مدت زیادی بود که احساس میکردم به بنبست رسیدهام. چرخش بیرحمانه چرخ روزگار برایم غیرقابلتحمل شده بود. پشت ظاهری سرد و جدی، قلبی مهربان میتپید. گاهی حس میکردم زندگی به من خیانت کرده و لیاقتم بیش از اینها بود. شاید وقت آن رسیده بود که در انتخابهایم تجدیدنظر کنم. انگار ندایی در درونم نجوا میکرد: «مهم نیست کجای مسیر زندگی هستی؛ نگذار درد اعتیاد آیندهات را نابود کند. تو قویتر از آن چیزی هستی که فکر میکنی. تو باید در جایی قرار بگیری که روزی آرزویش را داشتی.» حقیقت این است که تمام چالشهایی که تجربه کردم، همه دردهایی که کشیدم و هر سختی که پشت سر گذاشتم مرا برای رشد کردن آماده کردند. انگار به همه آن درسها نیاز داشتم تا بتوانم گنجی را که در مسیرم قرار دارد را پیدا کنم هیچچیز در این دنیا تصادفی نیست. وقتی چشم گشودم، خودم را در میان جمعی یافتم که همه همدرد بودیم احساس خوبی داشتم. به خودم آفرین گفتم که بعد از آنهمه سختی، دوام آوردم؛ حتی اگر زمانی قلبم شکسته بود و زندگیام شبیه کشوری جنگزده شده بود، باز هم تسلیم نشدم و ادامه دادم. حالا فهمیدهام تا وقتی که روی این کره خاکی زندگی میکنم، باید تمام تلاشم را به کار بگیرم تا به انسانی بزرگتر، آگاهتر و قویتر تبدیل شوم.
نویسنده: همسفر نگار رهجوی راهنما همسفر حمیرا (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر حمیرا (لژیون دوم)
ارسال: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون پنجم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بیستون کرمانشاه
- تعداد بازدید از این مطلب :
48