در اندیشههای بلند همیشه نمیتوانید آن چیزی را بیابید که فکر میکردید؛ اما با حرکت و شروع از یک نقطۀ سیاه تا رنگینکمان، میشود انتقالاتی انجام داد که هرگز به مغز خود نیز اجازۀ اندیشیدن به آن نمیدادید. یعنی از هیچ به دریای بیکران رسیدن که شاید نتوان با عقل آن را تطبیق داد؛ اما انجام آن نوری است به سوی ماوراء، که حقیقتی است از چشم پنهان ...
استاد رعد
سلام دوستان مجتبی هستم مسافر، با بیست سال تخریب وارد کنگره شدم، آخرین آنتی ایکس مصرفی متادون، آمفی تامین، مدت سفر ۳ ماه، روش درمان DST، داروی درمان شربت OT، راهنمای درمان مسافر عباس لژیون دوم شفا، ورزش در کنگره شنا، TDS در حال مصرف ۳ سی سی.

توجه، توجه؛
این یک داستان واقعی است. پنج سال از زندگی مشترکمان میگذشت که من در یک مهمانی با شیشه آشنا شدم و تفکرم نسبت به آن شکل گرفت! در ذهن من شیشه یعنی انرژی، یعنی کار، یعنی تلاش، یعنی روابط، یعنی یک سرو گردن بالاتر از همه! حاضرین = خودم، همسرم، فرزندم، پدرم، مادرم، برادر و خواهرم. غایبین = صفر.
و اما بیست سال بعد:
اکثر شبها میرفتم و همسر و فرزندانم را از لای در نگاه میکردم. شاه سوارهنظام در خانه سفید تبدیل به سرباز پیادهنظام در خانه سیاه شده بود. دنیایم در حال کوچک و کوچکتر شدن بود و به همان اندازه ساکنانش دور و دورتر. قشنگ احساس میکردم خانهام دیگر نه سقفی برای سایه و نه ستونی برای تکیه داشت. باورم نمیشود ساکنان این خانه چقدر شکننده شدهاند. شیشه یعنی خستگی، تنهایی، ناامیدی، شیشه یعنی مردی که بیهویت شد. زنی که مرد شد، بچهای که احساس کودکیش سر بریده شد. شیشه یعنی ترس، یعنی دروغ، یعنی دویدن و نرسیدن.
حال حاضرین = خودم! غایبین = همسر، فرزند، پدر، مادر، برادر، خواهر، سلامتی، کار، پول و شادی...
حرکت به جلو: نمیدانم چرا از زندانها، کمپها، بیمارستانها و تیمارستانها و ارگانهای بازپروری اینقدر متنفرم. شاید چون نتیجه معکوس داشت و همه چیز را بدتر کرد.
بگذریم، امروز من عضوی از کنگره ۶۰ و با متد دیاستی در حال درمان هستم و در حال حرکت رو به جلو، مطمئنم اینجا با تمام درهایی که زدم فرق میکند. حال حاضرین = خودم، کنگره و راهنمایم خوشبختانه غایبین نداریم.
من مجتبی، از شعبه شفا مشهد، لژیون دوم، راهنمای درمان مسافر عباس.
مرزبان خبری؛ مسافر علیاصغر
- تعداد بازدید از این مطلب :
130