خداوند را شاکر و سپاسگزارم که بهترین مسیر زندگی و آموزش را در مسیر راه ما قرار داد تا به آرامش برسیم. امروز وقتی به گذشته تاریک پردرد خانوادهام فکر میکنم باورش برای من سخت است. که چگونه توانستیم از این باتلاق بیرون بیایم؟ وقتی به خودم و خانوادهام نگاه میکردم همیشه پریشان و پر از دلهره بودیم، که اصلاً قابل درک و فهم نبود نمیدانستیم این مشکلات از کجا و چطور قابلحل است! با چه کسی میتوان این همه درد را بیان کرد دنبال یک نور امید بودیم و همیشه دعا میکردیم تا شاید راهی برای ما باز شود تا این که خداوند معجزه خود را به ما نشان داد راه و مکانی مقدس به نام کنگره برای ما نمایان شد. چه زیباست این مکان! همه با سلام و روی خوش به استقبالت میآیند.
هرگز فراموش نمیکنم روزی که پدرم با حال خراب و تخریبهای بسیار به خانه آمد و به مادرم گفت که میخواهم جایی بروم و درمان شوم جایی که یکی از آشنایان به من معرفی کرد و با یک شربت درمان میکند آن روز برای من باوری بود در ناباوری، بهترین روز برای من بود روزها میگذشت پدرم حالش بهتر و بهتر میشود و یک روز پنجشنبه هم مادرم گفت من هم بیاییم و پدرم هم قبول کرد و با هم راهی کنگره شدند و روزها میگذشت و مادرم و پدرم به حال خوب و خوش میرسیدند و من خیلی مشتاق بودم که آنجای مقدس را ببینم. ذوق داشتم ببینم کجاست که پدرم و مادر مرا به حال خوش رسیدهاند!
من هم یک روز به مادرم گفتم که دوست دارم آن مکان مقدس را ببینم با مادرم همراه شدم و به آنجا رفتم چه خوب بود فضای آنجا همه با آغوش باز از هم استقبال میکردند و من اول در حالت گنگ بودم و بعد حس خوبی نسبت به راهنمای مادرم پیدا کردم و روز شماری میکردم تا روز دوشنبه فرا برسد دوباره به آنجا بروم چرا که حال خوش از این مکان میگیرم الان حدود 9 ماهی است که به کنگره میآییم و به طورنسبی به حال خوش رسیدیم و من از راهنمای مادرم صبوری و استقامت را آموختم و پیام کنگره را به طور نسبی گرفتم و دعا میکنم که هر مصرفکننده که در بیرون از کنگره است راه کنگره را پیدا کند و به حال خوش برسد.
دلنوشته: همسفر کوثر رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون پنجم)
رابط خبری: راهنما همسفر سمیه (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر آذر رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی باباطاهر همدان
- تعداد بازدید از این مطلب :
112