دستورجلسه: «در جهان ما تفکر، قدرت مطلق حل نیست، بلکه توأم با رفتن و رسیدن آن را کامل میکند.»
وادی پنجم به من یاد داد که تفکر مقدمه حرکت است نه خودِ حرکت. مدتها فکر میکردم که فکر کردن کافی است و فقط لازم است بنشینم و تصور و تحلیل نمایم و آینده را مجسم کنم؛ اما هیچ اتفاقی نمیافتاد. هر چند هزار بار بهترین مسیر را در ذهنم مرور میکردم؛ اما تا وقتی قدمی برنداشته بودم آن تفکر هیچ معنا و مفهومی نداشت.
وادی پنجم برای من مانند فانوسی در اقیانوس پرتلاطم زندگی بود؛ روشنایی که در دل تاریکی مسیر را نشان میداد. من متوجه شدم که اگر از جایم بلند نشوم و برای نجات خودم حرکت نکنم هیچ معجزهای رخ نخواهد داد و برای رهایی از تاریکیها، باید سکان کشتی زندگیام را بهدست بگیرم و آن را هدایت کنم حتی با قدمهایی کوچک که شاید به چشم نیایند.
یاد گرفتم که نشستن و رویاپردازیهای بدون عمل نه تنها کاری را حل نمیکند بلکه بیشتر من را در گرداب افکار غرق میکند. در واقع حرکت، همان کلیدی است که قفلهای بسته را باز میکند. این وادی به من آموخت که نشستن و سکون از ضدارزشهاست و سکون میتواند انسان را در باتلاق غفلت و ناامیدی فرو ببرد.
در قسمت دوم این وادی، آقای مهندس حسیندژاکام از شش ابزار مهم برای حرکت و تغییر صحبت میکنند: برنامهریزی، نظم و انضباط، پسانداز، قناعت، صبر و استقامت. قبل از آشنایی با این مفاهیم، زندگی من دچار بیبرنامگی و بینظمی بود. همیشه تصور میکردم برنامهریزی فقط مخصوص پروژههای بزرگ، شرکتها یا کارهای تجاریست؛ اما وادی پنجم به من یاد داد که حتی برای غذا خوردن، خواب و ورزش هم باید برنامه داشت. من آدم بینظمی نبودم؛ اما چون هیچگاه برای کارهایم زمانبندی یا نظم مشخصی نداشتم اغلب با شوق و ذوق زیادی شروع میکردم؛ ولی وسط راه خسته و بیانگیزه رهایش میکردم. اکنون آموختهام که نظم و انضباط پلی برای رسیدن به خواستههاست.
پسانداز: قبلاً فکر میکردم پسانداز فقط مربوط به آدمهای پولدار است؛ اما فهمیدم پسانداز یعنی پیشبینی آینده؛ یعنی احترام به فردا و نه تنها پسانداز مالی بلکه پسانداز انرژی، احساس و حال خوب هم مهم است. یاد گرفتم که نباید بیهوده خرجشان کنم حتی مقدار کمی پول که کنار میگذارم برایم حس آرامش و امنیت میآورد.
قناعت برایم واژهای گنگ بود. فکر میکردم یعنی محرومیت و نداشتن؛ اما در وادی پنجم فهمیدم قناعت، یعنی رضایت از آنچه دارم و شکر برای آنچه هنوز ندارم. قناعت یعنی دیدن نیمه پر لیوان؛ یعنی آرام بودن با داشتهها و نجنگیدن با نداشتهها.
صبر: من آدمی عجول بودم؛ میخواستم همهچیز سریع اتفاق بیفتد؛ خوب شدن حال روحی، موفقیت و...؛ اما فهمیدم صبر یعنی اجازه دادن به زمان برای پرورش تلاشهایم. اگر تلاشم را کردهام باید صبر کنم و به خدا و روند زندگی اعتماد داشته باشم؛ عجله فقط باعث آشفتگی و اشتباه میشود.
استقامت: زیباترین واژه برای من در این وادی، استقامت است. همیشه در ذهنم درختی را مجسم میکنم که با وجود طوفانها هنوز ایستاده است. استقامت یعنی نترسیدن از سختیها و ادامه دادن در دل تاریکی و باور داشتن به طلوع بعد از غروب. یاد گرفتم که با صبوری و استقامت بالاخره روزی فرا میرسد که از خودم بپرسم: آیا ارزشش را داشت؟ و با تمام وجود بگویم: بله، ارزشش را داشت.
وادی پنجم برای من نقشهی راهِ حرکت از سکون به رشد بود. یاد گرفتم که تفکر باید با حرکت همراه شود و حرکت باید با ابزارهایی مثل نظم، صبر، قناعت و استقامت پشتیبانی شود. دیگر فقط خیالپردازی نمیکنم بلکه حالا بلد هستم چطور با تلاش، برنامه و استقامت واقعیتها را تغییر بدهم. این وادی باعث شد من که روزی درگیر سردرگمی، درد، بینظمی و یأس بودم حالا بتوانم امید را حس کنم حتی اگر مسیر سخت باشد.
نویسنده: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
ویراستار و ارسال: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر سعیده (لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی بروجن
- تعداد بازدید از این مطلب :
132