اشتباه می‌کند چه برسد به من که بعد از قضاوت به غیبت می‌رسم. وقتی که غیبت می‌کنم و پشت سر بقیه صحبت می‌کنم؛ جایی که پشت سر بقیه صحبت می‌شود قطعاً اگر من نباشم پشت‌سر من هم صحبت می‌شود و این‌که وقتی غیبت می‌کنم به بقیه می‌گویم چه کار کردی؟ من مقصرم که کسی که رفته پشت سرش صحبت کرده‌ام و در حالی که خودم مقصر بوده‌ام دنبال مقصر می‌گردم.

پله بعدی پس‌انداز است؛ این‌که زندگی پر از پیچ‌و‌خم و مشکلات است و من باید بتوانم این راه را برای خودم هموار کنم. آقای مهندس می‌گویند من یک راه را رفته‌ام، امتحان کرده‌ام، نتیجه گرفته‌ام و به شما آموزش می‌دهم و من از پس‌انداز کردن نتیجه گرفته‌ام؛ این‌که بچه‌های کنگره باید یاد بگیرند که پس‌انداز مادی داریم و معنوی؛ پس‌انداز معنوی مثل خیرات کردن، کار خیر انجام دادن و پس‌انداز اطلاعات و آگاهی است. پله بعدی توکل، رضا و تسلیم است؛ من باید بدانم که خدا حواسش به من است، من باید در مشکلاتم به خداوند توکل کنم و به آن چیزی که خداوند برای من مقدر کرده است راضی باشم و مرحله تسلیم که سخت تر است، من بتوانم تسلیم خواسته خداوند باشم.

می‌خواستم در آخر صحبت دلی داشته باشم. من در  مدرسه بوده‌ام و هیچ کدام از این‌ها را به من یاد نداده‌اند، حتی در دانشگاه هم به من یاد ندادند که وقتی مشکل دارم باید صبر کنم، وقتی نمی‌دانم باید چه کنم؟ توکل کنم. وقتی نمی‌دانم چه کاری انجام دهم از آن کار خودداری کنم و من وقتی که همسفر فریبا گفتند بیرون از کنگره هیچ خبری نیست؛ منی که رفتم و تجربه کردم هم به شما می‌گویم که بیرون از کنگره هیچ خبری نیست. من همه جا رفته‌ام، مشاوره، روان‌شناسی، کلاس، اما چیزی که توانست حال من را خوب کند کنگره بود؛ امیدوارم ثابت‌قدم بمانم.

در ابتدای جلسه تقدیر از دبیر دوره قبل و معرفی دبیر دوره جدید انجام گرفت

مرزبانان کشیک: همسفر رقیه و مسافر احسان
تایپیست: همسفر فهیمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارگ کرمان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .