نمیدانستم قرار است چه اتفاقی برای زندگیام بیفتد؛ تنها چیزی که داشتم یک مسافر درمانده که بهدنبال نجات او بودم و ذهنی پر از سؤال بود؛ اما درواقع نمیدانستم که خودم هم چهقدر نیاز به نجات دارم. همان روزهای اول کتابی با نامی عجیب «۶۰ درجه زیر صفر» به دستم رسید با خودم گفتم: یعنی چه؟ مگر این کتاب درباره اعتیاد نیست، چرا اسمش شبیه یک گزارش علمی است؟ اما وقتی شروع به خواندن کردم، فهمیدم این کتاب فقط درباره اعتیاد نیست؛ بلکه درباره سقوط، برخاستن، درد، فهم و از همه مهمتر امید است. این کتاب آیینهای شد که خودم و مسافرم را در آن دیدم و فهمیدم که ما تنها نیستیم. مدتی گذشت مسافرم با حال خوب، شور و شوق سفر اول، خوب پیش میرفت؛ اما ناگهان انگار همهچیز فروریخت و سفرش خراب شد. روزهایی بود که فقط سکوت میکرد من هم اشک میریختم و چیزی نمیگفتم، درونم پر از ترس و ناامیدی شده بود فکر میکردم همه زحماتمان به هدر رفته است.
در همان روزها دوباره به کتاب ۶۰ درجه زیر صفر پناه بردم، اینبار نه بهعنوان یک کتاب آموزشی؛ بلکه بهعنوان دوستی که حرف دلش را میفهمم هر صفحهاش را که میخواندم انگار دستی زیر بازویم را میگرفت و میگفت: بلند شو! این راه تو است و تو تنها نیستی. در جایی از کتاب، آقای مهندس نوشتهاست من بهدنبال درمان نبودم، میخواستم ترک کنم؛ فقط میخواستم بدانم چرا نمیتوانم و این جمله، مثل یک آیینه برای من شد؛ فهمیدم که مسافرم هنوز در مرحله درک خودش گیر کردهاست و فهمیدم که اشتباه بخشی از این مسیر است. ما فکر میکنیم اگر یکبار زمین خوردند، دیگر تمام است؛ اما نه اینطور نیست. کتاب ۶۰ درجه زیر صفر به من آموخت که سرمای این مسیر واقعی است؛ اما آنقدر هم کشنده نیست، اگر ایمان داشته باشیم.
یاد گرفتم که نه بهخاطر ضعف؛ بلکه از روی درک باید صبور باشم. صبر، یعنی فرصت دادن، گوش دادن، ماندن؛ حتی وقتی همهچیز یخزده است. الآن من همسفر هنوز امید دارم، شاید سفر ما سختتر از بقیه باشد؛ اما مسیرمان روشن است؛ چون من یاد گرفتم که حتی از دل یخزدگی؛ زندگی دوباره میروید. زندگی آنطور که میخواهیم پیش نمیرود نه بهخاطر اینکه تلاش نمیکنیم؛ بلکه مسیر رشد پر از افتوخیز است. مسافرم روزی تصمیم گرفت سفر کند، تغییر کند و از تاریکی خارج شود و من با تمام وجود با عشق، امید، اشک و دعا کنارش ایستادهام. ما با شور و شوق آموزشها را شروع کردیم و روزهایی آمد که بوی رهایی را احساس میکردیم؛ اما شکست طعم تلخش را چشاند و مسافرم سفرش را خراب کرد نه یکبار، بلکه دوبار هم اتفاق افتاد و من هنوز هستم.
من به کنگره، آموزشها، این مسیر و به کتابی که چراغ راه من شد، ایمان دارم. کتابی که یادم داد سقوط کردن پایان نیست و گاهی لازم است از عمق یخزدگی عبور کنیم تا گرمای ایمان را در قلبمان پیدا کنیم. اگر مسافرم باز هم سفرش را خراب کند باز هم در کنارش میمانم نه بهدلیل اینکه ضعیفم و راهی ندارم؛ بلکه چون همسفر هستم. همسفر بودن، یعنی بودن حتی وقتیکه همه میروند، یعنی درک کردن، حتی وقتی کسی نمیفهمد، یعنی امید داشتن وقتیکه خود مسافر امیدش را از دست دادهاست، من میمانم چون ایمان دارم هربار که زمین میخورد فرصتی دیگر برای برخاستن دارد و من هربار با عشق دستش را میگیرم؛ چون ما فقط یکبار زندگی نمیکنیم ما میتوانیم بارها دوباره زندگی کنیم. حالا میدانم امید واقعی، یعنی دیدن نور، حتی وقتی در دل شب ایستادهایم.
تصاویر آن تن زخمی در یخزدهترین نقطه زمین و صدای درونی که میگفت: «اگر به نقطه صفر رسیدی، پایان نیست؛ آغاز راه توست!» این کتاب به من فهماند که شکست، نقطه پایان نیست، نقطه آموزش است. فهمیدم که اگر زمین خوردی، باید برخیزی؛ مثل خورشید که حتی از دل زمستان هم دوباره طلوع میکند. حالا، مسافر من دوباره سفرش را اینبار آرام، استوار و بافهم بیشتر آغاز کردهاست و من با قلبی امیدوار، کنارش هستم. ما از دل سرمای ۶۰ درجه زیر صفر عبور خواهیم کرد و به قلههای آفتابی رهایی خواهیم رسید.
به امید آن روز
از بنیانگذار این مسیر نورانی آقای مهندس دژاکام تشکر میکنم که با حکمت و عشق، مانند چراغی در دل تاریکی ما شدند. کسیکه نه فقط راه را نشان داد؛ بلکه ایمان به توانایی رفتن را در دلمان کاشت و سپاس ویژه از راهنمای خوبم همسفر مرضیه که با صبوری، مهربانی و علم راه نجات را به من آموختند. شما فرشتهای بودید در روزهایی که خودم را نمیدیدم با کلامتان، نگاهتان و حضورتان دوباره جان گرفتم. امروز اگر لبخند میزنم، باامید از خواب بیدار میشوم و زندگی را زندگی میکنم، همه را مدیون کنگره و کسانی هستم که برای نجات دیگران بیمنت قدم برمیدارند. کنگره؛ یعنی زندگی، یعنی خود خود انسانیت و کنگره برای من فقط درمان اعتیاد نبود.
نویسنده و تایپ: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون پنجم)
ویرایش و ارسال: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون پنجم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی بیستون کرمانشاه
- تعداد بازدید از این مطلب :
153