مهربانی را اگر قسمت کنیم، من یقین دارم به ما هم میرسد.
آدمی گر ایستد بر بام عشق، دستهایش تا خدا هم میرسد.
زندگی، بعضی وقتها گیجکننده است، غم لازم است تا شادی را بفهمیم و سروصدا لازم است تا قدر سکوت را بدانیم و تنهایی لازمه درک با هم بودن است.
قبل از کنگره و گرفتن خدمت، احساس میکردم غم و سکوت و تنهایی فقط برای من است و با آنها خو گرفته بودم؛ اما روزی خود را در جمعی یافتم که نهتنها من را از بیارزشیها رها کرد؛ بلکه ارزشمند بودن را به من آموخت.
فهمیدم من هم میتوانم ارزشمند باشم، میتوانم خدمت کنم و لبخندی بر لب دیگری بنشانم و باعث حال خوب و ادامه مسیر برای دردمندی از جنس خودم باشم.
در این مسیر با بهرهگیری از آموزشهای نابی که کنگره ارائه داده بود سفر اول و دوم را طی کردم. مرزبان شدم و سپس با همراهی راهنمای گرانقدرم همسفر آمنه الگوی تفکرات خود را بهتدریج تغییر دادم.
دو سال از دریافت شال راهنمای تازهواردین با دستان پر مهر آقای مهندس گذشت و پس از تجربه، چالشهای فراوان و مسیرهای جدیدی که در زندگی شخصیام پدیدار شدند که صبر و توان و پشتکارم بهنوعی محک میخورد.
این بار نگاه دقیقتر و واقعیتری به خدمت در این جایگاه انداختم؛ باید درک عمیقتری از خودم و شرایطم میداشتم و تغییر را آغاز میکردم، تغییری که این بار از جنس خدمت بود.
مقصد را مشخص و به سوی هدف حرکت کردم. خوشا به حال من که در کنگره هستم و چهقدر سعادتمندم که در مسیر سبز خدمت قرار گرفتم و سپاسگزار خداوندی هستم که من را لایق این خدمت دانست.
چهقدر حالم در کنار همسفران کنگره۶۰ خوب است و از آموزشهای راهنما همسفر آمنه لذت میبرم و خرسندم که فرصتی به من داده شد تا به همنوعان خودم خدمت کنم.
خوشحال و سپاسگزارم که قرار است، برای پیوند همسفران تازهوارد با مسیر سبز و امن کنگره۶۰ واسطهای باشم. هزاران بار خداوند مهربان را شکر، شکر، شکر
در پایان قدردان همسفر فاطمه، ایجنت دوره قبل هستم که با صبوری همواره و پشتیبان من بودند. باعث افتخار است که آغاز خدمت من مصادف با شروع مسئولیت مرزبانان و ایجنت جدید شد و به آنها تبریک صمیمانهای میگویم.
اگر کسی را یافتی که در لبخندت غمت را دید، در سکوتت حرفهایت را شنید و در خشمت محبتت را دید، بدان او بهترین هدیه خداوند در تاریکترین روزهای تو است.
به راستی حضور بعضیها چه آرامشی را به جان زندگیات میاندازد من میگویم گوشهای از بهشت هستند و اصلاً خود بهشت هستند. بودن آنها ساعت زندگی را از کار میاندازد و متوجه گذر زمان نمیشوی.
عجیب است؛ حتی اگر چشمانت بسته باشد، باز هم رنگ نگاهشان را میبینی و آرامش را در وجودشان جستجو میکنی و با بودن این آدمها خورشید حتی در زمستان هم گرمتر میتابد.
آنقدر آرامش میدهند و آسمانی هستند که رنگ دل و روزگارت آبی میشود آبیهای زندگی کمیاب هستند، زمانی که پیدا کردی در موزه دلت نگهدار. راهنمایم همسفر آمنه سپاسگزارم که صبورانه در کنار من هستید.
نویسنده: همسفر سپیده رهجوی راهنما همسفر آمنه (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر طیبه، رهجوی راهنما، همسفر آمنه (لژیون پنجم)
ویرایش: همسفر آیسودا رهجوی راهنما، همسفر فاطمه (لژیون دوم)
ارسال: همسفر محدثه رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون هشتم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی تخت جمشید شیراز
- تعداد بازدید از این مطلب :
761