English Version
This Site Is Available In English

جهل انسان باعث قضاوت دیگران خواهد شد

جهل انسان باعث قضاوت دیگران خواهد شد

جلسه چهارم از دوره نوزدهم از سری کارگاههای آموزش خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی قیدار، با استادی مسافر محسن، با نگهبانی مسافر حسن و با دبیری مسافر محمد با دستور جلسه" قضاوت و جهالت" در روز سه‌شنبه ۱۷ تیر ماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد

سلام دوستان محسن هستم یک مسافر، قبل از هر چیز خدای خود را شاکر و سپاسگزارم که یک روز دیگر اذن و اجازه حضور در کنگره را دارم و می‌توانم در جمع شما دوستان آموزش ببینم. از ایجنت محترم آقا رضا و گروه مرزبانی تشکر می‌کنم که اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم و خدمت کنم.

اما در مورد دستور جلسه هفتگی" قضاوت و جهالت" قضاوت از دانایی می‌آید، یعنی کسی که کسی که قضاوت می‌کند باید آگاهی و مدارک کافی درباره مورد آنچه که می‌خواهد مورد برسی قرار دهد، داشته باشد و جهالت هم از جهل و نادانی انسان سرچشمه می‌گیرد. در روستای ما فردی بود که جوانان مصرف کننده را مورد خطاب قرار می‌داد و می‌گفت یک دختر کور و فلج از این پسران با عرضه و بالیاقت هستند تا اینکه پسردار شد و پسرش به سربازی رفت و برگشت و این‌ها یک گاوداری داشتند صبح‌ها پسرش خانه می‌خوابید پدرش در گاوداری مواد مصرف می‌کرد و بعدازظهر‌ها پدر به خانه می‌آمد و پسر بعدش در گاوداری مواد مصرف می‌کرد تا اینکه گاوداری و کل زمین‌های خود را از دست دادند.

قضاوت و فخر اکثراً در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند انسان معمولاً موقعی قضاوت می‌کند و به قضاوت شونده فخر‌ فروشی می‌کند که خود را بهتر و بالاتر از او تصور می‌کند. 

من وقتی کسی را مورد قضاوت قرار می‌دهم، بذر آن در وجود خودم وجود دارد، با قضاوت کردن آن بذر را در وجود خودم پرورش و بارور می‌کنم. وقتی که من نسبت به کسی گمان بد می‌برم آن بدی در وجود من هم هست، شاید فرصت بروز را پیدا نکرده، اگر من در شرایط آن فرد قرار بگیرم بدتر از او عمل خواهم کرد. اگر آن صفت بد در من نباشد، نباید گمان بد به کسی ببرم.

اکثراً یا همیشه قضاوت‌های من از روی ناآگاهی و بدون مدرک و دلیل است و مساوی است با جهالت. کسی که قضاوت می‌کند مطمئناً جاهل است و گرنه قضاوت نمی‌کرد. من اگر علم و آگاهی و مدارک کافی هم در کاری از کسی داشته باشم هم نباید قضاوت کنم حالا وای به روزی که علم و مدارک کافی نداشته باشم و قضاوت کنم.

یاد داستان معروف حضرت عیسی و یارانش که از مکانی رد می‌شدند و لاشه سگی مرده را دیدند، همه یاران حضرت عیسی بینی خود را با سبب بوی بد گرفته بودند و می‌گفتند چه صحنه زشتی! حضرت عیسی دندان‌های سگ که می‌بینند به یاران خود می‌فرمایند در میان این بوی بد و زشت، دندان‌های این سگ چه زیباست! این نکته را می‌خواستند به یاران خود متذکر شوند که در میان زشتی‌ها، زیبایی هم هست و سعی کنید به دنبال آن‌ها بگردید و سعی کنید در همه چیز، خوبی‌ها و زیبایی‌ها را هم ببینید! از اینکه به حرفهای من گوش دادید از همه شما تشکر می‌کنم.

تایپ و درج مطلب: مرزبان خبری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .