هر بار که خواستم از عشق بگویم، با یک اتفاق کوچک، خود را دیدم که در زمین و آسمان سرگردانم و هیچ از عشق نمیدانم. هستی و اتفاقات نشانم میداد که از عشق جامی ننوشیدهام؛ چون اگر عاشق بودم، این همه از نیروی مافوق گله نمیکردم و این همه طلبکار نبودم. خداوندا از تو یاری میخواهم که بتوانم ریشه خشکیدهام را با عشق آبیاری کنم و از نو متولد شوم.
سالها کنار کسی زندگی میکردم که درگیر تاریکیهایی بود که گویی هیچوقت من و پسرم را نمیدید؛ گاهی این احساس را به من میداد که از نظر او، مایی وجود نداشت و خود تنها غرق در این تاریکی بود. غمگین، خسته و سرشار از خشم بودم؛ چون سالها، دردی را پنهانی در سینهام داشتم و نه به روی مسافرم میآوردم که من همه چیز را میدانم و نه در این باره، با کسی سخنی میگفتم. چارهای نمییافتم؛ چون انتخاب خودم بود و معتقد بودم یا باید با شرایط بسازم یا او را بسازم.
روز اولی که وارد کنگره شدم، مات و مبهوت جماعتی بودم که نهتنها هیچ حسی به آنها نداشتم؛ بلکه مدام صورتم را برمیگرداندم تا مبادا کسی مرا ببیند. نگران بودم مراجعینی که برای درمان روحشان نزد من میآمدند، اگر یکی از آنها مرا میدید، چه میگفت؟ آیا باز هم، مرا بهعنوان کسی که میتواند کمکشان کند، قبول داشتند؟
در این محیط که برایم تازه بود و آدمهای آن غریبه، غرق در این افکار بودم تا اینکه چهرهای مهربان و آرام نزدیک آمد و گفت: عزیزم تازهوارد هستید؟ گفتم بله و ایشان خانمی که شال سبزرنگی بر گردن داشت به من نشان دادند و مرا به سمت ایشان راهنمایی کردند.
سه جلسه مداوم پشت به همه با ترس و نگرانی همراه با اشک گذشت. کمکم صحبتهای دیگران که راجع به کنگره بود، به دلم نشست و متوجه شدم، بر خلاف انتظار من نهتنها در مورد اعتیاد سخنی نمیگویند؛ بلکه همه راجع به خودشان، شکرگزاری و تقدیر از راهنمایانی میکنند که آنها را در مسیر سبز زندگی همراهی میکردند.
کمکم تمام تردید، خشم و کینهای که از مسافرم بهخاطر ساختن این زندگی پر از آشوب داشتم، تبدیل به عشق، محبت و آرامش شد و این حس زیبا، چقدر شیرین و دوستداشتنی است.
خدا را شکر میکنم بهخاطر وجود کنگره و کسی که کنگره را بنا نهاد. بهخاطر وجود راهنمای خوبم که روشنگر راه زندگیام شد. خدا را شاکرم بهخاطر این همه تغییر و این همه آرامش و بهخاطر پیداکردن دوستانی که اعضای خانوادهام شدهاند. اگر روزی نباشم، چندین و چند پیام دریافت میکنم که نشانگر نزدیکی اعضای کنگره به هم است.
نویسنده: همسفر مهسا رهجوی راهنما همسفر غزال (لژیون سوم)
ویرایش: همسفر نعیمه رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم) دبیر اول سایت
تنظیم و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زنجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
188