English Version
This Site Is Available In English

نگوییم مخدر، بگوییم مخرب

نگوییم مخدر، بگوییم مخرب

جلسه ششم از دور دوازدهم سری کارگاه های آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره 60 نمایندگی امام قلی خان با استادی راهنمای مسافر قاسم، نگهبانی مسافر یحیی و دبیری مسافر مرتضی با دستورجلسه اول: «تخریب های شیشه و مخدرهای جدید و درمان آن با متد دی اس تی» و دستورجلسه دوم: «تولد یکمین سال رهایی مرزبان محترم نمایندگی امام قلی خان، مسافر محمد» در روز پنج شنبه 26 تیرماه 1404 ساعت 17:00 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان قاسم هستم یک مسافر. در رابطه بادستورجلسه و مسئله تخریب شیشه، شخصا تجربه‌ی مصرف مخدر شیشه را نداشته ام اما به یاد دارم که در دهه 80 زمزمه ای از مواد مخدری به نام شیشه، بین ما مصرف کنندگان شد. اما من آن دوره به سراغ مصرف شیشه نرفتم چرا که علاقه من به تریاک بود. در آن دوره تنها یک سری تعریفات از شیشه شنیده بودم؛ از جمله توهماتی که به شخص مصرف کننده دست می دهد و باعث می شود تا خانواده اش را در معرض خطر قرار بدهد. تا آنکه وارد کنگره 60 شدم و سخنان افراد مصرف کننده شیشه را می شنیدم، ولی همچنان توجه نمی کردم و تمام تمرکزم را بر روی درمانم گذاشتم. پس از آن به جایگاه های مختلفی از جمله مرزبانی، ایجنتی و... رسیدم و شروع به کار کردم؛ در همین دوره بود که شناخت بیشتر بهتری نسبت به مواد مخدر شیشه و مصرف کنندگان این ماده مخرب پیدا کردم؛ و در حال حاضر که در جایگاه راهنمایی قرار گرفتم، با این اشخاص به صورت کامل در ارتباط هستم. شیشه باعث بروز عوارض و مشکلاتی در صور پنهان و صور آشکار انسان می گردد؛ همچنین جسم را در معرض خطر قرار می دهد. بوی بدن را بدتر می کند، جوش های چرکی پدید خواهند آمد، مردمک چشم بزرگتر شده، ساختار پروستات شخص را برهم می ریزد و تمامی اینها از عوارض مصرف شیشه است. مشکلات روانی چون دوگانگی شخصیت و اختلالات دوقطبی در فرد نیز از عوارض شیشه است که بر روی ذهن تاثیر می گذارد. به قول آقای مهندس دژاکام «نگوییم مخدر، بگوییم مخرب»
مصرف کنندگان شیشه جزو مصرف کنندگان شاخ دار و پرخطرند. از نظر من یک مصرف کننده شیشه در کنگره 60، حتما باید یک همسفر داشته باشد. چرا که اگر همسفران صورت مسئله اعتیاد را ندانند؛ قطعا، هم خودشان و هم شخص مصرف کننده هر دو ضربه خواهند خورد. خیلی ها، بیماری اعتیاد را نمی شناسند و نمی دانند که چگونه باید با آن برخورد کنند. همین مسئله عدم شناخت، باعث تخریب چند برابر بزرگتر خواهد شد. نزدیکان برای درمان شخص مصرف کننده شان، به مراجع درمانی مراجعه می کنند و با این حرکت، کار راهنمایان را سخت تر و دشوار تر خواهند کرد. تنها کافیست تا این اشخاص بیمار، در مراکز درمانی که در آن بستری شده اند رفتار غیرمعمولی از آنها سر بزند؛ اولین کاری که آن مرکز انجام می دهد، دادن شوک مغزی به بیمار است. شخص 18 ساله ای بوده که مصرف حشیش داشته و بخاطر پرخاشگری، این پسر را بستری می کنند و در آنجا کلی شوک مغزی، به یک مغز 18 ساله وارد می کنند و به مقدار خیلی زیادی قرص های مختلف اعصاب و روان برایش تجویز می کنند. و در نهایت خانواده اش او را از آن مکان خارج کرده و به کنگره 60 آورده و از راهنمایان تقاضای بهبود پسر را دارند.
و امروزه شاهد درمان چشمگیر این ماده مخدر و مخرب در کنگره ۶۰ هستید.

