از زمانیکه به کنگره پا گذاشتم پلکهایم فصل جدیدی از زندگی را ورق میزند! سطر اول همیشه این است: خدا همیشه با ماست؛ پس بخوانش با لبخند! مسافر من در زمانیکه سرباز بود آلوده مواد افیونی خانمانسوز شد. زمانیکه مسافرم با من میخواست ازدواج کند، شش ماهی بود که خودش بصورت سنتی ترک کرده بود و به من گفت که من مصرفکننده بودم؛ ولی الان پاک هستم و من هم دختری بودم چشم و گوش بسته از یک خانواده فرهنگی تحصیل کرده که هیچ شناختی از موادمخدر نداشتم و فقط تریاک را میشناختم؛ چون خانواده و اطرافیان من حتی سیگار هم نمیکشیدند الان که به کنگره آمدم در دل به خودم میگویم من چقدر عدم آگاهی نسبت به انواع موادمخدر و دخانیات داشتم، چرا زودتر از این از طریق کتاب و سایت گوگول در مورد مواد مخدر اطلاعات کسب نکردم؟ و از این بابت افسوس میخورم. برحسب یک اتفاق خداوند چشم و گوش من را باز کرد.
دو روز قبل سال تحویل مسافرم تصادف شدیدی با ماشین خودش کرد که هر کس ماشین را میدید، به او میگفت شانس آوردی زنده ماندی و من نادان از بابت تصادف مسافرم خیلی ناراحت شدم و با خدا به اصطلاح خودم قهر کردم و نماز هم نمیخواندم، ناگفته نماند که عذاب وجدان هم داشتم. ماشین دو ماه تعمیرگاه بود تا درست شود، مسافرم ماشین نداشت و به ناچار موادمصرفی خودش را در جیب جاساز درست کرد و من به طور اتفاقی رفتم سر جیب کاپشن مسافرم دیدم که کیسه جیب سوراخ است و یک چیزی داخل آستر کاپشن تکان میخورد به هر وضعی بود از سوراخ کیسه جیب درش آوردم، پایپ و شیشه را دیدم اول نمیدانستم شیشه چه شکلی است از طریق دوربین گوگول از وسایل عکس گرفتم و فهمیدم، بله پایپ و شیشه است و همانجا بود که از ته دل ناراحت شدم و کلی گریستم و خوابم هم نمیبرد و میگفتم چرا مسافر من؟
وسایل را به مسافرم نشان دادم گفتم: این وسایل را در جیب لباست پیدا کردم. گفت: مال من نیست برای رفیقم خریدم که به او بدهم و اصلاً قبول نکرد که مال خودش است. من مجبور شدم متوصل به خانوادههای دو طرف شوم و از آنها کمک بگیرم. همه جمع شدند نشستن تصمیم بر ترک مسافرم شد که کجا ببریمش برای ترک تا اینکه به پیشنهاد یکی از اطرافیان مسافرم با کنگره۶۰ آشنا شدیم و بعد از آن من فهمیدم هیچ کار خداوند بیحکمت نیست و من با آمدن به کنگره۶۰ و آموزشهایی که میگیرم به آگاهی و دانایی میرسم. از خداوند منان سپاسگزارم که در همه لحظهها هوای من نارفیق را داشت و کمک کرد تا زندگیام را نجات دهم. آقای مهندس دژاکام و خانواده بزرگوارشان تشکر کنم بابت این بستر امنی که برای ما بوجود آوردند. از راهنما صبور مسافرم آقا ابوذر و از راهنما تازه واردین خانوم فاطمه عزیز و راهنما ارزشمند خودم خانوم فاطمه تشکر کنمچ که من و مسافرم را در رسیدن به آرامش همراهی میکنند. به امید رهایی همه از بند اعتیاد.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون چهاردهم)
رابط خبری: همسفر تکتم رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون چهاردهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه (نگهبان سایت)
نمایندگی همسفران نیمایوشیج بهشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
113