«در این جایگاه بیشتر متوجه مخلوقین خدا شدم. بیشتر آفریدههای خدا را دیدم و حس کردم، فکر میکنم زیباییها برایم رنگ و بوی دیگری پیدا کرده است.»
سلام و احترام، خدمت پهلوان همسفر خندان هستیم. سپاسگزارم که دقایقی زمان خود را در اختیار ما میگذارید.
پهلوان همسفر خندان ومسافراشان: با مصرف هروئین و شیشه، مدت ۱۱ ماه و ۲۶ روز به روش دیاستی و با داروی اوتی سفر کردند با راهنمایی آقای سعید میرزایی و همسفر فریده و درادامه سفرسیگار داشتند به راهنمایی جناب آقای تفرشی، مدت سفر ۱۰ ماه رشته ورزشی دارت و پیاده روی و مدت رهایی ۲ سال
بفرمایید، رسیدن به جایگاه پهلوانی چه تغییری در شخصیت شما ایجاد کرد؟
برای پاسخ به این سوال، باید بگویم که خدمت مالی در کنگره ۶۰ نقطه عطف زندگی من بود. نگاهم را بهکل تغییر داد. انگار که دوربین از روی مسافرم برداشته شد و به سمت خودم برگشت. تا قبل از خدمت مالی، همیشه انگشت اشارهام به سمت مسافرم و دیگران بود و خودم را یک قربانی میدانستم. اما با خدمت مالی، به من اجازه داده شد تا از جایگاه قربانی بودن خارج شوم. این موضوع به واسطه دیدن تاریکیهای خودم و به واسطه حال خرابیهای خودم شروع شد و از اجرای قانون یازدهم آغاز گردید؛ سپس به سرداری دنوری و پهلوانی رسید.
اما اگر مشخصاً بخواهم بگویم جایگاه پهلوانی چه تاثیری داشت، باید بگویم که در بزنگاهها تصمیمگیری را برایم خیلی راحتتر کرد. من قبلاً آدمی بودم که خیلی سخت و دیر تصمیم میگرفتم. گاهی حتی فرصتها را از دست میدادم و زمان را هدر میکردم. ولی این جایگاه به من کمک کرد که در اسرع وقت و در بهترین زمان تصمیم بگیرم. در این جایگاه متوجه مخلوقین خدا شدم و بیشتر آفریدههای خدا را حس کردم. حس میکنم زیباییها برایم رنگ و بوی دیگری پیدا کرد.
با توجه به اینکه یک دوره دستیار اسیستانت سایت بودید، مطالب سایت باید چه چیزی را به مخاطب انتقال دهد که برای افراد جذاب باشد و بازدید بیشتری داشته باشد؟
اولاً سپاسگزارم از جناب مهندس بابت بستری که در آذر سال ۱۳۸۲ فراهم کردند؛ بستری که مانند تمام تدابیرشان از زمان خودشان جلوتر بود. با توجه به اینکه خودم کسی بودم که در تاریکترین روزهای زندگی از طریق سایت با کنگره ۶۰ آشنا شدم و سه ماه فقط کامنت میخواندم، به یاد دارم که در پایان هر مطلب میتوانستیم نظر و دیدگاه خود را بنویسیم. من سه ماه فقط کامنت میخواندم تا ذرهذره باور در من شکل گرفت که در کنگره ۶۰ اتفاقاتی میافتد. از خدا خواستم اگر اجازه ورود به این مکان به من داده شد، بتوانم در این زمینه خدمتی انجام بدهم. چند ماه پس از ورود، لطف و رحمت خداوند شامل حالم شد و با اجازه راهنما در جایگاه رابط خبری قرار گرفتم.
در این خدمت متوجه شدم که برای اینکه تفاوت زندگی خندان و افکار و اندیشههای خندان قبل و بعد از ورود به کنگره بیان شود، خندان باید از حس و حال تاریک خودش، از گذشته منفیاش بنویسد و در ادامه از تأثیر آموزشهای کنگره روی حس و حالش و دریافتهایش بگوید، تا شاید نور امیدی باشد و نقطه تفکری برای خندانهایی که بیرون از این سرزمین تاریکترین روزهای خود را تجربه میکنند و منتظر یک کور سوی امید یا یک راهی هستند که برایشان باز شود. به فرمایش آقای مهندس: «سایت شعبه فرامرزی کنگره ۶۰ است» و هر کسی در هر جایی، تنها با یک موبایل، یک تبلت یا یک سیستم و دسترسی به اینترنت میتواند سرچ کند و وارد این شعبه شود و از آموزشهایش بهرهمند شود.
همچنین، مثل همه هستی، مثلث صوت، نور و حس در سایت بسیار مؤثر و فعال است. حس خوب پشت هر مطلب و هر عکس و کلامی که به صورت مکتوب در اختیار خواننده قرار میگیرد، اگر از دل برآمده و ناشی از تجربه شخصی خودم باشد و نتیجه آموزشها و دانشی که کنگره به من داده، باشد، قطعاً به بهترین شکل به جان مخاطب مینشیند. چیزی که حس میکنم در این خدمت بسیار مهم است، در نظر گرفتن عمل سالم و جلوتر بودن از گفتار و نوشتارهاست و اینکه سعی کنم حس و حال خودم و دریافت و برداشتهای خودم را با قلم و جملات خودم بنویسم و از هر نوع کپیبرداری یا تقلید خودداری کنم.
به نظر شما خدمت در سایتی که صور پنهان کنگره است، چه تاثیری بر خدمت شما در کنگره و زندگی شخصیتان دارد؟
من با دو فرزندم وارد کنگره ۶۰ شدم و مدتی زمان برد تا مسافرم وارد کنگره شود. آن زمان در بدترین حالت ممکن و در تاریکترین روزها غرق در ناامیدی بودم. تقریباً شش ماه از ورودم به کنگره گذشته بود که صفحه همسفران سایت نمایندگی جداسازی شد و به فرمان راهنما در جایگاه رابط خبری قرار گرفتم تا بتوانم خدمت کنم.
میتوانم بگویم حرکت من با خدمت به سایت آغاز شد. آموزش جهانبینی برای من با خدمت در سایت شروع گردید؛ خدمت مالی دوربین را روی خودم برگرداند. اما خدمت در سایت باعث شد متوجه شوم تنها نیستم. با توجه به اینکه خدمت در سایت زمان و مکان ندارد و گاه ساعتها در روز باید پای یک مطلب بنشینی، تایپ کنی، ویراستاری کنی و عکسنوشته برایش درست کنی، در آن روزهای سرد و تاریک زندگی من، وقتی مصرفکنندهای در خانه مشغول کار خود بود، فقط سایت میتوانست به من کمک کند و مانند یک طناب من را محکم نگه دارد و نگذارد از گردونه کنگره به بیرون پرتاب شوم.
من در سایت خدا را دیدم، در سایت با خدا آشنا شدم و در آنجا متوجه حسها و نجواهای درونی آدمها شدم. همچنین درد و غم آنان را احساس کردم و با شادیها و بغضهای فروخوردهشان آشنا شدم. در سایت بود که به عمق و ژرفای آموزشهای جناب مهندس بیشتر از قبل پی بردم. بدین ترتیب، سایت باعث حرکت من شد و حس میکنم سکوی پرتاب من به سمت جایگاه راهنمایی بود.
بفرمایید خندان قبل از کنگره و خندان فعلی چه تفاوتی با هم دارند؟ لطفاً با توجه به وادی سوم این سوال را پاسخ بدهید.
