از روزی که وارد کنگره شدم، مهر و محبت اعضای آن باعث شد احساس کنم خانواده جدیدی پیدا کردهام. در کنار آنها بهترین حس دنیا و آرامش را تجربه کردم. تا پیش از آمدن به کنگره، معنای واقعی محبت را نمیدانستم؛ اما در اینجا فهمیدم که باید با محبت راه خود را آغاز کنم و با تفکر و استفاده از عقل و اندیشهام، برای زندگیام برنامهریزی کنم. در کنگره، از سخنان دیگران بهرهمند شدم و به همدردی با آنها پرداختم. من از دردهایم گفتم و آنها نیز همدردی کردند. کنگره یعنی زندگی، و زندگی درست به این معناست که باید غرور بیجای خود را کنار بگذارم و برای مسافرم همسفر باشم؛ باید در کنار او، خود واقعیام باشم و از منیت دوری کنم، به دور از هر چیزی که ممکن است ما را از هم جدا کند.
کنگره به من آموخت که ترسها را کنار بگذارم و بهطور واقعی و خوشبینانه به زندگیام امید داشته باشم. باید در کنار مسافرم با قدرت پیش بروم و بگویم آری، سهیل، من و تو میتوانیم ویرانه را تبدیل به آبادی کنیم. امیدی که همیشه از مسافرم دریغ کردهام، اکنون میتوانم به او بدهم و با قدرت مسیر درمان را ادامه دهیم و به رهایی دست یابیم. امید، چیزی است که بسیاری از بیماریها را درمان کرده و میتواند راه را به ما نشان دهد. کنگره به من یاد داد که ابتدا باید خودم را اصلاح کنم. هر مشکلی که ممکن است در زندگیام وجود داشته باشد، به خودم برمیگردد. پیش از ورود به کنگره، همیشه میگفتم که سرنوشت را خدا نوشته و این موضوع برایم غیرقابل تحمل بود؛ اما در کنگره فهمیدم که نه، همه چیز در دستان خودم است و به رفتار و عمل من بستگی دارد و میتوانم تقدیرم را خودم رقم زنم.
خوشحالم که هنوز کمتر از یک ماه است که به کنگره پیوستهام و در این مدت دریافتم که زندگیام به نوعی زندهمانی بوده است. با وجود کنگره، توانستم زندگی درستی را تجربه کنم، زندگی که همیشه آرزویش را داشتم. برای من، ورود به کنگره معجزهای از سوی خدا بود که ایمان قلبیام را قویتر کرد. من قرار است یک رافعه جدید، یک همسفر و یک مادر با دیدگاهی متفاوت به جامعه معرفی کنم. پیش از این، خودم فردی بودم که همیشه مسافرم را تخریب میکردم و او را به ورطه ناامیدی میکشاندم. همیشه او را سرزنش میکردم و هرگز به بدیهای خودم توجه نمیکردم. به خودم نمیگفتم که شاید من هم آدم بدی باشم. اکنون میفهمم که باید با همسرم از طریق گفتوگو و رفتار درست، همه چیز را بهبود ببخشیم. مهمتر از همه، هر رفتاری که من داشتم، بچههایم و همسرم نیز از من یاد میگرفتند.
نمیدانم چه کاری را انجام دادهام یا چه لیوان آبی را به دست چه کسی دادهام که خداوند کنگره را در مسیر راهم قرار داد؛ اما این تغییرات برایم بسیار ارزشمند و گرانبها است. خیلی خوشحالم که حس میکنم خوششانسی به من رو کرده و کنگره در مسیر زندگیام قرار گرفته است. من به راهنما و مرزبانها دل بستم و در همین یک ماه، لبریز از محبت شدم. خدا را شکر که بالاخره با کنگره توانستم امید و آرامش را به خودم هدیه دهم. بیشتر از هر چیزی خوشحالم که قرار است خودم را اصلاح کنم و به درستی در این مسیر پیش روم. برای راهنمایم مهم است که وقتی به کنگره میآیم، شنوندهای باشم که در حال طی کردن مسیر درست است. هر چه میگذرد، بیشتر به معلومات من افزوده میشود و اینجا یاد میگیرم که کسی را قضاوت نکنم. قاضی فقط خداست و تنها خالق است که اجازه دارد در مورد من قضاوت کند. علاقهام به کنگره و این مکان روزبهروز به میزان آن افزوده میشود، جایی که اول اسم خداوند میآید و سپس به خود فرد اهمیت داده میشود و احترام اولین حرف را میزند. ممنونم از آقای مهندس و از کسانی که با کمکهایشان و به وجود آوردن این مکان، باعث شدند بسیاری از خانوادهها و جوانان نجات پیدا کنند، راه درست را پیدا کنند و از بند اعتیاد رها شوند.
نویسنده: همسفر رافعه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
ویرایش: همسفر نرگس رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول) دبیر سایت
همسفران نمایندگی بیرجند
- تعداد بازدید از این مطلب :
88