English Version
This Site Is Available In English

هدیه‌ای از نور و امید

هدیه‌ای از نور و امید

خدایا چگونه تو را بخوانم که من، من هستم (با این همه گناه و معصیت) و چگونه از دست تو ناامید شوم در حالی که تو، تو هستی (با این همه لطف و محبت)
خدایا تو آنچنانی که من می‌خواهم، مرا نیز آنچنان کن که تو می‌خواهی. خدای من هزاران بار اگر سر بر خاک پاکت بگذارم و شکرگزاری تو را گویم باز هم کم این کار را کرده‌ام؛ چون تو به من هدیه‌ای غیرقابل وصف دادی. تو کنگره را به من هدیه دادی که وصف این مکان را فقط کسانی می‌دانند که با زندگی‌شان عجین شده است. من زمانی پا به کنگره گذاشتم که یک سال از رهایی مسافرم می‌گذشت. مسافرم اخلاق بسیار بدی داشت؛ ولی مدت زمانی بود با خودم می‌گفتم مشاوره‌ای که می‌رود چقدر خوب است و به حالی که داشت غبطه می‌خوردم که چقدر به خودش مسلط است تا این‌که در جشن همسفر به من گفت می‌خواهم تو را جایی ببرم و من را به کنگره آورد.

ابتدا اصلا نمی‌خواستم واقعیت زندگی‌ام را بپذیرم؛ اما بعد از مدتی که آمدم و با این مکان آشنا شدم برای آمدن لحظه‌شماری می‌کنم. هر روز یک آموزش خوب و ناب و هر روز چشم انتظار دیدن راهنمایی که وجودش در زندگی‌ام آرامش‌بخش شد. خدای خوبم متشکرم که راه‌گشای من بودی و هستی و سنگ صبور تنهایی‌های من هستی. گاهی اوقات دستم به آرزوهایم نمی‌رسد شاید آرزوهایم بلند هستند؛ ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می‌گوید؛ امید وجود دارد؛ چون خدا وجود دارد. لبخندی که اکنون در چهره‌ام دیده می‌شود به خاطر این نیست که زندگی‌ام بی‌نقص است به خاطر این است که قدردان داشته‌هایم هستم و از خدای مهربانم به خاطر نعمت‌هایی که به من داده است سپاسگزارم. خدای من راه کنگره را برای همه کسانی که چشم انتظار گشایش و رهایی هستند باز کن و تو تنها امید ناامیدان هستی. به خاطر وجودت شکر شکر شکر

نویسنده: همسفر زینت رهجوی راهنما همسفر آذر (لژیون هشتم)
رابط خبری: همسفر راحله رهجوی راهنما همسفر آذر (لژیون هشتم)
ارسال: همسفر شیدا رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون یکم) دبیر سایت
نگهبان سایت: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی رودهن

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .