قبل از هر چیزی هفته دیدهبان را به آقای مهندس و خانواده محترم ایشان و شما استاد بزرگوار تبریک میگویم و از شما بابت همه الطاف و زحماتتان در شعبه ارتش سپاسگزارم و خدا قوت میگویم بابت سالها خدمت در جایگاه راهنمایی و همچنین ارتقاء آگاهی و دانش همه مسافران و همسفران شعبه ارتش.
مسافر محسن با آنتیایکس مصرفی کوکائین وارد کنگره شدند. 11 ماه به روش DST با داروی اپیوم به راهنمایی مسافر علیرضا سفر کردند. هم اکنون نزدیک به 16 سال و 9 ماه است که آزاد و رها هستند.
نظر شما در مورد جایگاه دیدهبانی چیست و اگر خاطرهای هم در این زمینه دارید بفرمایید؟
قبل از اینکه بخواهم در مورد جایگاه دیدهبانی توضیح بدهم باید در مورد ساختار کنگره۶۰ صحبت کنم و این یک مسئله بسیار حائز اهمیت است به دلیل اینکه در هر جایی که عنوان و جایگاهی وجود دارد مثل ساختار یک کشور وقتی مسئولین رده بالا را نگاه میکنیم اغلب کمتر اطلاع داریم که در چه ساختار و در چه سبک و سیاقی به آن جایگاه رسیدهاند؛ اما در کنگره۶۰ این مسیر بر اساس تفکر آقای مهندس و نوع نگاه ایشان کاملا حاکی از شناخت بسیار دقیق از ماهیت وجودی انسان است. تشکیلاتی که شبیه کنگره۶۰ است به خصوص در زمینه درمان بیماری مثل بیماری اعتیاد که در ارتباط با کسانی است که مصرفکننده مواد مخدر بودهاند این توجه را میدهد که میبایست این ساختار به گونهای طراحی شود که انسانهایی که در مسئولیت بالا قرار میگیرند هم صاحب توانایی باشند و هم تعلیم دیده خود این مجموعه و تفکر و ساختار باشند تا وقتی در آن جایگاه قرار میگیرند بیشترین بهرهوری و اثر مثبت را داشته باشند. شما میدانید در کنگره۶۰ تا شخصی سفر اولش تمام نشود به قول مهندس تا برادری خودش را ثابت نکند مسئولیت عمده بیرونی به او داده نمیشود؛ یعنی سفر اولی نه دبیر میشود نه نگهبان و نه استاد میشود؛ بنابراین ساختار به گونهای طراحی شده است که آرام آرام با سیستم آموزشی رهجوها آموزش و پرورش داده میشوند و آرام آرام با ساختار کنگره۶۰ آشنا میشوند. بعد وقتی که رها شدند و به سفر دوم وارد شدند بر اساس قابلیتهای آنها، براساس مقدار ماندگاری آنها در کنگره جایگاهی مثل دبیری، نگهبانی، مرزبانی و راهنمایی را تجربه میکنند و باز یک قدم اگر فراتر برویم آنهایی که ماندگار هستند و در کنگره خدمت آنها ادامهدار است از بین آنها هم به مرور توسط کنگره دیدهبانها کسانی انتخاب میشوند که بیایند در جایگاه بالاتر و مسئولیت بالاتر خدمت کنند. اگر همین الان دیدهبانان را بررسی کنید آنها کسانی هستند که هیچ وقت از کنگره جدا نشدهاند و همه ماندگار بودند و خدمت کردند. مسئله پیشکسوتی هم مسئله حائز اهمیتی است نه فقط به خاطر گذر سال، چون کنگره۶۰ به دلیل سرعتی که در انشعاب شعب دارد و تعدد افرادی که به کنگره میآیند میبایست دیدهبانان افرادی باشند که اعضاء آنها را بشناسند تا بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند. در جلسه روز چهارشنبه آقای مهندس گفتند که درست است دوره دیدهبانی 4 سال است؛ ولی بعضی از دیدهبانها را نمیتوانم جابهجا کنم؛ چون کسی فعلا با آن قابلیت و با آن توانایی و ارتباط گسترده وجود ندارد؛ بنابراین هر کدام از آنها طبق گفته آقای مهندس مثل یک ستون هستند که بخش عظیمی از کارهای کنگره۶۰ بر دوش آنها استوار است.
