English Version
This Site Is Available In English

ابن کتاب به معنای واقعی معجزه است

ابن کتاب به معنای واقعی معجزه است

از میان سطرهای پر رمزوراز کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر «روزنه موجودیت» برایم معنای دیگری داشت؛ سطری نبود که بی‌تأمل از آن بگذرم، واژه‌ای نبود که در من پژواکی پنهان نداشته باشد. میان واگویه‌های نگهبان و پاسخ‌های رعد چیزی بیش از دیالوگ در جریان بود؛ شاید شکلی از بازتاب هستی در آینه آگاهی انسان را می‌دیدم. این گفت‌وگو همچون سخنی که از عمق وجود برخاسته است بر جانم نشست. نوعی صدای درونی و آشنا از لابه‌لای آن‌ها با من سخن می‌گفت. هر جمله آن برایم بوی حقیقت می‌داد؛ همان حقیقتی که فقط برای جویندگان واقعی، خود را می‌نمایاند.

هر جمله‌اش لایه‌ای از وجود را می‌خراشید تا چیزی روشن‌تر پدیدار شود. سطرهایش برایم صرفاً واژه نبودند؛ بلکه خرده‌های نوری بودند که از شکاف‌هایی نادیدنی به درون وجودم تابیدند و پنجره‌ای شدند تا بلکه این‌بار به درون خویش نگاه عمیقی بیندازم. همچون قطره‌ای از باران که می‌خواهد به دریا برگردد، من هم در دل این واژگان به دنبال خودم گشتم. گویی چیزی در آن مرا فراخواند تا نه فقط بخوانم؛ بلکه مکث کنم، دوباره بخوانم و در نهایت بنویسم. این دستور جلسه فرصتی شد تا بین آنچه فهمیدم و آنچه هنوز نمی‌فهمم مروری کوتاه کنم.

نوروز در این میان تنها یک جشن نیست؛ نماد است، نشانه‌ای‌ است از زایش دوباره از طلوعی پس از درازنای شب. چه زیبا استاد رعد در آغاز سخنش این تولد را به یارانی که در پی حقیقت گام برداشته‌اند تبریک می‌گوید. آغاز فصل با اشاره‌ای به نوروز و سنت دیدار است؛ اما در ادامه آنچه به ‌سرعت خود را آشکار می‌کند گذر از ظاهر به باطن ماجراست.

وقتی نگهبان می‌گوید: «خطوط موازی به هم نمی‌رسند، اما دایره‌های متداخل یک مرکز دارند» انگار به شکلی به ما یادآوری می‌کند که در ژرفای وجود جایی است که دل‌ها و جان‌ها با هم تلاقی می‌کنند همان نقطه‌ مرکز، همان «روزنه‌ موجودیت» که راهی است میان هستی و نیستی.

وقتی رعد می‌گوید: «شما خود، خطابه زنده‌اید» یا «از حلقه تاریکی به روشنایی رهسپار خواهید شد» حقیقتی را یادآور می‌شود که در دل هر جوینده‌ای نهفته است: انسان خود آیه‌ای است از نور و هر عبورش از تاریکی، بازگشتی‌ است به جوهر نخستین خویش. انگار باور دیرین ما را صدا می‌زند که انسان اگر به خویشتن خویش بازگردد نه نیازمند معجزه است، نه وابسته به منجی؛ خودش معجزه است، خودش نجات است.

عباراتی چون «بازگشت به خود در نقطه‌ای که ناری هستند، تبدیل به نور می‌شوند» و «هر یک از این رهایافتگان، پرنده‌ای خواهند شد که از ناباوری مطلق به باور واقعی دست خواهند یافت» برایم همچون تلنگری بود به همه آن روزهایی که در تاریکی قدم می‌زدم بی‌آنکه بدانم این سیاهی هم بخشی از نقشه راه است. واژه‌ها، فقط توصیف نبودند؛ بلکه داشتند آدرس مسیر را به من یادآور می‌شدند.

اما نقطه اوج برای من جایی بود که سخن از روزنه موجودیت می‌شود. آنجا که ما درمی‌یابیم این هستی، این رفت‌وآمدها، این عبور از نور و تاریکی، بیهوده نیست. همه‌چیز ثبت می‌شود، حک می‌شود، باقی می‌ماند و در بایگانی الهی قرار خواهد گرفت. این همان چیزی‌ است که جان مرا به تپش انداخت؛ این‌که رنج‌هایم، تلاش‌هایم، هر بار که خواستم نوری باشم در دل ظلمت خودم یا دیگری گم نمی‌شود؛ هیچ‌چیز اتفاقی نیست!.  همه‌چیز در جایی بزرگ‌تر از حافظه من نقش بسته است.

و چه پایان دلنشینی دارد این بخش: «تا ازآنجایی‌که ما می‌آییم و بازمی‌گردیم؛ همیشه یک روزنه موجودیت باشد آن را در خود حس می‌کنیم. به همین جهت در پی آن روان می‌شویم که بدانیم آنچه را که نمی‌دانیم». این‌ها فقط یک جمله نیست؛ یک دعوت است به سفر، به جست‌وجو، به قدم در دنیای ایمان.

همه‌ این‌ها یک چیز را به من یادآوری کرد: این‌که ما هر چه‌قدر جلوتر می‌رویم، بیشتر حس می‌کنیم باید برگردیم نه به عقب، بلکه به درون، به خودمان، به آنجایی که از آن انشعاب پیدا کرده‌ایم. شاید هر انسانی، سزاوار داشتن یک «روزنه» است؛ رو به نور، رو به معنا، رو به خویشتن. این کتاب به معنای واقعی معجزه است؛ حالا شاید کمی بفهمم که وقتی نگهبان می‌گوید: «این کتاب کاوشی بود بین چندین حلقه آفرینش که باورش کار هر کس نیست» یعنی چه؟

نویسنده: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم)
رابط خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم)
ارسال: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی لویی پاستور

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .