English Version
This Site Is Available In English

من حین مصرف زمان را گم کرده بودم

من حین مصرف زمان را گم کرده بودم

مصاحبه با راهنمای محترم مسافر بیژن در مورد وادی سوم

لطفا خودتان را به رسم کنگره معرفی کنید .
سلام دوستان بیژن هستم یک مسافر، با ۲۵ سال تخریب وارد کنگره شدم، آخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک، مدت سفر 10ماه و ۷روز، روش dst، داروی درمان شربت OT، راهنما حسن نعمت‌دوست، رهایی ۳ سال و 6 ماه؛ در ادامه سفر نیکوتین به راهنمایی مهدی اعرابی انجام دادم، رهایی: ۳ سال و ۳ ماه، رشته ورزشی والیبال.

در وادی سوم دو سناریو عنوان شده است، یکی ناامیدی و سکون و دیگری امید،حرکت و تلاش، از تجربه خودتان قبل و بعد از ورود به کنگره در این خصوص توضیح بفرمائید؟
برای یک مصرف‌کننده، خودم را مثال می زنم. من همیشه در دو حالت بودم خماری و نئشگی؛ در هر دو حالت هم همیشه در حالت سکون بودم. من هم مستثنی نبودم و حتی کوچک‌ترین کاری که می خواستم انجام دهم، چند روز تا یک هفته زمان می‌برد. مثل مراجعه به پزشک و مداوا کردن آن مشکل. من حین مصرف زمان را گم کرده بودم، ولی کنگره به من زمان را یاد داد و هر روز ۶ صبح بیدار می‌شوم و به اموراتم می‌رسم .

در قرآن آمده است : که هیچ نفسی بار نفس دیگر را به دوش نمی‌کشد ارتباط این آیه با وادی سوم در چیست ؟
هیچ نفسی بار نفس دیگری را به دوش نمی‌کشد، من در دوران قبل از کنگره، همیشه در مسیر ضدارزش‌ها بودم الان دارم تمرین می‌کنم حداقل کارهایی که در گذشته انجام داده‌م و الان فهمیده‌ام که غلط بوده است مانند  غیبت کردن و غیره را اصلاح نمایم و به سمت روشنایی و خوبی بروم و انگشت اشاره‌ام همیشه سمت خودم باشد نه دیگران .

وادی سوم به عنوان وادی پذیرش معرفی می شود ، تأثیر این وادی بر زندگی شما چگونه بوده است؟
در زمانی که من آگاهی کامل نداشتم بواسطه شغلی که داشتم و دارم، هر کاری را به شخص دیگری می‌سپردم تا برایم انجام دهد، حتی کوچکترین چیزی‌ها را به عنوان مثال: گرم کردن ظرف غذا یا شستن ظروف را به دیگران می‌سپردم یا اگر کاری با گوشی موبایلم می‌خواستم انجام بدهم به خودم این زحمت را نمی‌دادم که بروم آن را یاد بگیرم و بعدها آن را کاربردی کنم تا در زندگیم به دردم بخورد. ولی الان در کنگره یاد گرفته‌ام اگر چیزی را هم بلد نیستم، تمرین کنم تا یاد بگیرم و بار و مسئولیت خودم را به گردن شخص دیگری نیندازم، مسئولیت کارهای من همیشه باید بر عهده خود من باشد، نه اینکه افراد دیگری جور مرا بکشند.

در وادی سوم در خصوص خواست فرد صحبت شده است، رابطه بین پذیرش و خواست فرد به چه صورتی است؟
این بر می‌گردد به دانایی من، که من دانایی‌ام را ببرم بالا و بزرگ‌تر و بهتر فکر کنم که اگر خواست خودم باشد و برای رهایی بیایم، طبیعتاً بهتر می‌توانم بپذیرم و بهتر سفر کنم و در مسیری که کنگره و راهنما به من می‌گویند بهتر قرار بگیرم. ولی اگر به اجبار و به زور من را آورده باشند که به اصطلاح (ترک کنم)، چون خواسته آن وجود ندارد و دانایی هم نیست، پس همت و تلاشی در من وجود نخواهد داشت.

قبل از ورود به کنگره چه تصوری از کنگره داشتید، آیا قبل از ورود به کنگره جهت درمان و ترک اعتیاد اقدامی انجام داده بودید؟
حقیقتش زمانی که من مصرف‌کننده بودم به صورتی که دوستان تعریف می‌کنند مصرف زیاد و حال خرابی نداشتم، خوب استفاده و مصرف می‌کردم؛ ولی به هر حال به یک جایی می‌رسی و می‌بینی که مسیرت اشتباه بوده است. من تا قبل از ورود به کنگره هیچ تجربه‌ای از ترک اعتیاد نداشتم و بواسطه یکی از دوستان که از قدیمی‌های کنگره بود، به کنگره معرفی شدم و نظرم این بود که بروم کنگره شربت را جایگزین تریاک کنم و داستان مواد کشیدن را به این شکل از بین ببرم و بجای کشیدن تریاک شربت را استفاده کنم که راحتتر است.

