جلسه دوازدهم از دوره اول کارگاه های آموزشی خصوصی کنگرۀ ۶۰ نمایندگی کارون با استادی مسافر خداداد، نگهبانی مسافر مکی و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه «هفته دیده بان» روز پنج شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ماه در ساعت ۱۷:۰۰ آغاز بکار نمود.

سخنان استاد:
سلام دوستان خداداد هستم یک مسافر .خدا را شکر میکنم که اینجا هستم و آموزش میگیرم. دستور جلسه هفته دیدهبان هست. همانطور که همگی میدانید و جشنی با این موضوع داشتیم. جشن بسیار باشکوهی بود . واقعاً خسته نباشید میگویم به همه عزیزانی که برای برگزاری این جشن زحمت کشیدند .مرزبانان، در راس و تمام دوستان دیگری که زحمت کشیدند و جشن خوبی را برگزار کردند که ما آموزش بگیریم. چه شعبه دانیال و چه شعبه کارون .این جشن هم آموزشی بوده برای من خداداد، برای من مسافر .قطعاً در پشت این جشن تفکر بوده .جناب آقای ترابخانی از تهران به اهواز آمده بودند ،برای دیدن .ایشان آمده بودند ببینند تا من هم بتوانم ببینم. ایشان آمده بودند تا ببینند و بسنجند تا در جلسات تهران بتوانند به درستی تصمیم گیری و تصمیم سازی کنند و من هم بایستی اینجا بتوانم ریشه را ببینم که آقای مهندس هستند ،در درجه بعد دیدهبانان قرار دارند و بعد از دیده بانان تمام کسانی هستند که در مجموعه کنگره ۶۰ خدمت میکنند تا من خداداد به درمان برسم .به آگاهی برسم .من باید ببینم اینها را. راهنمایم را ببینم ،مرزبانها را ببینم ،همانگونه که جناب مهندس میفرمایند: دیدهبان پایه و اساس کنگره است .
بنایی اگر بخواهد استوار و آباد باشد ،بایستی پایههای محکمی داشته باشد که در هر شرایطی محکم بایستد. کسی که به یک جایگاه خدمتی میرسد آن جایگاه را مفت و مجانی به دست نیاورده ،زحمت بسیاری کشیده تا شایستگی آن جایگاه را به دست آورد. از خیلی چیزها گذشته. از خیلی مسائل عبور کرده. واقعاً خیلی مشکل است که من خداداد صفت گذشتهام را تغییر دهم،از خواستههای نامعقول باید گذشت، از لذتهای زودگذر بایستی گذشت .
این فرایند خیلی سخت و پر زحمت میباشد .دیده بانان، راهنمایان و مرزبانان کسانی نیستند جز مصرف کنندگانی که در بستر کنگره ۶۰ آموزش گرفتهاند. این آموزشها هم از جایی نیامده ،برآمده از همین وادیهاست از وادی اول که شروع میشود تا وادی چهاردهم. این افراد به عشق رسیدند ،به محبت رسیدند ،به عمل سالم رسیدند، به ایمان سالم رسیدند ، میتوانند در اینجا خدمت کنند و این خدمت در عوض چیزی است که به آنها داده شده و اینطور نیست که بخواهند با خدمت چیزی به دست آورند. کسی که اینجا خدمت میکند شکرگزاری میکند به خاطر چیزی که به او داده شده، نه برای به دست آوردن چیزی .این افراد نمیخواهند مهم باشند،میخواهند مفید باشند .
در بیرون کنگره اگر من بخواهم جایی خدمت کنم بدون هیچ پرسش و پاسخی از من میپذیرند اگر بخواهم خدمت مالی کنم باز هم قبول میکنند و احتمالاً مورد تقدیر و تشکر هم واقع شوم، ولی در کنگره ۶۰ چنین نیست دیدهبان میآید اینجا که ببیند کدام راهنما میتواند ۴ سال دیگر سه سال دیگر در کنگره ۶۰ خدمت کند. چرا من اگر بخواهم پهلوان شوم حتماً باید بروم تهران تا اجازه آن صادر شود؟ پس این افراد به جایگاهی رسیدهاند، به حسی رسیدهاند که میبینند. با چشم سر میبینند ،با چشم دل حس میکنند و با چشم عقل تصمیم میگیرند که چه خدمتی به من داده شود. هیچ خدمتی بدون زحمت به من داده نمیشود .باید زحمت بکشم تا خدمتی به من داده شود.
واقعاً من تشکر و سپاسگزاری میکنم از یکایک کسانی که در کنگره ۶۰ خدمت میکنند تا من خداداد، من مسافر به درمان برسم. حال این افراد کار خود را انجام دادهاند و میدهند .توأم با آموزش گرفتن انجام میدهند .حس درونیشان دائماً آموزش گرفته و هر روز با حس بهتر و قدرتمندتری به راهشان ادامه میدهند .من خداداد که روزی در قعر تاریکی بودم چه چیزی باعث شده که امروز اینجا نشسته باشم و صحبت کنم؟ چه چیزی به غیر از آموزشهای کنگره ۶۰ میتوانست این کار را با من بکند؟ من تا پیش از ورودم به کنگره در اطراف خودم چنان حصاری داشتم که فرزند خودم نمیتوانست با من صحبت کند اما الان در این جایگاه نشستهام دارم صحبت میکنم .
