English Version
This Site Is Available In English

آداب معاشرت در کنگره 60: از درمان تا همدلی

آداب معاشرت در کنگره 60: از درمان تا همدلی

پنجمین جلسه از دوره پنجاه و دوم کارگاه‌های آموزشی خصوصی مسافران کنگره ۶۰ نمایندگی شفا مشهد، با استادی مسافر مهدی، نگهبانی مسافر مجید و دبیری مسافر مصطفی با دستور جلسه "آداب معاشرت، ادب و بی‌ادبی، تعادل و بی‌تعادلی" روز سه‌شنبه 20 خرداد ماه ۱۴۰۴ ساعت 17 آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:
خدا را شاکر و سپاسگزارم که امروز در جمع شما دوستان حضور دارم.  از نگهبان جلسه، ایجنت محترم، گروه مرزبانی و همین‌طور راهنمای عزیزم که امروز به من فرصت خدمت کردن دادندتشکر می‌کنم. دستور جلسه امروز: «آداب معاشرت، ادب و بی‌ادبی، تعادل و بی‌تعادلی» است.

دیشب سی‌دی آداب معاشرت را مرور می‌کردم. مسئله‌ درمان به نظرم جالب بود. در این سی‌دی، جناب آقای مهندس می‌گویند در NGO (اِن‌جی‌او) دیگر بر اساس پروتکل یا یک متد از مصرف مواد مخدر جلوگیری می‌کنند، اما برای فردی مانند من که تجربه حضور در NGO دیگر داشته، قبل از ورود به کنگره واقعاً اعتقادی به درمان نداشتم و باورم این بود که «آن لبی که خورد به بافور، با کافور شسته می‌شود» و یا اینکه اعتیاد بیماری‌ای پیشرونده و لاعلاج است که درمانی ندارد و فقط می‌توان آن را در یک مرحله متوقف کرد.

زمانی که وارد لژیون شدم، از استاد می‌شنیدم که ما به یک متدی رسیده‌ایم که توانسته‌ایم اعتیاد را درمان کنیم و حقیقتاً فکر می‌کردم: «این آقای مهندس دژاکام هم یک سنگی انداخته، کی می‌خواهد این را بردارد و ببیند درمان اعتیاد واقعاً ممکن است؟»

من سال‌ها وقفه در دوران مصرف داشتم و با اولین بار مصرف کردن سقوط کردم به قعر اعتیاد و داستان‌هایی از این دست...
حقیقت این است که آن زمان در NGO دیگر قطع مصرف کرده بودم،  و کارهایی که لازم بود انجام می‌دادم ولی حال خوشی نداشتم. مغازه زده و از نظر مالی رشد کردم، ولی افسرده بودم. آخر هم مغازه و پول‌هایم را جمع کردم و با خودم گفتم باید از مشهد و این شهر بروم.

با یک ورشکستگی و حال خراب دوباره به اعتیاد بازگشتم .

این چیزی بود که دیشب دیدم؛ یکی از دوستانم که سال‌هاست مواد مصرف نمی‌کند، ولی با یک موضوع ساده چنان برافروخته شده بود که تمام بدنش می‌لرزید و ما که بیست نفر بودیم نتوانستیم او را آرام کنیم.
این دوستم حدود هجده ساله که مواد مصرف نکرده است، از لحاظ مالی رشد داشته و جایگاه اجتماعی دارد، اما مسئله این نبود. با خودم گفتم واقعاً چه اتفاقی افتاده؟

وقتی خودم اولین بار به جلسات کنگره آمدم و در لژیون که می‌خواستم مشارکت کنم، بند بند بدنم می‌لرزید. در لژیون همه رفیق بودیم، بیرون جلسه با هم سلام و علیک و شوخی داشتیم، اما یک اتفاق افتاده بود و اعتماد به نفس من در حال بازیابی بود. شاید هنوز کامل نشده بود، اما این اتفاق افتاده بود.

من با ناباوری محض آمدم. حقیقتاً آدمی نیستم که وقتی چند نفر یک حرف را تکرار می‌کنند، من هم قبول کنم. ولی از هشت ماه سفر کم‌کم نشانه‌های درمان در من پدیدار شد.
تا هشت ماه سفر اصلاً نمی‌دانستم کنگره 60 قرار است با من چه کند. فقط آمده بودم که مواد را تیپر کنم، راهنما و جلساتی هست، درمان جمعی است مثل درمان‌های دیگر که شاید بعضی از ما تجربه کرده باشیم.

اما از هشت ماه سفر به بعد، با کمک یک‌سری چیزها، به‌خصوص ضلع ورزش که راهنمای من خیلی روی آن تأکید داشت، اتفاقات دیگری در من افتاد و حال خوشی در خودم حس می‌کردم. این حال خوش هم فکر نکنید مشکلات مالی‌ام حل شده است. ممکن است مشکلات مالی من الان حتی از زمان مصرفم بیشتر شده باشد.

چند روز پیش با پسرعمویم که مصرف‌کننده است و امیدوارم دوباره به جلسات بیاید، صحبت می‌کردم. او مدتی آمده بود ولی خواسته قوی نداشت ، خسته شد و دیگر نیامد. گفت: «تو که به کنگره رفتی، مشکلاتت حل شده؟»
گفتم: «نه. من از وقتی دنیا آمدم فرزند حاج حسین مَلِک نبودم. همیشه مشکل مالی داشتم و دارم و احتمالاً با همین مشکلات هم از دنیا می‌روم.» ولی آن زمان مشکل مالی من پنجاه یا صد تومان بود، الان پنج یا ده میلیون تومان است. یعنی دیگر برای پنجاه تومان و صد تومان گیر نمی‌کنم؛ ظرفیت‌ام بیشتر شده.

پس من الان هم درگیر مشکلات مالی هستم و شاید استرسم بیشتر شده، اما اعتماد به نفسم برای حل این مشکلات افزایش یافته. هیچ تضمینی وجود ندارد که نگرانی‌ها تمام شوند، فقط نگرانی‌ها جای‌شان را به نگرانی‌های دیگر می‌دهند. ولی وقتی ظرف ما بزرگ‌تر شود، دیگر نگرانی‌ها ما را به کنج عزلت، اعتیاد و غم نمی‌راند و احساس استیصال و بیچارگی نمی‌کنیم.

امروز با همه این مسائل که درگیرش هستم، حالم خوب است. به وقتش ورزش می‌کنم، دنبال کارهایم می‌روم، برنامه‌هایی دارم. سال‌ها بود بین تحصیلم وقفه افتاده بود، سعی می‌کنم تحصیلم را تکمیل کنم و کارهای دیگری را پیگیری کنم.
مطمئناً قبل از کنگره، حتی یک دانه از این کارها را به موقع انجام نمی‌دادم. شاید بیست سال طول می‌کشید و آخرش هم به ثمر نمی‌رسید، چون استادِ امروز و فردا کردن بودم. در NGO دیگر می‌گفتند فقط برای امروز؛ من می‌گفتم «امروز را مصرف می‌کنم، فردا درست می‌کنم، فردا کارهایم را انجام می‌دهم.»

اما امروز، هوشیاری ذهنی در من ایجاد شده که همراه با درمان پله‌پله اتفاق افتاده و باعث شده نتوانم در مقابل بهانه‌های خودم ساکت بمانم. به عبارت ساده‌تر، دیگر با بهانه‌های خودم گول نمی‌خورم. در مورد مسئله درمان، این خیلی برایم جالب و مهم بود.

در مورد ادب و بی‌ادبی، یک روی داستان این است که همه ما معنای کلمه ادب را می‌دانیم؛ همان‌طور که آقای مهندس می‌گویند و در سی‌دی هم اشاره می‌کنند، ادب یعنی رعایت رسم، شیوه و طریقتی که در یک جمع یا اجتماعی معمول است.

مثلاً اگر در خانقاهی باشید، آنها رسم و آداب خاصی دارند که باید رعایت شود. ادب و رعایت ادب داخل خانقاه با بیرون آن متفاوت است؛ یعنی وقتی وارد آن مکان می‌شوید باید طبق مرام و مسلک آنجا عمل کنید.

ما هم در جلسات کنگره طبق یک پروتکل مشخص جلسات را برگزار می‌کنیم. نظمی که امروز در اینجا می‌بینیم و سکوتی که حاکم است، معنای تحت‌اللفظی ادب است؛ یعنی ما سعی می‌کنیم ادب را بر اساس جمعی که در آن هستیم رعایت کنیم.

اما به نظر من ادب یک معنای عمیق‌تر هم دارد؛ جایی که ادب را نه برای جمع، بلکه در آینه خودمان رعایت کنیم؛ یعنی از حس همدلی ناشی شود.
یک خبر تلخی که چند روز پیش در فضای مجازی دیدیم، مسئله‌ای بود که برای یکی از خانم‌های هموطن ما اتفاق افتاد. همه متاثر شدیم. با خودم فکر می‌کردم چطور چنین کاری کرد؟ مصاحبه‌ها را که دیدم، ظاهراً آدم مظلومی به نظر می‌رسید. این نشان می‌دهد گاهی ادب واقعی نیست، بلکه خودداری، تحمل یا خفه کردن غرایض است. اگر ادب فقط این باشد، خیلی کارآمد نیست.

ادبی که از همدلی ناشی شود یعنی من حرف دیگری را قطع نمی‌کنم، چون می‌دانم قطع کردن حرف او باعث عصبانیتش می‌شود، و وقتی کسی حرف من را قطع می‌کند من هم عصبی می‌شوم. من نمی‌خواهم این عصبانیت به دیگران منتقل شود. این به نظر من ادب واقعی است.

این را می‌توان به همه جنبه‌های زندگی گسترش داد؛ مثلاً رانندگی و خیلی مسائل دیگر. در رانندگی ما اغلب دچار خطای انتساب می‌شویم. مثلاً وقتی کسی از جلوی من با سرعت می‌رود می‌گویم: «عجب شتری است!»
ولی ممکن است خودم هم همان رفتار را انجام داده باشم.

یکی از بخش‌های ادب این است که به دیگران اجازه خطا کردن بدهیم. این اجازه به دیگران کمک می‌کند که ما خودمان کمتر دچار خطا شویم. سپاسگزارم که به حرف‌های من گوش دادید.

مرزبان خبری: مسافر علی‌اصغر
تایپ: مسافران ابراهیم ل19، مالک ل19
           مهرداد ل11، علیرضا ل19
عکاس: مسافران علیرضا ل7، احمد ل14
صوت: مسافران مهدی ل14 ، مهرداد ل11
تنظیم و ارسال: مسافر احمد ل18 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .