دوازدهمین جلسه از دور دهم سری کارگاههای آموزشی عمومی ویژه مسافران و همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی رضا مشهد به استادی پهلوان مسافر نعمت الله، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر مهدی با دستورجلسه " در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره ۶۰، من چه کردهام " پنجشنبه 1 خردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد
سلام دوستان نعمت هستم یک مسافر
خداوند را شاکرم که این فرصت و اجازه را به من داد تا در یکی از بهترین شعبات مشهد، "شعبه رضا" در خدمت شما عزیزان باشم و آموزش بگیرم، تشکر ویژه دارم از آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان بابت بستری که برای ما فراهم کردند.
آقای مهندس در سیدی چهارشنبه هفته گذشته فرمودند: علمی که در کنگره ۶۰ وجود دارد، بهگونهای است که هیچ مفسری نمیتواند آن را تفسیر کند و بهترین آموزشها را در اختیار ما قرار میدهد.
ازآنجاکه من از طرف لژیون سردار آمدهام و دستور جلسه هم مرتبط با لژیون سردار است، سعی میکنم بحث را بیشتر در همین راستا پیش ببرم تا مشارکت بیشتری هم داشته باشیم.
اگر بخواهم در مورد دستور جلسه صحبت کنم که "در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره، من چه کردهام"، باید بگویم، این تنها دستور جلسهای بود که خود آقای مهندس زمانی که خواستند درباره آن صحبت کنند، بغض کردند و فرمودند: «من هیچ کاری برای کنگره انجام ندادم، فقط راهنما پرورش دادم و لژیون سردار تشکیل دادم» و بعدازآن شروع به گریه کردند.
ساعتی با خودم فکر کردم؛ مردی که از خودش، خانوادهاش و تمام زندگیاش گذشته و تمام تلاشش را برای خدمت به انسانها گذاشته، حالا میگوید: هیچ کاری انجام ندادهام! و من به این فکر افتادم که اگر من به کنگره و آقای مهندس وصل نمیشدم، الآن کجا بودم؟
من، چند برادر دارم که دو نفرشان تخریبهای بالایی داشتند، ولی حالا به لطف خدا و کنگره ۶۰ کارخانهدار شدهاند و اینجا میفهمم که همه اینها از برکت وجود کنگره است.
من نعمت، همهچیز داشتم اما سواد زندگی کردن نداشتم، تکتک ما روزهای سختی را گذراندیم، اینجاست که به یاد صحبت استاد میافتم که گفت: شیطان هم باورش نمیشد که من و شما راه نجاتی پیدا کنیم اما لطف خداوند شامل حال ما شد و آن فرمانی که از طرف یک انسان الهی، یعنی آقای مهندس، صادر شد را شنیدیم؛ بروید بر زمین و زندگی کنید و بگذارید دیگران هم زندگی کنند و من نعمت، نه خودم زندگی میکردم و نه میگذاشتم دیگران زندگی کنند ولی لطف خداوند شامل حال من هم شد و پای من و خانوادهام به کنگره باز شد.
حالا میبینم که چقدر خانوادهام خوشحال هستند، یادم هست مادرم به یکی از برادرانم در زمان مصرف میگفت: "برو که دیگه برنگردی" ولی حالا همان برادرم نور چشم مادرم شده و این کار، کارِ کی بود؟ کار کنگره و آموزشهای بینظیر آقای مهندس.
من همیشه به خودم میگویم؛ زمانی که در کنگره هستم، تجسس نکنم، فقط آموزش بگیرم و در زمان سفر، تنها به درمان و یادگیری بپردازم.
درباره لژیون سردار و بخشش هم بگویم: حدود 10 سال پیش به کنگره آمدم یک روز برادرم به من گفت: ماهِ رمضان است، نمیخواهی چیزی کمک کنی؟ هرچقدر که در توان داری، مثلاً پانصد هزار تا یکمیلیون، من هم کمک کردم و از همانجا به کنگره وصل شدم، در زمان سفر، عضو لژیون سردار شدم، این شد آغاز راهی که زندگیام را متحول کرد و به لطف خداوند توانستم شال پهلوانی را از دستان آقای مهندس دریافت کنم، دریافت نشان پهلوانی، آغاز تحول زندگی من بود.
درواقع شال پهلوانی برای من سنگین است من خودم را پهلوان نمیدانم، من باید پهلوانی باشم که موردنظر آقای مهندس است، فردی که در کنگره هستم باید بیرون از کنگره هم باشم، در سفر اول ابتدا دنور شدم بعد متوجه شدم که آقای مهندس پهلوانی را هم استارت زدند، همان لحظه خواسته پهلوانی را داشتم ولی متأسفانه آقای مهندس اجازه ندادند، پولی هم در حساب نداشتم، آقای مهندس گفتند: وقتی به پله سهدهم رسیدی بیا برای پهلوانی، وقتی اجازه دادند، دیدم خیلی مشکلدارم ولی توکل به خدا کردم و وارد بازی نیروهای منفی نشدم
و در مسیر خواستهام حرکت کردم، سال بعد اجازه پهلوانی همسرم را از آقای مهندس گرفتم و سال بعد اجازه پهلوانی پسر هفتسالهام را گرفتم و در تعجب دیدم خیلی زودتر ازآنچه فکر میکردم پولش فراهم شد و پرداخت کرد.
وقتی متوجه شدم آقای مهندس جایگاه نشانی در بینشانی را هم تعیین کردهاند با یکی از دیده بانان تماس گرفتم و خواستم، 2 فقره چک پانصدمیلیونی از من قبول کنند و خدا را شکر توانستم خیلی زود و فوری جای چکهایم را پرکنم، در آن زمان خداوند یک دختر به من داده بود که هفتماهه بود با مشورت با همسرم اجازه پهلوانی دخترم را هم گرفتم، از همسرم خواستم برای جایگاه نشانی در بینشانی اقدام کند، اقدام کردند و خدا را شکر آقای مهندس قبول کردند.

هر چه من در لژیون سردار جلوتر رفتم، دیدم رزق و روزی من زیادتر شده و چقدر به حال خوب من اضافهشده است، تنها هدفم خدمت بود، با بخششی که در کنگره یاد گرفتم متوجه شدم این صفت خداوند در من زنده شده است ، در آخر من، مالک چیزی در این دنیا نیستم حتی این جسم را هم در آینده ترک میکنم چون مالک جسم خودم هم نیستم.
از اینکه با سکوت زیبایتان به صحبتهای من گوش کردید از همه شما عزیزان سپاسگزارم.
تایپ: مسافران قربان لژیون 15 و جواد لژیون 5
ویرایش: مسافر جلال لژیون 5
ارسال خبر: مسافر علی لژیون 9
تأیید خبر: مسافر داوود لژیون 3
مرزبان خبری: مسافر مصطفی
- تعداد بازدید از این مطلب :
650