چه چیزی به من داده شده و چه کسی آن را به من داده؟ به جز آموزشهای کنگره ۶۰ چیز دیگری نیست. اینجا در کنگره ۶۰ ما هرچه داریم از کنگره داریم .در ابتدای ورودمان به ما گفته شد: هرچه که فکر میکنید دارید را در پشت در بگذارید و سپس وارد شوید؛ ما هم همه را جا گذاشتیم و وارد شدیم. من خداداد به این آگاهی نسبی که رسیدهام الان این را از کنگره ۶۰ دارم. آن دیده بانی هم که همه چیز را میبیند و حس میکند و مانند عقاب تیزبینی شده او هم از کنگره است. همه چیز ذره ذره اتفاق افتاده و هیچ چیزی یک شبه به کسی داد نشده. برایش زحمت کشیده .خیلی هم زحمت کشیده .من خداداد هم میخواهم سپاسگزار باشم. مثل تمام خدمتگزاران کنگره ۶۰ که خدمت میکنند به خاطر و به شکرانه چیزی که به آنها داده شده است. من هم میخواهم خدمت کنم ؛ولی این خدمت را باید چطور انجام دهم؟ چطور باید خدمت کنم ؟چطور باید قدردان باشم؟ از ابتدای ورودم به کنگره ۶۰ به من گفته شد :فرمانبردار باشم و بگویم چشم .من هم چشم گفتم و دیدم که به درمان رسیدم و امروز نیازی به استفاده از مواد مخدر ندارم .به من گفته میشود جهانبینی را بیاموز برای انسانیت، برای اینکه بتوانی درست زندگی کنی. چطور میتوانم بهتر زندگی کنم؟ با عمل کردن به قوانین الهی که در وادیهای ۱۴گانه آموزش داده شدهاند. من تا قبل از کنگره ۶۰ این قوانین را نمیدانستم و راه اجرای آنها را هم بلد نبودم . تمام اینها در کنگره ۶۰ به من داده شده .من در بیرون کنگره ۶۰ چیزی با این مضمون نیافتم .راهنمایی که مسیر چند ساعته را هر جلسه میپیماید و برای خدمت به اینجا میآید و معتقد است که برای خدمت به خودش این کار را میکند ،من خداداد بایستی دیدگاهم این باشد که او برای خدمت به من آمده؛ دیده بانی که از تهران به اینجا میآید را من باید ببینم که برای خدمت به من اینجا آمده .سال ۷۷ که جناب مهندس راه درمان اعتیاد را پیدا کردند میتوانستند بعد از درمان خودشان به زندگی خود برسند و این راه درمان را نشر ندهند. ولی به قول مولانا« در میان این همه غوغا و شرـــ عشق یعنی کاهش رنج بشر» یعنی آقای مهندس ماندند تا من و امثال من را به درمان برسانند ,و از قعر تاریکی خارج کنند. میتوانستند بروند ایشان دانشمند بودند و ایستادند تا محقق پیدا کنند و این دیدهبانان همه محقق هستند .راهنمایان همه محقق هستند. این افراد واقعاً به یک چیزی دست یافته اند که اینجا دارند خدمت میکنند و من هم اگر بخواهم به این راه انسانیت که میگوید:« راه مستقیم پیشرو ندارد چون پیشرو آن الله است» اگر من هم بخواهم در این راه بمانم واقعاً باید خدمت کنم و قدردان چیزی که به من داده شده باشم .جسم من به درمان رسیده فکر من هم باید درمان شود. یعنی باید عمل سالم داشته باشم و به فرمان عقل نزدیک شوم .این گونه نیست که من یک شبه بتوانم به فرمان عقل نزدیک شوم یا الان نزدیک شده باشم. تماماً آموزش گرفتن در کنگره است.
هر روزی که به اینجا بیایم مطلب و موضوع تازهای یاد میگیرم که به درد زندگی من میخورد. بهترین هنر من هنر زندگی کردن است .واقعاً اگر من بتوانم درست زندگی کنم و هنرش را داشته باشم این برای من خیلی ارزشمند است. من قبل از آمدن به کنگره ۶۰ آدمی بودم در قعر تاریکیها .هیچ نمیدانستم .از خودم متنفر و ناامید بودم.
به خودم میگفتم من آخر خط هستم ولی کنگره به من جان دوبارهای بخشید و الان واقعاً خودم را دوست دارم و یک امیدی دارم به زندگی و این برای من خداداد خیلی ارزش دارد. برای منی که فکر میکردم به آخر خط رسیدهام در اینجا به من گفته شد اینجا تازه اول خط است، کارهای زیادی از من برمیآید در کنگره ۶۰ درمان الگویی میباشد. اگر کسی اینجا آمده زحمت کشیده دبیر، نگهبان یا راهنما شده به این معنی است که من هم میتوانم بشوم. اگر زحمت بکشم .من هم میتوانم به تمام آن جایگاهها برسم. جایگاههای خدمتی به صورت پله پله هستند.راهنما هم میتواند در نهایت دیدهبان شود .دیدهبانها هم یک روز راهنما بودهاند، در پرتو آموزشهای کنگره ۶۰ دیدهبان شدهاند.
این آموزشها واقعاً آموزشهای صحیح هستند .هر آموزشی یک کلید است برای یکی از مشکلات زندگی من .در همین سیدی دیدهبان جناب مهندس میفرمایند: دیدهبانان مثل یک مجلس هستند که با همفکری قوانین را تعیین میکنند با این تفاوت که اگر مشخص گردد که در مورد خاصی اشتباه کردهاند بدون تعصب و پافشاری سریع آن را اصلاح میکنند .زمان من رو به اتمام است. خدا را سپاسگزارم که امروز توانستم در این جایگاه باشم و آموزش بگیرم .
ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید
عکس و تایپ؛ مسافر سهند
ارسال؛ مسافر مجتبی
- تعداد بازدید از این مطلب :
117