از خدمات و فعالیتهای خودتان در کنگره۶۰ برای ما بفرمایید؟
گاهی آقای مهندس به شوخی میگویند تو کی پیدات شد، من هم با لبخند میگویم از اول بودهام. بنده یک موقعیت خاصی در کنگره۶۰ داشتم سال اول با ویراستاری کتاب آقای مهندس شروع شد و در ادامه من افتخار داشتم که در جایگاه راهنمایی خدمت کنم که بیش از 3 دوره است که راهنما هستم. اولین دوره که بحث دستیاری دیدهبانی در کنگره۶۰ مطرح شد بنده و روانشاد مسافر کوروش اولین دستیار دیدهبان بودیم که منصوب شدیم و شال گرفتیم و دستیار دیدهبان محترم راهنمایان مسافر رضا بودیم که نزدیک 5 سال در آنجا خدمت داشتم. در قسمت آغاز نامهها هم خدمت کردم؛ چون آقای مهندس تاکید داشتند برای این موضوع در چارت دانشگاهی پیش برویم و من هم سالها سابقه تدریس در دانشگاه را داشتم؛ بنابراین کنار آقای مهندس آنجا هم خدمت کردم. در لژیون موسیقی هم از همان اولین سالی که آغاز شد در کنار استاد امین دژاکام سالیان سال مشغول خدمت بودم و همچنان ادامه دارد. لژیون موسیقی هم به ترتیب بقیه کارهای کنگره۶۰ ساختارش را آقای مهندس اینگونه پایهریزی کردند که نگهبان، استاد و دبیر دارد که نگهبان استاد امین و استاد بنده هستم و دبیر هم مسافر پیام است که گاهی در برنامه زنده و در اجراها میبینید که همه حسن آن این است که شعرها، آهنگها و تولیدات همه کار خود کنگره۶۰ است، از آقای مهندس هم شعر داریم.
به نظر شما اولین قدم و مهمترین قدم برای شروع سفر چه حرکتی میتواند باشد؟
اگر بخواهم از جایگاه یک راهنما بگویم، چون از دید کسی که وارد میشود یک نقطه نظر مطرح است و از دید یک راهنما یک نقطه نظر دیگریست، من همیشه میگویم آقای مهندس نکته نگفته نگذاشتند همه نکات را به ما درس دادند که ممکن است گاهی به صورت منسجم مثل یک سیدی باشد مانند سیدی وظایف رهجو یا جاهای دیگر به صورت پراکنده گفته باشند. اولین قدم در سفر به اعتقاد من تسلیم بودن است. این تسلیم بودن هرگز به معنای پذیرش بدون قید و شرط نیست که پرسشی نداشته باشد یا مشکلی نداشته باشد این تسلیم بودن را بارها در لژیون گفتم بنده رهجوی پزشک داشتم، دکترای اقتصاد، رهجوی تحصیلکرده زیاد داشتم بدیهی است که آنها اندوختههایی دارند؛ چون از قبل آموزش دیدهاند. من همیشه میگویم در تضاد نباشید با آنچه که دارید آموزش میگیرید، بشنوید و استدلال کنید و کمکم خواهید دید هرگز در تضاد با آموختههای راستین شما نخواهد بود مگر این که یک آموختهای غلط باشد که در آنجا باید برای شما سوال مطرح باشد که به اعتقاد من آن آموزشها کمکم جایگزین آن خواهد شد. بهترین مثال بحث اعتیاد است که قبلاً آموزشهای غلطی داشتیم اطلاعاتی که به ما داده بودند همه غلط بود یک تعریف غلط مثل سمزدایی یا تعریف غلط از اعتیاد که آن مسمومیت مزمن است و مواد مخدر سم است که چه مصیبتها به بار آورد و جان چه انسانهایی را گرفت و چه هزینههایی را چه از لحاظ جانی و چه مالی به خانوادهها تحمیل کرد؛ بنابراین کسی که میخواهد وارد شود به عنوان کسی که میخواهد بشنود، ببیند، درست دریافت کند؛ باید بدون غرض تسلیم باشد و در ادامه به دنبال آموختن، راه درست خود به خود جایگزین آموختههای اشتباه خواهد شد و این نکته مهمی است و راهنما نقش کلیدی در هدایت رهجوهایی که وارد کنگره۶۰ میشوند دارد و این سبب میشود که تعصب بیخود را کنار بگذارند و اول به دید یک آدم محقق یا یک ناظر مسائل و دانش کنگره را ببینند و اغلب هم میپذیرند و قانع میشوند و به راهشان ادامه میدهند.
.jpg)
نظر شما در مورد خدمت کردن در کنگره 60 چیست؟
من همیشه خدمت آقای مهندس هم میگویم کسی که خدمت میکند سرعت در چرخه تزکیه 10 برابر، 100 برابر میشود، کسی که در حال خدمت است به دلیل ارتباطات بیشتری که دارد و همچنین ارائه همان خدمت خودش یک مسئولیتی را به دنبال دارد که سبب میشود نوع نگاهش به کار کنگره۶۰ و نوع نگرشش نسبت به خودش تغییر کند. استاد امین همیشه میگویند شاید بزرگترین گرفتاری ما در شناخت مثلت تاریکی بحث منیت است و خدمت درست نقطه مقابل منیت است. کنگره۶۰ جایی است که کسی نمیتواند با نقاب حرکت کند اگر از ته دل فهم کرده باشد و بخواهد خدمت کند میماند و خدمت میکند بدون هیچ منیتی؛ اگر مشکلی هم در درونش باشد آرام آرام تزکیه میشود و به درجات عالیه میرسد و اگر هم فهم نکرده باشد به زودی خسته میشود و از کنگره۶۰ خارج میشود. در سیدی گردباد سبز مهندس به زیبایی این مسئله را میگویند که اگر در مرکز باشید عروج پیدا میکنید و اگر در حاشیه باشید تکه پاره میشوید و به بیرون پرتاب میشوید.
شما طی سالها خدمت بیشترین زمان لژیون داری را در شعبه ارتش داشتید، به نظر شما روند رشد یک شعبه به چه عواملی بستگی دارد؟
گاهی به عنوان مشاور در کارهای ادبی کنگره۶۰ با آقای مهندس و استاد امین که صحبت میکنم خدمت ایشان میگویم ادامه حیات و ممات یک شعبه در گرو یک مثلث است: ۱) ایجنت ۲) مرزبانها و ۳) راهنمایان، اگر این مثلث در تعادل باشد آن شعبه پیشرفت میکند و به درجات بالایی میرسد. در تمام زمینهها چه تحویل دادن رهجوهای آموزش دیده، راهنمایان خوب و چه از لحاظ ارتقاء سطح مالی لژیونهای مالی و چه از لحاظ بالا بودن سطح آموزش آن هم یک حلقه است که اگر ارتباط ایجنت با مرزبانان و ارتباط اینها با راهنماها خوب باشد آن شعبه در یک تعادل به کار خودش ادامه میدهد. اگر به هر دلیلی یک اختلالی باشد کار درست پیش نمیرود، یکی از مشکلاتی که ما داریم به علت رو دربایستی و خجالت شاید راهنمایان یک سری دلخوریها را مطرح نکنند و این قضیه در دل آنها میماند و در ناخودآگاه یک شعبه اثر میگذارد به همین علت من همیشه در جلسات راهنمایان به راهنمایان توصیه میکنم که هر حرفی دارید موظف هستید که بگویید و همیشه بدترین مشکلات را قطعا میتوانید عنوان کنید؛ اما باید بلد باشید که آن را چگونه عنوان کنید. یادم است که در یک جلسه در خدمت مهندس بودم جلسه پرسش و پاسخی بود. مهندس فرمودند اول تو سوالات را بخوان و بعد من جواب میدهم، بعضی سوالات را به مهندس نشان میدادم میگفتم آخه من چگونه بعضی از اینها را بخوانم. فرمودند تو ویرایش کن بعد بخوان، اگر ما بلد باشیم میتوانیم حساسترین یا شاید خجالتآورترین مطالب را هم عنوان کنیم؛ اما اگر بلد نباشیم ممکن است نوع بیان، کار را خراب کند؛ بنابراین ما میتوانیم معنا را درست برسانیم در غالب کلام مناسب، زمان مناسب، مکان مناسب. حس محبت بین اعضاء نمایندگی یک رکن اساسی است. به قول آقای مهندس ما نباید زبالهها را زیر فرش بریزیم؛ چون سبب میشود فرش از همان نقطه پوسیده شود و از بین برود؛ بنابراین اگر کسی مطلبی دارد، دلخوری دارد قطعا باید مطرح کند و بزرگترها هم هستند که این موضوعات را تعدیل کنند تا آن مسئله از بین برود و دلخوری از بین برود وگرنه اگر دلخوری بماند در کار تمام خطوط شعبه اثر میگذارد و این به طور ناخودآگاه عمل میکند و اگر حس ناخوشایند بین اعضاء باشد میبینیم آخر سال آن نتیجه و کیفیت را نخواهد داشت
همسفران اکثرا با حس ترس و منیت وارد کنگره۶۰ میشوند، چگونه میتوانند از این افکار دور شوند؟
هیچ ویژگی و صفت بد یا خوب را به طور شاخهای نمیتوانیم تغییر بدهیم. انسان مانند یک شجره است، مثل یک درخت، صفاتش مثل شاخههای درخت است اگر یک درخت آفت زده باشد شما نمیتوانید یک شاخه را درست کنید و بگویید این شاخه به من میوه خوب بدهد و بقیه شاخهها مهم نیستند یا یک شاخه را درست کنیم و بگوییم بقیه شاخهها هم درست خواهند شد؛ باید برویم ریشه را درست کنیم؛ به همین دلیل مهندس میگویند شما با دادن آموزش درست آرام آرام همه صفات فرد را تغییر میدهید. شما نباید به صورت شاخهای سراغ هیچ صفتی بروید؛ چون یک سری مهارتها که امروزه در علم روانشناسی با کار تراپی انجام میدهند میگویند روی خشم تو کار میکنیم در صورتی که مهندس همیشه با فریاد میگویند که عین داستان بیماریهاست که فقط میروند علائم بیماری را نگاه میکنند و میخواهند آن را درست کنند؛ در صورتی که هیچ وقت دنبال علت اصلی نمیروند، همیشه به دنبال معلول هستند بسیاری از بیماریها به این شکل است که خود روانپزشکان هم میگویند داروهایی که ما در روانپزشکی تجویز میکنیم هیچ کدام درمانکننده نیستند؛ چون ما نمیدانیم ریشه بیماری کجاست. خودشان هم معترف هستند که داروها و متد، درمان کننده نیستند فقط یک مقدار تعدیل میکند و نگهدارنده است؛ اما در کنگره۶۰ داروی درست میدهیم و البته برای همسفران آموزش درست مثل داروی OT است؛ یعنی آرام آرام با گرفتن آگاهی درست از آن منیت، ناامیدی و ترس گذر میکنند. من همیشه به رهجویان میگویم شما نمیتوانید بگویید ما کی باسواد شدیم، ما رفتیم سر کلاس درس و یک روز دیدیم میتوانیم بنویسیم و بخوانیم، کی میتواند بگوید چه روزی و چه ساعتی باسواد شده است؟ رهجویان که به کنگره۶۰ میآیند و آموزش میگیرند بعد از مدتی متوجه میشوند که از منیتی که در گذشته داشتهاند کاسته شده، چه ساعتی، چه روزی، هیچکس نمیتواند بگوید، مفاهیم در صور پنهان اینگونه عمل میکند.
چه تفاوتی در خط مشی شما به عنوان یک راهنما در سالهای ابتدایی خدمت راهنمایی و سالهای اخیر وجود دارد؟
در بنیان هیچ تغییری به وجود نیامده است، من با همان شور و شعف که در اول کار شروع کردم تا آخر هم با همان شور و شعف ادامه دادم، شاید دلیل آن وجود آقای مهندس و آموزشهای ایشان بوده است، هر کس یک عقبه درونی دارد نسبت به کاری که انجام میدهد من هم عاشق آموزش بودم و سالها خارج از کنگره۶۰ هم تدریس میکردم، بعضی از انسانها به نوعی معلم به دنیا میآیند، معلم یک دوره شاگردی را پیوسته با خودش دارد، ما در جایگاه خودمان هم معلم هستیم و هم شاگرد. بنده به واسطه احساسی که به آموزشهای مهندس داشتم هر هفته بیتاب این هستم که سیدی آقای مهندس بیاید و هر دفعه که میشنوم احساس میکنم یک دنیای جدیدی از مفاهیم را آموزش میگیرم. در پیام استاد سردار هم هست که پیام برای کسانی که به دنیایی تازه قدم نهادهاند این حاکی از این است که یک سری مفاهیم در قالب بعد مکان و زمان جا نمیگیرند و اینها برای همیشه تازه و ماندگار هستند، حضرت مولانا میگوید: هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود وارهد از حد جهان، بیحد و اندازه شود میگوید مفهموم تازه نه حد و اندازه دارد، نه زمان و مکان، راستی کی کهنه میشود، صداقت کی کهنه میشود، محبت کی کهنه میشود، تا ابد محبت تازگی دارد؛ بنابراین همیشه این حس تازگی با من بوده بهعلاوه اینکه بدیهی است تجربیاتی که طی سالها اضافه شده تفاوت دارد با سالهای اول مثل معلمی شاید یک معلم 30 سال آموزش داده که اگر الان با او صحبت کنید تردید نکنید تجربیات فعلی با سالهای اول قابل قیاس نیست و من و شما هم شامل این قضیه میشویم.
در مورد قدرت درونی و اینکه چگونه آن را افزایش دهیم کمی توضیح دهید؟
طبق آموزشهای آقای مهندس همه مفاهیمی که در صور پنهان داریم بدون استثنا و به طور مطلق در جهان آشکار و جهان فیزیکی هم داریم. اگر میخواهید بدانید قدرت در درون چگونه افزایش پیدا میکند باید ببینید قدرت در جسم و بدن چگونه افزوده میشود، وقتی میخواهیم در بدن توانایی خود را بالا ببریم چه کار باید کنیم؟ در وادی نهم در مورد نقطه تحمل میگوید، تمرین و مداومت در بستر زمان، یعنی برای قوی شدن جسم از ابزارهایی که برای جسم است استفاده میکنیم میدویم، ورزش میکنیم، وزنه میزنیم، شنا میکنیم، در درون هم همین قائده کاملأ حاکم است. در کتاب استاد سردار یک مطلبی وجود دارد که میگوید در پایان این سفر که به سفر زمینی و زندگی زمینی اشاره میکند اگر میخواهید تنها نباشید باید یک مثلثی را کامل کنید: ۱) بالا بردن قدرت جسم ۲) بالا بردن قدرت تفکر ۳) بالا بردن قدرت انجام عمل، بعد از اینکه از این جهان انتقال پیدا کردیم اگر میخواهید آنجا تنها نباشید و در آنجا هم یارانی داشته باشید مثل اینجا جسم را باید توانا کنید، تفکر و عقل را توانا کنید و قدرت انجام عمل را نیز بالا ببرید. ما وقتی آموزش میبینیم و مفاهیم را درک میکنیم دقیقا مثل غذایی است که میخوریم یا وزنهای است که میزنیم این قدرت درونی را در صور پنهان بالا میبرد به شرط اینکه آموزشها درست باشد و به کار ببریم. بالا بردن قدرت تفکر، بالا بردن قدرت انجام عمل بسیار مهم است، آن چه را که به شما میگویند به کار بگیرید مثلا اگر کسی شما را دلخور کرد شما الزاما نباید مثل او عمل کنید و جوابش را بدهید اگر توانستید خشم خود را فرو بخورید مطمئن باشید که آسیبی به شما نمیرسد؛ ولی باعث میشود که شما بزرگ شوید؛ بنابراین اگر توانستید در عمل این آموزشها را انجام بدهید میبینید که چگونه قدرت درونی شما افزوده خواهد شد.
طراح سوال و مصاحبه کننده: همسفر مژگان رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون سوم)
عکاس: همسفر غزل رهجوی راهنما همسفر نسرین (لژیون اول)
ویرایش و ارسال: همسفر هنگامه رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
316