همیشه خودم را با گذشتهام مقایسه میکنم؛ امروز خودم را با هفته پیش، با ماه گذشته و با روزی که وارد کنگره شدم. اتفاقاً امروز در مسیر، راجع به این موضوع با مسافرم صحبت میکردم و میگفتم که بعضی وقتها دلم برای خندان ۹۶ میسوزد. اما بسیار سپاسگزارم که اگر آن خندان نبود، این خندان متولد نمیشد و این خندان ساخته نمیشد. خندان قبلی خندانی بود که جناب مهندس در وادی چهارم میفرمایند: "میگفت خداوند باید همه چیز را برایم فراهم کند." من که نمیخواستم به این دنیا بیایم، خدا خواسته است که من به این دنیا بیایم. من که هیچ اختیاری نداشتم، مجبور بودم برای این حیات، لذا تمام مسئولیتهای من باید بر عهده ایشان میبود.
خندان قبلی منتظر بود که بقیه برایش کاری انجام دهند و منتظر بود که مسافرش حالش خوب شود تا شرایط زندگیاش بهتر گردد و مشکلات از زندگیاش رخت ببندد. اما خندان فعلی در کنگره متوجه شد که جزء بسیار کوچکی از هستی است. او فهمید که در عین اینکه در هستی مهم است، اما در کل گم است. خداوند آنقدر مخلوق دارد؛ بنابراین خندان در آن گم و گور است. من در کنگره یاد گرفتم که "کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من."
بفرمایید که اگر همسفری بر اثر تحمل بار زیاد سختیها از ادامه سفر مأیوس شود، با توجه به جایگاههایی که تا به حال تجربه کردهاید چه ارمغانی برای آنها دارید؟ چون در کنگره میگوییم تجربیات ما هدیهای است برای دیگران.
اگر قرار باشد آنچه در کنگره آموختهام را در یک جمله بیان کنم، این است که: "آنچه از آموزگار آموختی، آموختی، والا از روزگار خواهی آموخت و روزگار به مراتب معلم سختگیرتری است." من در کنگره از جناب مهندس آموزش گرفتم که زندگی مانند یک چرخ است; گاهی ممکن است من در قسمت پایین باشم، اما این دلیل بر ناامیدی و بدحالی من نیست؛ زیرا این چرخ میچرخد و روزی هم نوبت من میشود که بالا قرار بگیرم. به علاوه، اگر در بالا هستم، نباید به خودم غره شوم، زیرا این چرخ دوباره میچرخد و من ممکن است به قسمت پایین بروم.
میدانم که جایگاه همسفری سخت است، زیرا خودم پنج سال و نیم تنها سفر کردم تا اجازه ورود مسافرم به کنگره داده شد. عمیقاً ایمان آوردم که مشکلات هستند تا من راهحل آنها را بیاموزم و وقتی آموختم، دیگر مشکل نخواهد بود بلکه تبدیل به مسئلهای میشود. من یاد گرفتم که اگر حضور دارم و سختی میکشم، این انتخاب من بوده است؛ چه خوشم بیاید و چه نیاید، چه به یاد بیاورم و چه نه، انتخاب من بوده است که امروز اینجا قرار گرفتم.
در این مدت، آموختم که جنس من و تاریکیهایم از جنس اعتیاد بوده که کنار مسافرم قرار گرفتم و این مسیر را برای تکامل انتخاب کردم. وقتی به این موضوع پی بردم، از تغییر مسافرم دست کشیدم و تمام وقتم و انرژیام را روی خودم گذاشتم، زیرا متوجه شدم که زمان من محدود است و در این مسیر، تنها فرمانبرداری از راهنما و سپس از جناب مهندس به من کمک کرد تا ذرهذره از روزهای تاریک بگذرم. با برداشته شدن پرده از روی چشمها، گوشها و حسهایم، قدردان مسئله اعتیاد در زندگیام شدم و آن را به صورت رحمت دیدم.
من باور دارم که اعتیاد مسافرم بلیط ورود به این بهشت است و سالها منتظر ورود به اینجا بودم؛ پس عقل حکم میکند که از ثانیه ثانیه این حضور بهره ببرم.
بفرمایید که با توجه به اینکه نقطه اتصال همه ما به یکدیگر محبت میباشد، چطور از حسهای خودمان و دیگران در برابر نیروهای منفی یا جن درون مراقبت نماییم که به هم آسیب نزنیم؟
فکر میکنم این موضوع تنها با آموزش ممکن است. اینکه دائماً در مسیر آموزش باشم و حواسم به خودم باشد. تمرکزم باید روی خودم باشد و فقط خودم را با خودم مقایسه کنم. برای من، نوشتن واو به واو سیدیها بسیار تأثیرگذار بوده است. واو به واو نوشتن یعنی اینکه: اگر جناب مهندس عبارتی را سه بار تکرار میکنند، عین آن سه بار را بنویسم؛ اگر کلمهای را نصفه میفرمایند و بعد آن را تصحیح میکنند، همان عبارت نصفه و سپس عبارت کامل را بنویسم. چون من در تاریکی بودم و هستم و ذرهذره نور به من نشان داده میشود.
ذرهذره شناخت به وجود میآید و آقای مهندس میفرمایند که برای رسیدن به محبت و عشق هیچ راهی وجود ندارد جز اینکه از معرفت و عمل سالم عبور کنیم. معرفت یعنی شناخت و آگاهی؛ و عمل سالم چیزی است که به تجربه در خدمت کسب میکنیم و متوجه میشویم. اگر این دو را با موفقیت پشت سر بگذاریم، آن موقع است که میتوانیم به محبت و عشق برسیم و با شناخت و تجربهای که کسب کردهایم، آن را حفظ کنیم.
اگر من بدانم که بیرون خبری نیست و آن که بیرون نشسته هم لژیونی من، همسر من، فرزند من و ... جزئی از وجود من است، و همه ما «من» هستیم، همه ما یک نفر هستیم، آن زمان مطمئن باشید هیچ وقت به کسی آسیب نمیزنم و هیچ وقت دوست ندارم خاری به پای کسی برود. البته باید به یاد داشته باشم که سرم به کار خودم باشد و برای نیروی منفی شاخ و شانه نکشم.
بفرمایید که شما یومالفصلهای متعددی را در کنگره گذراندهاید، کدامیک برایتان بیشتر آموزش داشت؟
همه یومالفصلها را دوست داشتم و خدا را هزار مرتبه شکر میکنم بابت لطف اساتید محترم، جناب مهندس و آموزشها. همه را با حالی خوب پشت سر گذاشتم. همیشه حس میکردم اگر جایگاه خدمت سایت را تحویل دهم، حالم بد میشود؛ چون سالها با آن زندگی کردم، اما اینطور نشد و با حال خیلی خوب سایت را ترک کردم. همچنین فکر میکردم اگر جایگاه دبیری سردار یا نگهبانی سردار را تحویل بدهم، حالم بد میشود، ولی به لطف خدا و استاد، با حال خوب جایگاه را تحویل دادم.
احساس میکنم حال خوب و آموزش بیشتر فقط به این بستگی دارد که خندان ببیند با خودش چند چند است. اگر در طول خدمت، درست فرمانبرداری کرده باشد و اگر رهجوی خلفی بوده باشد و چشمش به کلام و عمل جناب مهندس بوده باشد؛ و اگر تمام تمرکزش روی خودش، روی حسهایش و روی عملش بوده باشد، مطمئناً در هر جایگاه خدمتی با حالی خوبتر ترخیص میشود و آموزشهای آن جایگاه را به بهترین شکل دریافت میکند. یکی از نشانههای این موضوع هم این است که آن جایگاه در پایان به من چیزی اضافه کند؛ یعنی ابتدا در درون و سپس در بیرون باعث ارتقاء و تغییری در من شود. این میتواند آموزش مؤثر آن جایگاه باشد.
زمان شروع سفر دوم برای همسفر که مصرف مواد مخدر ندارد از چه زمانی آغاز میشود؟
وقتی به خودم نگاه میکنم، با توجه به وادی سوم، باید بدانیم هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش توجه نمیکند. برای من سفر دوم از جایی آغاز شد که متوجه شدم باید خودم دستم را به زانوی خودم بگیرم و بلند شوم. این زمانی بود که فهمیدم نباید از مسافرم انتظار داشته باشم و باید رهایی را رها کنم. حس میکنم سفر دوم برای من از زمانی آغاز شد که تصمیم گرفتم خدمت مالی بکنم؛ زمانی که تصمیم گرفتم امروزم با دیروزم متفاوت باشد و روزها را زندگی کنم.
نظر یا حس شما از اینکه امروز در نمایندگی خمین حضور داشتید چیست؟
اولین بار از طریق سایت با نمایندگی خمین آشنا شدم؛ قبل از دوران کرونا و از طریق دلنوشته همسفر مهتاب و در ادامه با انگشتر دنوری و جایگاه دنوری ایشان. همینطور پیوند من با نمایندگی خمین ادامه پیدا کرد. سعادت داشتم چهارم بهمن ماه در تولد پنج سال رهایی همسفر مهتاب و مسافرشان حضور داشته باشم و امروز دقیقاً بعد از چهار ماه در چهارم خرداد ۱۴۰۴ با این دستور جلسه باز در نمایندگی خمین هستم.
از آنجایی که ایمان دارم هیچ اتفاقی اتفاقی نیست و باید به نشانهها توجه کرد، امیدوارم بتوانم آموزشها را به خوبی دریافت کنم. من همیشه چه از طریق سایت و چه بهصورت حضوری از همسفران خمین که در آکادمی میبینم، بسیار انرژی دریافت میکنم و همیشه ستایششان کردهام و بهترینها را از خداوند برایشان آرزومندم. از ایجنت، مرزبانان گرامی، نگهبان محترم و همه شما عزیزان سپاسگزارم که امروز من را در جمعتان پذیرفتید و بابت فرصت آموزشی که در اختیارم قرار دادید، ممنونم.
کلام پایانی:
بسیار پندار میکنم که اگر کنگره نبود، الان کجا بودم؟ در واقع، به بهانه درمان اعتیاد مسافرم وارد کنگره شدم؛ اما کمترین چیزی که در کنگره به دست آوردم، درمان اعتیاد مسافرم بود. کنگره فرای تصوراتم به من داد و جناب مهندس دژاکام فرای آن چیزی که در ذهنم میگنجید، پاسخ سؤالهایم را دادند و اجازه دادند از معجزه حیات بهرهمند شوم و زندگی را زندگی کنم. بابت همه اینها با تمام وجودم از ایشان سپاسگزاری میکنم.
امیدوارم که رهجوی فرمانبرداری برایشان باشم و سهمی در استحکام پایههای علمی و مالی این سیستم داشته باشم. به فرمایش خودشان: اگر خدمت نمیکنم، خیانت هم نکنم و مصرفکننده بیمصرف نباشم. بسیار سپاسگزارم از همه کسانی که چه قبل از ورود من به کنگره و چه در زمان حضور من در کنگره به من کمک کردند؛ با قلمشان، با مشارکتشان، با صحبتهایشان و با راهنماییهایشان در جایگاه اساتید و راهنماهای گرانقدر، تا شاید خندان ذرهای به خودش نزدیکتر شود و تاریکیهای درونش را ببیند. امیدوارم همه همسفرها قدر صندلیهایی که در اختیارشان قرار داده شده را بدانند و ایمان داشته باشند که هدف، آنها هستند و کعبه و بتخانه بهانه است.
سپاس فراوان از پهلوان همسفر خندان که وقت خود را در اختیار ما گذاشتند و به سؤالات ما پاسخ دادند.
طراح سؤال و مصاحبهکننده: همسفر عاطفه رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون دوم)
عکاس: همسفر ملیحه (مرزبان خبری)
ارسال: همسفر فهیمه رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی خمین
- تعداد بازدید از این مطلب :
150