هرگز روزی را که با کولهباری از غم و اندوه از ندانستنها و دانستنهایی که جز منیت چیزی نبود با روح و روان زلزله زدهای که تنها یک دیوار نیمهمانده از آن مانده بود را که وارد کنگره شدم فراموش نمیکنم. آن روز با هر کلام، نگاه و صدایی باران اشک بر صورت من روانه میشد و هر لحظه احساس میکردم به آغوش مادری برگشتم که سالها از او دور بودهام. آن لحظه که ایستادم و نام خود را با صدایی گرفته که گویا هر لحظه در حال غرق شدن است بر زبان آوردم و با صدای تشویق، سوت و شادی روبهرو شدم، به خودم آمدم و احساس کردم چقدر فرشتههایی که آنجا هستند از دیدن و شناختن من خوشحال میشوند.
من تا به امروز که تقریباً 6 ماه از حضورم در کنگره60 میگذرد به گونهای به این مکان وابسته شدم که احساس میکنم؛ اگر قرار باشد زمانی اینجا نباشد، من چه خواهم کرد؟ به کجا پناه خواهم برد که این همه حس خوب یکجا دور هم جمع شده باشد؛ وقتی هیج جایی در ذهنم پیدا نمیکنم. آن زمان است که هر شنبه و سهشنبه با آداب بیشتری آماده میشوم و قدمهایم را محکمتر و با ایمانتر برمیدارم و به سمت کنگره پرواز میکنم.
جایی که یک دنیا نور و آگاهی همراه با حس خوب منتظر من است تا برود و خوشهای از این دانایی را بچیند و در تنهایی با تفکر درست آن را به دانایی مؤثر تبدیل نماید و نوشجان کند. خدا را شاکر هستم به خاطر کنگره و به خاطر جایگاهی که امروز در کنگره دارم. خدا را هزاران مرتبه شکر که مسافر من هم روزی رها خواهد شد.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون چهارم)
رابط خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون چهارم)
ویرایش و ارسال: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر الهه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پرند
- تعداد بازدید از این مطلب :
80