و اما در مورد دستورجلسه دوم؛ تولد یکمین سال رهایی محمد عزیز؛

روزی که محمد پیش من آمد برای سفر اولش، تازه از کمپ آمده بود. نگرانی محمد آنجایی بود که می گفت هم خودم مصرف کننده هستم و هم همسرم؛ هر دو مصرف کننده شیشه و هروئین بودند. از این موضوع خیلی ناراحت بود؛ البته همسرش زودتر از خودش به کنگره ۶۰ آمده بود. روز اول تنها چیزی که به ذهنم رسید تا به محمد بگویم این بود که خوشحال باش؛ تو و همسرت حس همدیگر را به خوبی متوجه می شوید، درد یکدیگر را می فهمید و درک می کنید. از نظر من اینگونه وادی کار کردن، ۶۰ درجه کار کردن، سفر کردن راحت تر است و با آن چیزی که من از محمد می دانم خدمت کردن باعث جذبش شد. محمد در OT خدمت کرد، یکی از اعضای portal شعبه شد، پس از آن در ظرف یک ماه مرزبان، دبیر و راهنمای تازه واردین شد. هدف از صحبت هایم این است که محمد کنگره ۶۰ را به خوبی فهمیده و متوجه شده. ان شالله که در آینده ی نزدیک شال نارنجی را هم قبول بشود.
به محمد عزیز، خانواده محترمشان، همسرشان، خواهرشان و تمامی نزدیکان و آشنایانشان تبریک میگویم.


پیام تولد محمد عزیز:
در این راه باید بسیار هم خوشحال باشید زیرا همه مسائل، به سمت آنچه بعدا مورد استفاده شما قرار خواهد گرفت، قالب خود را می یابد.

اعلام سفر مسافر:

سلام دوستان محمد هستم یک مسافر. آخرین آنتی ایکس مصرفی، هروئین و شیشه؛ ۱۰ ماه و ۲۴ روز سفر کردم در لژیون ۱۵ نمایندگی امام قلی خان، زیر نظر استاد با محبتم آقای قاسم فخاری: در حال حاضر ۱ سال و ۲ ماه است که آزاد و رها هستم.
در ادامه سفر سیگار داشتم؛ ۱۱ ماه و ۲۱ روز سفر کردم در لژیون ۱۵ نمایندگی امام قلی خان، به راهنمایی استاد خوبم آقای قاسم فخاری: در حال حاضر ۷ ماه و ۱۰ روز است که آزاد و رها هستم. رشته ورزشی والیبال


خواسته مسافر:

چشم هیچ پدر و مادری بخاطر اعتیاد فرزند گریان نشود.

خواسته همسفر:

علم کنگره ۶۰ جهانی و فراگیر شود.

خواسته راهنمای همسفر:

تمامی مسافران به خواسته ی قلبی شان برسند.


سخنان مسافر:

از کنگره ۶۰ تشکر می کنم که یک فضایی را برای ما فراهم کرده تا بتوانیم درمان شویم و به رهایی برسیم. از آقای قاسم فخاری، راهنمای خیلی خوبم تشکر می کنم. قرار گرفتن در این جایگاه حس بسیار خوبی دارد. از پیام های پر مهر و محبت شما عزیزان ممنونم. از تمامی عزیزان تشکر می کنم. من و همسفرم هر دو مسافر بودیم و این موضوع از خیلی جهات سخت بود؛ چرا که باید حواسمان جمع میبود وقتی به خانه برمی گردیم، تضادی پیش نیاید، که باعث گریز جفتمان بشود. جای پدرم خیلی خالیست؛ یک روز موقع مصرف من را دید و به من گفت: (( دیگه نکش پسرم)) پدرم امروز نیست که به او بگویم: (( بابا، دیگه نمی‌کشم! ))
قدر پدر و مادرتان رو بدانید، قدر استادان و راهنمایانتان را بدانید؛ چرا که این ها تنها یک بار تکرار می شوند؛ و اگر مثل من قدرشان را ندانید، الان باید حسرتش را بخورید.
من می بینم پدر و مادرهایی که بخاطر فرزندانشان به کنگره ۶۰ می آیند؛ پدر و مادرانی که الان باید در خانه باشند و استراحت کنند. مادر یکی از رهجویان چند روز پیش آمده بود اینجا، می گفت من از داخل رادیو شنیدم یک چنین جایی وجود دارد؛ واقعا شدنی است؟ واقعا می شود؟ معلوم است که شدنی و واقعی ست، اگر خواهانش باشید ۱۰۰٪ می شود؛ برای ما که شد. اگر خواسته داشته باشید این اتفاق برای تک تکتان خواهد افتاد. من هم رهجوی کاملا خوبی نبودم، سه ماه اول از سفرم، دو سه روز از کنگره ۶۰  جدا شدم و آن انرژی شعبه را دریافت نکردم و سر خود قرص مصرف کردم و نهایت از بیمارستان سر در آوردم و چند روز بستری شدم. بعد از آن برگشتم و درست سفر کردم و واقعا هم سفر خیلی خوبی را تجربه کردم از آن روز به بعد. من و همسرم آنقدر مشکلات مالی داشتیم که بعضی اوقات ۱۰ کارت بانکی را می بردم عابر بانک و از هرکدام ۱۰ هزار تومن می گرفتم تا جمعا ۱۰۰ تومن شود تا بتوانم جنس بخرم. من راننده اسنپ بودم آن زمان؛ قبل از آن ۸ سال کارمند بیمه بودم. می گفتند مگر می شود یک شخص همیشه کت و شلواری و در آن جایگاهی که قرار داشته، الان شده یک راننده اسنپ؟ البته که شغل راننده اسنپ هیچ مشکلی ندارد و یک شغل شرافتمندانه ایست؛ اما منظور از حرفم تنزل جایگاه شغلی بود. به این موقعیت هم رسیدیم ولی نباختیم، وارد کنگره ۶۰ شدیم و روی روال افتادیم. بلافاصله پول هایم را جمع کردم و سرداری‌ام را پرداخت کردم و بعد از آن هم دنوری‌ام رو جمع کردم دادم و در حال حاضر خداراشکر، هم خودم و هم همسرم هر دو دنور هستیم و از این بابت افتخار می کنم. من قبل از عید یک هفته ی خیلی خوبی داشتم، هفته ای که در یک روز هم دبیر شدم، هم انتخابات مرزبانی قبول شدم و هم خبر قبولی در شال تازه واردین را به من دادند. و باز این هفته، یک هفته خیلی خوبی بود برایم، دوشنبه مصاحبه شال تازه واردین در تهران قبول شدم؛ سه‌ شنبه سالگرد چهارمین سال ازدواجمان بود و امروز هم که تولدم بود. من سال ۹۰ خدمت سربازی بودم، یک شخص مصرف کننده ای را دیدم که عمودی خوابیده بود و پیش خود گفتم آخر مگر می شود یک نفر در این حالت خوابش ببرد؟ دقیقا ۱۰ سال بعد همین اتفاق برای خودم افتاد و یاد ندارم که در آن دوره مصرفم، اصلا افقی خوابیده باشم! مدام در حال چرت زدن بودم؛ مصرف می کردم و نشسته چرت می زدم. ولی در حال حاضر، که دو سال است از کنگره آمدنم می گذرد، و از کسی که جرعت حرف زدن در جمع را نداشته، رسیدم به مقطعی که در این جایگاه نشستم و صحبت می کنم. امروز مشکلات مالی ندارم، نه اینکه نداشته باشم، دارم؛ اما خیلی مختصر، دیگر بلند پروازی نمی کنم؛ و همگی بخاطر آموزش های کنگره است. تمام راهنمایان کنگره ۶۰ بی نظیر هستند. لژیون ما یک لژیون راهنما پرور بود؛ آن زمان که من در سفر بودم نزدیک به ۵-۶ تا راهنما داخل لژیون ما بودند تا اینکه لژیون هایشان باز شد. در آخر از خانوم الهام خواهرم، برادرم علی تشکر می کنم. اینجا فقط بخاطر خدا خدمت کنید، در اینصورت خودتان را در تمامی رهایی ها شریک می دانید؛ حتی اگر یک صندلی بگذارید، اینکه یک مادر دیگر گریه نمی کند، یک همسر اشک نمی ریزد.


سخنان راهنمای همسفر: 

سلام دوستان الهام هستم راهنمای یک همسفر. بسیار تا بسیار خداوند را شکر می کنم که در این جایگاه هستم. آقا محمد یک اشاره ی کوچکی به مادر ها کردند؛ من بگویم که روز دوشنبه که آمدم شعبه و قرار بود که اعلام سفر کنیم، اسمم را که خواندند، آخر جلسه چند نفر از مادران آمدند و گفتند برای ما هم دعا کنید و اینکه ما هم دوست داریم جایگاه هارا حس کنیم؛ و همچنین بعضی از همسفر ها. حالا خواهشی که من از دوستان دارم این است که راه باز شده و اصلا کاری ندارد، پروتکل ها را رعایت کنید و فرمانبردار باشید؛ اصلا سخت نیست. تازه واردین و سفر اولی های عزیز، شما همگی گذشته محمد هستید و در آینده می توانید خیلی قدرتمند تر از محمد قدم بردارید. اولین باری که متوجه شدم آقا محمد دچار این بیماری شدند؛ ظهر جمعه بود و هیچوقت فراموش نمی کنم که مسافرم آقا فرشید، گفتن محمد مصرف کننده است. من که اصلا تصورم سمت برادرم نمی رفت؛ پرسیدم کدام محمد؟ و ایشان گفتند: ((برادرت)) اصلا خشکم زد و دیگر نمی دانستم که باید چکار کنم. آخر چطور محمد؟ محمدی که همیشه دنبال بهترین خمیردندان ها بود، محمدی که از نظر اجتماعی و شغلی از جایگاه خوبی برخوردار بود؛ آخر چجوری محمد؟ محمدی که آنقدر با وقار و با ادب و همه قبولش داشتند، محمدی که همیشه همه ی ما درد و دل هایمان پیش او بود. ما همیشه علی، برادرمان را پیش محمد سرزنش می کردیم که چرا انقدر بابا و مامان را اذیت می کنی و چه میخواهی از جانشان. پدرم در بستر بیماری بودند و من نمیدانستم که باید چکار کنم. جمعه بود و منتظر بودم شنبه برسد که ببینم باید چه کاری انجام بدم برای محمد. صبح شنبه اولین کاری که کردم، زنگ زدم به مدیر شرکتی که محمد داخلش کار می کرد و با ایشان مطرح کردم؛ سوال هم نپرسیدم که ایشان بخواهند انکار کنند و پرسیدم: مصرف محمد چیه؟ ایشان هم با ترس گفتند متاسفانه محمد مصرف کننده شده و من آوردمش کنار خودم، توی اتاق خودم، چون محمد رو خیلی دوست دارم و جزو نیرو های خیلی خوب ماست و نمی خواهم که از دستش بدهیم؛ آوردمش کنار خودم تا کسی متوجه نشود که محمد دارد چرت می زند. آن لحظه فقط زار می زدم و می گفتم خدایا باید چکار کنم؟ حالا علی هم بود که مصرف خیلی بالایی داشت، پدر هم در بستر بیماری بودند و واقعا نمیدانستم باید چکار کنم. اگر ما چند بچه گنجشک های مادر بودیم، محمد قناری خانواده بود؛ چون همیشه فرمانبردار والدین بود و اطاعت می کرد. پدر که بیمار شدند بهترین دکتر ها را برای ویزیت انتخاب کرد، بهترین کار ها، بهترین بیمارستان ها و پدر و مادر همیشه از دست ایشان راضی بودند. بعد از فوت پدرم، یک شب خوابش را دیدم و دویدم و پدرم را بغل کردم و همانجور که در آغوش پدرم بودم دیدم که دارد با انگشت به پشت سرم اشاره می کند، برگشتم و دیدم که محمد با یک حال خیلی خراب پشت سر من ایستاده و پدر دارد به محمد اشاره می کند؛ تا برگشتم پدرم را ببینم دیدم غیب شدند. با محمد صحبت کردیم و خودش هم خواسته اش را داشت، رفت کمپ ابتدا و بعد از کمپ خارج شدن و قبل از رفتن، فقط به من گفت که حواست به رویا باشد. من بیشتر از این وقت ندارم، گفتنی ها زیاد است اما وقت نیست؛ ممنونم که به صحبت های من گوش دادید. از تمامی عزیزانی که قابل دانستند و در جشن تولد ما شرکت کردند تشکر می کنم.


سخنان همسفر:

سلام دوستان رویا هستم یک مسافر؛ من هم با سالها تخریب و با مصرف هروئین و شیشه وارد کنگره ۶۰ شدم و در حال حاضر به لطف خدا و دستان پر مهر آقای مهندس 1 سال و 26 روز است که رها هستم. خیلی انرژی شعبه تون زیاده، خدارو شکر می کنم که در این جایگاه قرار گرفتم؛ از آقای مهندس تشکر می کنم. از راهنمای همسرم که دست خدا در زندگی ما و خیلی زحمت مسافرم را کشید و آرامش را به زندگی مان برگرداند تشکر می کنم. از راهنمای خودم تشکر می کنم، از الهام خانوم تشکر می کنم که با قلب مهربان‌شون پا به پای ما بودند. به محمد تبریک می‌گم و می‌گم که تو الان در جایگاهی که هستی با تلاش خودت بوده، اینکه الان راهنما شدی بخاطر زحماتت بوده؛ من واقعا بهت افتخار می کنم و این رو خوب می‌دونم که تو نیرو های درونی خیلی قدرتمندی داری و قراره به جایگاه های خیلی بالاتری هم برسی. وقتی که شال سبز رو آورد من خیلی خوشحال شدم و در پوست خودم نمی گنجیدم. اگر بخوام از گذشته توضیح بدم، ما هر دو باهم سفر می کردیم؛ و من افتخار می کنم که یک مسافر هستم، چون که اعتیاد برای من تبدیل به یک پله رشد شد. من خیلی رشد کردم و امروزه خیلی چیز هارو میدونم و یاد گرفتم. من و محمد باهم وارد تاریکی ها شدیم و دوران خیلی سختی رو سپری می کردیم؛ شب های پر از ناامیدی، روز های پر از عذاب و هیچ امیدی به زندگی نداشتیم؛ تا اینکه نور کنگره ۶۰ بر ما تابید و خداوند به ما لطف کرد که وارد کنگره شدیم، سفر کردیم و به حال خوش رسیدیم و الان واقعا حال خو‌بی داریم. من و محمد هم دیگه هیچ مشکلی با همدیگه نداریم و حال و دل هر دومون خوبه، چون که جفتمون کنگره ای هستیم. وقتی که خانواده کنگره ایی باشه، خیلی حس های بهتری وجود داره. از اینکه یک کنگره ای هستم و همسرم یک کنگره ای هست افتخار می کنم. امیدوارم بمونیم و خدمت بکنیم. در آخر هم بگم که اعتیاد اصلا ربطی به سواد و چیز های دیگه نداره؛ من خودم کارشناسی ارشد داشتم، مطب داشتم، کار رسمی داشتم، ولی وقتی وارد اعتیاد شدم، کارم رو کنار زدم و گفتم باید تمرکزم روی درمانم باشه و تمام زندگیم در حال فروپاشی بود اما به محض ورود به کنگره، دل ما زنده شد. اعتیاد شاخ و دم نداره و هرکسی میتواند وارد اعتیاد بشه و این اصلا مسئله بدی نیست؛ هرکسی میتونه درمان بشه. در گذشته دیگران رو مقصر میدونستم ولی اومدم، اصلاح شدم و الان دید خیلی باز تری دارم. از اینکه به صحبت هام گوش کردین ممنونم.


مرزبان کشیک: مسافر حسین


تایپ و ویراستاری: مسافر اهورا لژیون 16
عکاسی: مسافر جاوید لژیون 18
تنظیم و ارسال مطلب: مسافر جاوید لژیون 18

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .