جناب مهندس میفرمایند: «دیدهبانان، ستونهای کنگره هستند که بنای کنگره بر شانههای آنها استوار خواهد بود بنابراین همه به آنها احترام میگذاریم.»
خدا قوتی که از اعماق قلبم و از فرسنگها فاصله نثارتان میکنم، در قبال زحمات فراوان شما عزیزان بسیار ناچیز است. وقتی بنیان کنگره ۶۰ جناب مهندس، همه را ملزم به احترام به شما میداند، قطعاً استحقاقش را دارید. شما نظارهگر فاصله با حرمتها و نیز وضعکننده قوانین مکانی به این عظمت هستید.
کنگره چهارده نفره دیدهبانان! عدد چهارده چون وادی عشق است برایتان و با این پیوند محبت، پیوندی ناگسستنی میان شما به پاست.
خانم آنی عزیزم! در نگاه پر عشقتان چیزی جز صبر و بردباری نمیبینم. یاد شما ایثار و از خودگذشتگی را فریاد میزند و مرا از اینکه خودم را صبور نامیدم، شرمگین میکند.
خانم کماندار بزرگوار! مادری را چقدر زیبا از مادرت آموختی و در کنار مادرانههای بینظیرت، محکم و استوار بودن را از پدر آموختی. وقتی تصورش را میکنم که در کنار نقش همسر و مادر بودن، اینچنین در جایگاه دیدهبان میدرخشی، به وجد میآیم.
استاد امین مهربان و سراسر عشق! جهانبینی را چهقدر خوب آموختی و چهقدر خوبتر به من آموزش دادی و هنوز با گذر این همه وقت، با فروتنی و تواضع کامل، کنگره را بستری برای رشد خواندی؛ از صوت و کلام شما بسیار لذت میبرم و از آموزشتان نهایت قدردانی را دارم.
آقای اصغر منصوری! که سرشار از محبت و یکرنگی هستید، با دخترک چهار سالهام چنان برخوردی کردید که نقشی زیبا و ابدی در ذهنم بست و قطعاً از خاطر او هم نخواهد رفت. سخنان ساده و روان، کلام دلنشین و شیوا، خاطره دیگری است از شما بر دفتر قلبم.
آقای احمد حکیمی! معلم با تجربه و سرد و گرم روزگار چشیده، سخن شما چهقدر بر جانم مینشیند! کلام شما چهقدر زیبا و دلنشین است.
آقای مجید سلامی! مناعت طبع و طمأنینهای که دارید، زیبنده شماست. کلامتان سراسر آرامش و آموزش است.
و دیگر عزیزانی که سعادت دیدار نزدیک با ایشان را نداشتم. قدردان زحمات شما هستم. نام و وظایف شما را که میخوانم، فقط میخوانم و با خود میگویم چه مسئولیت سنگینی! برخی از شما بیش از یک کار انجام میدهید که از نظر من بسیار سخت است و از دید شما لذتبخش. من در برابر لطف شما خیلی کوچکم. هر روز و هر ساعت آمادهاید که از شهری به شهر دیگر و از دیاری به دیار دیگر سفر کنید؛ در عین خستگی، در برخورد و رفتار با افرادی که شاید حتی بار اول است آنها را میبینید، چنان نقش زیبایی از خود ترسیم میکنید که شاید دیگر هرگز شما را نبینند اما خیال و خاطره زیبایتان تا ابد در ذهن و قلبشان ماندگار میشود. البته جای تعجب هم ندارد؛ کسی که زمانش را با استاد عشقورزی میگذراند (آقای مهندس) توقع دیگری از او نمیرود. به گمانم محبت و آرامش میان شما مسری است. سختکوشی و تلاش را از یکدیگر به ارث میبرید و برنامهریزی و هدفمندی در وجودتان جریان دارد.
قلب و دلتان به سپیدی شالهایتان؛ روز و روزگار به کامتان و همنشینی و همجواری با معلم عشق و محبت تا ابد گوارای وجود تکتک شما خدمتگزاران صدیق و بیادعا...
نویسنده: همسفر کبری، رشته ورزشی شطرنج، نمایندگی میرداماد رهجوی راهنما همسفر منیژه لژیون ۲۳
رابط خبری: همسفر یگانه مرزبان خبری بوستان مادر دولتآباد
ارسال: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر مریم از نمایندگی شیخبهایی (دبیر سایت)
گروه ورزش همسفران کنگره ۶۰
- تعداد بازدید از این مطلب :
255