زمانی که در کنگره هیچ مسئولیت (خدمت) نداشتید، آیا دوست داشتید روزی در کنگره خدمت را تجربه کنید؟ چه خدمت‌های را تا به حال تجربه کرده‌اید ؟
برای خدمت گرفتن زمانی که در سفر اول هستم معیار و ظرفم در حد کوچکتری است تا زمانی که می‌آیم و در مسیر خدمت قرار می‌گیرم، اولین چیزی که دوست داشتم بعد از رهایی‌ام تجربه کنم، استاد جلسه بود و بعد دبیر شدن و در ادامه نگهبان بودن. من این سلسله مراتب را برای خودم تصویرسازی کرده بودم و تجربه‌شان کردم، استاد جلسه بودم، دبیر بودم، نگهبان بودم، مرزبان بودم، ورزش‌بان والیبال پارک طالقانی بودم، دبیر والیبال پارک طالقانی شدم و به تازگی بعد از قبولی در آزمون راهنمایی لژیون خود را در شعبه یوسف راه‌اندازی کردم .

آیا مسئولیت (خدمت) در کنگره با امور مرتبط با زندگی شخصی شما تداخل پیدا می‌کند یا خیر ؟
این  بستگی به توانایی ما دارد. شما هر قدر در کار، امورات خانه و غیره برنامه‌ریزی درست انجام داده باشید، می‌توانید خدمت‌ها و کارهای دیگر را که مدنظر است را به نحو احسن در جای خودش قرار دهیم. چیزی که من در کنگره یاد گرفتم، این است که اگر هر چیزی را در جایگاهش قرار دهی، توانایی تو بالاتر خواهد رفت. الان دیده‌بان‌ها با توجه به وظایفی که دارند، خیلی کارهای مشکلی را انجام می‌دهند. من هم در این جایگاهی که هستم و خدمت می‌کنم (راهنما)، تلاش خاص خود را انجام می‌دهم، در محل کار نیز چون مدیر یک مجموعه هستم خیلی زیاد کار دارم و زمانی که خودم کنگره می‌آیم یک نفر را جایگزین خود می‌کنم تا طبق برنامه‌ریزی و نظمی که کنگره به من  یاد داده است، کارها را پیش ببرم.

سقف آرزوی شما در کنگره 60 کدام مرحله خدمتی می باشد، و اگر روزی رهجوی شما به جایگاه راهنمای برسد چه احساسی به شما دست خواهد داد ؟
خدمت خودش می‌آید، هر خدمتی که به شما داده می شود اگر به نحو احسن انجام بدهی خدمت های بعدی هم خودشان می آیند و فرقی هم نمی‌کند کدام جایگاه خدمتی باشد، من هیچ سقفی را تعیین نکردم و برایم فرق نمی‌کند که یک روز در شعبه جارو دستم بگیرم یا آبدارخانه و یا لژیون سردار باشم و خدمت کنم ولی باید بتوانم خودم را ارتقاء بدهم تا دنور نیز پهلوان شوم، هر جای حال آدم را خوب میکند باید خدمت کرد برای خود من پیش آمده که با تمیز کردن آبدارخانه و یا سرویس های بهداشتی به آن حال خوب رسیدم، قطعا اگر رهجوی من راهنما شود یک حال وصف نشدنی به من دست میدهد و وقتی به عقب نگاه می‌کنم و می‌بینم رهجوی من راهنما شده به مسیر درستی که آمدم بیشتر ایمان می آورم.

دلیل شما برای شرکت در آزمون راهنمایی چه بود، و بعد از شنیدن قبول شدن در این آزمون چه احساسی داشتید؟
دلیل من برای شرکت در آزمون بهای پرداخت بدهی بابت رهایی خودم است که بتوانم گوشه‌ای از این همه خدمت که به من شده است را ادا کنم. من نگهبان جلسه بودم، دو سه دقیقه مانده بود تا ساعت ۵ عصر و شروع کارگاه آموزشی، یک رهجوی سفر اولی که ردیف اول نشسته بود از من پرسید آقا بیژن، شما راهنما هستید ؟ من گفتم نه، من نگهبان این جلسه هستم و این شال سبز رنگ مربوط به نگهبان جلسات می باشد. گفت  اسم شما به عنوان راهنما اینجا است، او اتفاقی در سایت رفته بود؛ پرسیدم کجا؟ اصلا حواسم نبود که قراره است نتایج اعلام شود، گوشی او را گرفتم و دیدم قبول شده‌ام، به زور خودم را کنترل کردم که از خوشحالی زیاد فریاد نزنم.

از دیدگاه شما بزرگ‌ترین آفت جایگاه راهنمایی چه چیزی می تواند باشد ؟
از دیدگاه من بزرگ‌ترین آفت، منیت است.

تلخ‌ترین و شیرین‌ترین خاطره شما از بدو ورودتان به کنگره تا زمان حال چیست؟
تلخ‌ترین خاطره روزی بود که شنیدم دیده‌بان عزیز آقای کوروش آزادپور فوت کردند، برای من خیلی تلخ بود؛  شیرین‌ترین خاطره هم قبولی در آزمون راهنمایی.

و سوال آخر؛ نظرتان در مورد این کلمات بفرمائید؟ الف:( تازه وارد )/ ب:(رهجو) / ج:(راهنما )
تازه وارد: بذر که نیاز به رسیدگی دارد، رهجو: میوه کال و نرسیده، راهنما: خدمتگزار

طراح سوال و انجام مصاحبه: مسافر محسن لژیون 2
عکاس: مسافر رضا عکاس سایت
ویرایش و ارسال: مسافر محمد خدمتگزار سایت

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .