English Version
This Site Is Available In English

قضاوت، آتشی که اول خودم را می‌سوزاند

قضاوت، آتشی که اول خودم را می‌سوزاند

جلسه‌ی ششم از دوره‌ی ششم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه‌ی آقایان مسافر نمایندگی پردیس با استادی مسافرهادی، نگهبانی مسافرغلام و دبیر موقتی مسافر مصطفی با دستورجلسه‌ی «قضاوت و جهالت »  در روز دوشنبه 16 تیر ماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۷آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
خداوند این افتخار را به من داد که امروز در این جایگاه خدمت کنم. به نوبه خودم از همه مسئولین کنگره ۶۰، از راهنماها و مرزبان‌های قدیم و جدید، صمیمانه تشکر می‌کنم. اگر امروز در این جایگاه نشسته‌ام، مدیون زحمات همه عزیزانی هستم که برای من وقت گذاشتند و از صمیم قلب تلاش کردند. من دست تک‌تک‌تان را می‌بوسم.
موضوع این هفته، قضاوت و جهالت است. قضاوت از حکم می‌آید و جهالت از نادانی و ناآگاهی. در زمان مصرف، قضاوت یکی از رفتارهایی بود که من را به تباهی کشاند. برایم لذت‌بخش بود که کنار بساط بنشینم و درباره دیگران قضاوت کنم؛ اگر کسی کشته می‌شد یا قتلی اتفاق می‌افتاد، ما برای خودمان ساعت‌ها جلسه داشتیم تا درباره‌اش گمانه‌زنی کنیم. مهم نبود حقیقت چیست؛ برای ما همین‌که درباره دیگران صحبت کنیم، کافی بود.
اما حالا که در کنگره60 هستم، خوب می‌دانم قضاوت کردن چه آسیبی دارد. وقتی من قضاوت می‌کنم، در واقع تمام انرژی مثبتی را که در طول روز جمع کرده‌ام، از بین می‌برم. با یک نگاه، با یک فکر منفی درباره دیگران، انرژی منفی را به خودم جذب می‌کنم. مثلاً اگر کسی را ببینم و بگویم این الان داره مواد می‌زنه، خب اصلاً به من چه مربوطه؟ من چرا باید با این قضاوت، خودم را آلوده کنم؟
زمانی که قضاوت می‌کنم، درونم به هم می‌ریزد، ذهنم آشفته می‌شود. یکی از دوستان حرف قشنگی زد: گفت اگر کفش طرف را نپوشیده‌ای، نمی‌تونی بفهمی چرا این‌طور راه می‌رود. پس چرا قضاوتش می‌کنی؟

نمایندگی پردیس

چند روز پیش، اتفاقی افتاد که باعث شد خیلی به این موضوع فکر کنم. ما یک قطعه طلا داشتیم که روی یخچال گذاشته بودیم. یخچال خراب شد و تعمیرکار آمد. بعد از رفتنش، همسرم متوجه شد یکی از پلاک‌ها نیست. اولین چیزی که به ذهنم رسید، این بود که تعمیرکار آن را برداشته. اگر در گذشته بودم، و اگر هنوز در کنگره نبودم، شاید قسم می‌خوردم که کار اوست، حتی ممکن بود لباسش را بگردم! اما به لطف آموزش‌های کنگره، مخصوصاً در این دو ماه رهایی، خودم را کنترل کردم. چند روز بعد، همسرم هنگام آماده‌کردن غذا متوجه شد پلاک داخل سیب‌زمینی‌ها افتاده بوده!
اگر آن روز عجولانه قضاوت کرده بودم، چه می‌شد؟ چه آبروریزی یا بی‌عدالتی به بار می‌آمد؟
آقای مهندس همیشه می‌گویند: «چطور خار را در چشم دیگران می‌بینی، اما تیر در چشم خودت را نمی‌بینی؟» این جمله همیشه برای من یادآور این است که به‌جای تمرکز روی اشتباهات دیگران، اول باید خودم را اصلاح کنم.
خیلی ممنونم از اینکه به حرف‌هایم گوش دادید. امیدوارم همه‌ ما تمرین کنیم تا کمتر قضاوت کنیم و بیشتر درک کنیم.

سایت نمایندگی پردیس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .