جلسهی سیزدهم از دور هشتم کارگاههای آموزشی نمایندگی قشم با استادی مسافر محمد، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر راهنما پیمان با دستور جلسه «وادی سوم و تأثیر آن روی من» پنجشنبه هشتم خرداد ماه 1404 در محل دانشگاه خوارزمی قشم آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محمد هستم مسافر،
قبل از آشنایی با وادیهای کنگره فکر میکردم اوضاع خیلی خوب و مرتب است، و حواس من به همه چیز هست، ولی زمانی که وارد کنگره شدم و وادیها را کار کردم متوجه شدم اوضاع خرابتر از این صحبتها است.
وادی سوم جزء وادیهای آموزنده برای من بود، متن وادی میگوید باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند، یکی از نکات کلیدی در این وادی کلمه باید است که به من محمد میگوید هیچکس به غیر از خود من به فکر من نیست، من قبلاً فکر میکردم پدر و مادر هستند و در آینده هم همسرم هست و اینها کارهای مرا انجام میدهند.
زمانی هم که سن و سال کمی داشتم با خودم فکر میکردم خدا کارهای مرا انجام میدهد، ولی این وادی به من محمد گفت از انسان گرفته تا عالم غیب هیچکس نمیتواند برای انسان کاری انجام دهد تا زمانی که خود انسان نخواهد، و مسئولیت پذیر نباشد هیچکس نمیتواند کمکش کند، در دوران مدرسه همیشه با خدا جنگ داشتنم و میگفتم چرا دوستهای من در درس و مشق قوی هستند ولی من ضعیف هستم، خوب آنها همیشه درس میخواندند و فکر آینده بودند ولی من راحت طلب بودم و لای کتاب را باز نمیکردم، حتی پسر خالهای داشتم که به رحمت خدا رفته بود با او صحبت میکردم و می گفتم به خدا بگو هوای مرا داشته باشد، و با استرس و اضطراب صبح امتحان به مدرسه میرفتم و هیچوقت هم نمره خوبی نمیگرفتم، برای کسب و کار هم همینطور بودم و خودم را با بچههای فامیل مقایسه میکردم که وضعشان از من بهتر بود و انتظار داشتم پدرم برای من مثلاً کار و بار راه بیندازد و ماشین بخرد، در صورتی که آنها کار کرده بودند و اینها حاصل دسترنج خودشان بود.
در دوران اعتیاد هم انتظار داشتم یک نفر دست مرا بگیرد و از اعتیاد نجاتم دهد و به من کمک کند و متأسفانه به خدا ناسزا میگفتم که خدایا مگر من چه کرده ام چرا باید دیگران مرا تحقیر کنند، و تنها کسی هم که از این طرز فکر ضرر میکرد خود من بودم، در زمان ازدواج هم دنبال این بودم که یک همسر پولدار داشته باشم و خودم هیچ کاری نکنم، و با داماد سر خانه شدن هم هیچ مشکلی نداشتم، چون که طرز فکر من این بود که از سایر آدمها توقع داشتم، حتی به امور شخصی خودم هم به سختی رسیدگی می کردم، یادم هست دو عدد از دندانهای من خراب شد و آنقدر دکتر نرفتم که از بین رفتند و این وسط چه کسی ضرر کرد؟ شخص خود من، حتی کنگره آمدن من هم به زور بود و همیشه یک نفر باید مرا هل میداد. خوشبختانه همسفر من در مسیر کنگره خیلی به من کمک کرد، در پایان از وادی سوم نتیجه گرفتم من مسئول وظایف خودم هستم و مسئولیتهای خودم را دارم و با انشاءالله و ماشاءالله و این که همسرم و یا دیگران کارهای مرا انجام دهند نمیشود، و من باید تغییر کنم و مسئولیت پذیر باشم، من به این دنیا آمدهام تا خودم مشکلاتم را حل کنم و سپس رشد کنم، با تشکر.
ویرایش و تایپ: مسافر پیمان
بازنگری و ارسال: مسافر علی
- تعداد بازدید از این مطلب :
180