English Version
This Site Is Available In English

خواسته و حرکت سرنوشت انسان را تغییر می‌دهد

خواسته و حرکت سرنوشت انسان را تغییر می‌دهد

عقل و ایمان و شهامتی که در پرتوی تکامل آن‌ها پدید می آید، ما را از یک درخت فرسوده که درون آن را موریانه و قارچ‌های مختلف پر شده است به یک ستون تبدیل می نماید تا در برابر آن درخت‌های جوان که روزی ما را به هیچ می پنداشتند استوار شویم.

همسفر آرزو و مسافرشان جعفر با آخرین آنتی‌ایکس مصرفی اپیوم وارد کنگره شدند. به مدت یازده ماه و ده روز با متد DST و داروی OT به راهنمایی دیده‌بان محترم مسافر علیرضا و همسفر مرضیه سفر کردند. در حال حاضر به مدت ده سال است که به لطف خدا و دستان پرمهر آقای مهندس آزاد و رها هستند. رشته ورزشی مسافر شنا و فوتسال و رشته ورزشی همسفر در کنگره دارت است. اکنون همسفر آرزو و مسافر جعفر در حال خدمت در جایگاه ایجنتی هستند.

با توجه به جشن ده سال رهایی این زوج دوست داشتنی، در خدمت آن‌ها هستیم که در ادامه توجه شما را به گفتگویی که داشتیم جلب می‌کنیم.

ضمن عرض تبریک، آیا اوایل کنگره این تولدها را تصویرسازی می‌کردید؟ بنظر شما این تولد چه پیامی می‌تواند داشته باشد؟

راهنما همسفر آرزو:

زمانی که وارد مکانی می‌شوی روش زندگیت تغییر می‌کند و تصویرسازی اتفاق می‌افتد؛ زیرا حال خوش دیگران انگیزه ای برای من شد که من نیز می‌توانم تغییر کنم و می‌توانم تصویری بسازم که سال‌ها آرزوی من بود؛ زمانی که این تصویر در ذهن کشیده می‌شود، انرژی کائنات را دریافت خواهی کرد که انگیزه حرکت می‌دهد. قطعا این تصویر سال‌ها زمان برد و فرد دیگری متولد شد. پیام هر تولد این است که خواسته و حرکت می‌تواند مسیر زندگی و حتی خودت را در هر شرایطی که باشی تغییر بدهد، اکنون چیزی که ظاهر بسیار قشنگی دارد، قطعاً گذشته‌ای بسیار تلخی داشته که با تلاش و کوشش به این مرحله رسیده و چیزی جز خواسته و حرکت در مسیر درست نیست.

ایجنت مسافر جعفر:

من روزی که خود را به هیچ می پنداشتم و روزی که احساس از بین رفتن می‌کردم و هیچ امنیتی نداشتم، در آن زمان تفکر من به یک ناباوری تبدیل شده بود؛ اما مهم این بود که حضور داشتم و با نظم در جلسات و لژیون شرکت می‌کردم، فکر می‌کنم آن منظم بودن در همان جلسه تازه‌واردین زیربنای حرکت و آغاز یک تفکری برای شما می‌شود. من فکر می‌کنم نظم در همان ۳ جلسه بسیار به من کمک کرد که بتوانم از آن نقطه‌ها و از آن تاریکی‌ها به آرامی بیرون بیایم؛ اما آن روز فکرش را نمی‌کردم و هیچ باوری نداشتم؛ زیرا آن زمان صاحب تفکر خود نبودم،  به ازای هر یک ماه سفرم فقط دنبال این بودم که ترک کنم و بروم؛ اما امروز به این باور رسیدم و آن روز شاید این را نمی‌دانستم که به ازای هر یک ماه سفرم یک سال در کنگره ماندگار شدم و امیدوارم که همواره در ادامه ثابت قدم باشم.

پیام شما برای همسفرانی که مسافر آن‌ها در کنگره حضور ندارند چیست؟ آیا آن‌ها نیز می‌توانند روزی این تولد و جایگاه‌ها را تجربه کنند؟

راهنما همسفر آرزو:

کنگره و آموزش‌های کنگره مانند ترازو است، زمانی که مسافر آموزش‌ها را دریافت می‌کند؛ اما همسفر حضور ندارد، کفه‌های ترازو با یکدیگر همخوانی ندارد و سبک و سنگین هستند، یعنی سخنان یکدیگر را درک نمی‌کنند. مسافری که در حال درمان است انرژی که از آموزش‌ها و لژیون دریافت می‌کند و زمانی که وارد خانه می‌شود همسفر این انرژی‌ها را کاملاً تخلیه می‌کند و حتی باعث ریزش مسافر نیز می‌شود. قطعا حضور همسفر در کنگره یک حال و هوای خاصی دارد، باهم آموزش‌ها را دریافت می‌کنند و این آموزش‌ها باعث تغییرات روش زندگی می‌شود. کسانی که تلاش می‌کنند ثمره و نتیجه کار خود را دریافت می‌کنند، هر فردی که خواسته تغییر داشته باشد هر زمانی که بخواهد این روزها را می تواند ببیند.

با توجه به فرموده خانم شانی دژاکام که همسفر قطب نمای کشتی زندگی است. به نظر شما چرا همسفر می‌تواند نقش مهمی را در درمان ایفا کند؟ این تفاوت را بین مسافرانی که همسفر ندارند، تعریف کنید.

ایجنت مسافر جعفر:

زمانی که یک همسفر در کنار مسافر قرار می‌گیرد، برای خوب شدن حال خود قدمی برمی‌دارد، به نوعی آینه یکدیگر می‌شوند؛ اما یک شخص مصرف کننده یا من مسافر که سال‌ها درگیر تاریکی اعتیاد بودم و حتی خودم را نمی‌دیدم، سوختن خانواده خود را به معنای واقعی احساس نمی‌کردم، آب شدن آن‌ها را واقعا نمی‌دیدم، در همان شرایط نیز انتظار داشتم که آن‌ها به من ترحم کنند. بودن همسفر در کنگره، مسافر را به این تفکر وا می دارد، در زمان‌هایی که در کنارت بوده و در سختی‌هایی که شما داشتید او بیشتر سختی کشیده و او بیشتر از مسافر دچار تخریب شده است؛ اما از این که در کنار یک مسافر قرار می‌گیرد مسافر به خودش می‌آید و سعی می‌کند با انجام کارهای درست و هموار نمودن مسیر حرکتی خود حداقل یک بستر مناسبی مثل کنگره که خودش در آن رشد می کند، بتواند برای خانواده خود نیز آن بستر را فراهم کند و از این گذرگاه‌های سخت بتوانند به کمک یکدیگر  عبور کنند.

برداشت شما از پیام (انجام  راه درست و کامل ،انسان را به انبار الهی نزدیک می‌کند و انوار الهی ؛چشم دل را می‌گشاید و با دید وسیع جهان‌ها ،چهره واقعی خود را در تصویر ذهن به طور کامل، حک می‌نماید) چیست؟

راهنما همسفر آرزو:

زمانی که من در مسیر درست حرکت کنم همه نیروهای مثبت من را هدایت می‌کنند، طبق پیامی که سنگ‌های بیابان نیز به یاری تو خواهند آمد. زمانی که در آرامش و آسایش باشی، نور الهی پیام است که در تصاویر ذهنی چیزهای می‌سازد که توان حرکت و انرژی را به انسان می‌دهد.

ایجنت مسافر جعفر:

اصولاً عمل درست و تفکر و اندیشه‌ای به جهت انجام کاری که هدفمند باشد و کار خوبی را در پیش بگیرد، مهم این است که آن باعث آرامش درونی و آرامش ذهنی و روحی بشود و همین که ملکه جسم و روح شما باشد و شما بخواهید یک حرکتی را آغاز کنید، به قول استاد قاضی که در صفحه ۱۷۶ کتاب ۶۰ درجه می فرمایند، شروع قدری مشکل به نظر می رسد اما آغازش، مهم‌ترین بخش عمل است. من فکر می‌کنم برای انجام هر عملی، مهم‌ترین بخش آن حرکت کردن است، در ادامه نیز نتیجه رقم می‌خورد. نیروهای مثبتی که در جهت تحرک تو شکل گرفته و آن تفکری که انجام دادی، قطعا القائات در درون او اتفاق می‌افتد و در ذهن من به این گونه تداعی می‌شود. مهم این است که من کارهای خود را درست انجام بدهم و از این آرامشی که امروز از آن برخوردار هستم، من را مورد حمایت نیروهای مثبت قرار می‌دهد و در ادامه آن نتیجه خوب را رقم می‌زند. مهم این نیست که من امروز به نتیجه فکر کنم، مهم این است که امروز من سعی می‌کنم به نحو احسن، بتوانم کار خود را درست انجام بدهم. من فکر می‌کنم با فرمان‌برداری و احترام به جایگاه‌ها و اینکه من اگر وارد یک پروسه ای شدم که برای خودم می‌خواهم یک سلامتی را رقم بزنم، بسیاری از افراد در این مسئله به من کمک می‌کنند؛ اما مهم این است که من آن چشم را بگویم و اجرا کنم و عامل به عمل باشم تا روز به روز بتوانم روزهای خود را بسازم و این پل مستحکمی بشود تا این پیوند محبت، ایمان، عقل و عشق عامل صعود من باشد و از سقوط‌های من جلوگیری کند تا بتواند حس و حال خوبی را برای من رقم بزند و در ذهن من چیزهای خوبی تداعی شود.

از اینکه شما به عنوان مسافر و همسفر در جایگاه ایجنتی در حال خدمت هستید چه برداشت و چه حس و حالی دارید؟

راهنما همسفر آرزو:

خدمت کردن در کنگره بسیار لذت بخش است، زمانی که به عنوان مسئول یک نمایندگی هستی باید همه سعی و تلاش خودت را انجام بدهی که عمل سالم رعایت بشود. ما هر دو زوج ایجنت در هر نمایندگی هستیم، قطعاً این جایگاه برای ما نیاز است تا هر دو تلاش کنیم که بهترین عملکرد را داشته باشیم. بسیار به یکدیگر کمک می‌کنیم و از نظرات هم دیگر استفاده می‌کنیم. به نظر من مشورتی که با هم انجام می‌دهیم، راحت می‌توانیم تصمیم بگیریم. ما هر خدمتی که انجام می‌دهیم با هم شروع کردیم و این حس و حال باعث رشد هر دو ما شده، اکنون که در حال خدمت این جایگاه هستیم خداوند را سپاس‌گزارم که این فرصت خدمت به خلق را در اختیار ما گذاشت تا ببخشش رو آموزش بگیریم و خدمت‌گزار کسانی باشیم که روزی نیاز به این خدمت‌ها داشتیم و اکنون ثمره سال‌ها تجربه را اجرا می‌کنیم.

ایجنت مسافر جعفر:

مهمی جایگاه به سبک و سنگینی آن نیست. شاید یک مسئول آبدارخانه درونش از من زلال‌تر باشد و با عشقی بیشتر از من در حال انجام خدمت باشد؛
اما واقعیت این است که فلسفه وجودی آقای مهندس و خانواده محترم ایشان  بخشندگی و احیای انسانی هستند. من اگر امروز جایگاهی را کسب می‌کنم و تجربه می‌کنم، انجام‌هایی بوده که در گذشته انجام دادم و اینکه به توان خودم رسیدم، به این باور و این ایمان رسیدم که در توانایی های من خللی حاصل نشود؛ زیرا برای خودم باور آن سخت بود؛اما همزمان ممکن است ۵۰ تا کار را آنالیز کنم و انجام دهم و به آن‌ها رسیدگی کنم بدون اینکه بخواهم از چیزی بزنم. من سعی کردم این‌ها را از سفر اول خود آموزش بگیرم، از متد DST نظم را فرا بگیرم و در زمان خود و به اندازه، با رعایت کردن و چشم گفتن این اصول را رعایت کنم. دیدگاه من ای است که خودم را به عنوان یک خدمت‌گزار ببینم یعنی همان وادی دوم! همه چیز آرام آرام و بی صدا بود؛ اما زمانی که آموزش‌های کنگره و متد DST و سفر در کنگره شما را از بند نجات می دهد، به شما توانایی می‌دهد که توانایی انجام هر کاری را داشته باشید. مهم این است که بدانیذو تا زمانی که ندانی نمی‌توانی کاری را انجام بدهی. من سعی کردم در مسیر آموزش فرمان بردار خوبی باشم، اگر موقعیتی را امروز کسب کردم ۳ دلیل دارد. ۱)فرمان بردار خوبی بودم. ۲) احترام به جایگاه‌ها گذاشتم. ۳) سفر کردن خود را وارد هیچ حاشیه ای نکردم. اگر احیانا حس آلوده‌ای از سمت کسی‌ در درون خودم بوده و یک سدی مقابل من قرار گرفته، بنده منوال بر این موضوع گذاشتم که بلد نیستیم، آدم‌های بدی نیستیم و در این بازی، بازی کردم! یک مسافر خوب با راهنمای خوب، خوب سفر می کند. من سعی کردم هم مسافر خوبی باشم و هم جایگاه را خوب ببینم و راهنمای خودم را خوب ببینم. فرمان‌برداری از یک راهنما گویی فرمان برداری از آقای مهندس، نزدیکی به آقای مهندس در کنار اون نشستن نیست، به فرموده ایشان مهم این نیست که من رئیس آن شرکت هستم، مهم این است که من در آن شرکت یا موسسه کارم را به نحو احسن انجام بدهم، قطعا این حس و حال آقای مهندس در من هم القا می‌شود.

اساس خدمت در کنگره۶۰ بر مبنای عشق فرد و انرژی‌‌ای است که از خدمت دریافت می‌کند؛ با توجه به حضور شما در لژیون سردار و قرار گرفتن در جایگاه دنوری، به نظر شما چه عامل و نیرویی مشوق قرار گرفتن در این جایگاه‌ها می‌شود؟

راهنما همسفر آرزو:

لژیون‌سردار یک انرژی خاصی دارد که ذخیره سازی را انجام می‌دهیم. عضو لژیون‌سردار بودن یک دعوت نامه هست که از سمت خداوند به انسان داده می‌شود، نیروهای این لژیون متفاوت است؛ زیرا بیداری و هوشیاری کامل را به انسان می‌دهد که روزی نیاز به مکانی داشتی تا درمان شوی اکنون باید بازپرداخت داشته باشی و تا زمانی که این کار را انجام ندهی نمی‌توانی حس این لژیون را دریافت کنی، این لژیون برای من از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. زمانی که می‌بخشی سبک بال هستی و چشم داشتی نداری و تنها جایی است که پول می‌دهی و حالت دگرگون می‌شود. من اگر همه دارایی خودم را پرداخت کنم باز هم بدهکار این سیستم هستم. زمانی عشق واقعی به انسان انرژی می‌دهد که همه توان خود را بگذاری، عضو لژیون‌سردار بودن از خودگذشتگی و بیداری ذهن می‌خواهد.

ایجنت مسافر جعفر:

سی‌دی الگو آقای امین می‌فرمایند که مثلث درمان اعتیاد، با بخشش کامل می‌شود. بنده فراموش نکردم که اولین پله را که راهنما برای من می‌نوشت، در ۲۳ فروردین سال ۹۳ سفرم را شروع کردم، آن روز من بسیار احساس غرور و شادی می کردم، پس از یک عمر در بیغوله‌ها بودن، بیخودی بودن، بیخودی شدن و احساس پوچی کردن، خودت را می‌دیدی که هیچ ارزشی برای خود و خانواده خود نداری. زمانی که اولین پله آغاز شد، تفاوت بسیار زیادی با زمان مصرف من داشت؛ زیرا من در کنگره با اختیار خودم و فرمان خودم دارو را مصرف می‌کردم و این حس و حال خوبی بود. بنده در همان سفر اول آموزش گرفتم در مقابل این خدمات بخشش را داشته باشم. پله ۲۱ روز  بود؛ اما از همان روز اول باید با خودت کار کنی و بتوانی خودت را ببخشی و گذشته خودت را ببخشی و من فلسفه بخشش در کنگره را بر مبنای بخشش در کنگره می دانم. زمانی که رهجو یا من مسافر می آمدم یک پنجم از دارو را کم می‌کردم، چندین برابر دیدگاه من را تغییر داد. زمانی که به سفر دوم رسیدم، خود را جدا از آن نمی‌دیدم، یک نگاه خوب به این موضوع داشتم. بهترین حلقه زمینی عصاره فهم و بخشش یک رهجو‌ است. بخشندگی فقط به خدمت کردن نیست!خدمت کردن یک زکات و یک باز پرداخت بدهی است. در سی‌‌دی مرداب آقای مهندس می‌فرمایند: فردی به آن گیتارنواز پول می‌دهد و می‌گوید چه آهنگی را بنواز. کسانی که بخشندگی و حمایت مالی می‌کنند، ریتم زندگی در رنج و درد است را تغییر می‌دهند. یک آهنگ و یک صوت خوب به آن می‌رسد و القا می‌شود. در سفر دوم، من اولین سال تولد خود را که گرفتم، پس از تولدم با هدیه‌هایی که جمع کرده بودم، عضو لژیون‌سردار شدم و در ادامه این بخشندگی اتفاق افتاد. بنده اوایل فکر می کردم همسفرم یک مقدار طلا دارد که فروخته و از دست داده است؛ اما زمانی که آن فهم اتفاق افتاد و بالاتر از آن ادراک اتفاق افتاد، متوجه می‌شوید که این از دست دادن نبود و به دست آوردن بود. آقای مهندس فلسفه وجودیش بخشندگی است. در بخش مالی من سعی کردم از سال اول تولدم تا به امروز هم خودم و هم همسفرم مشارکتی در حد توان خود داشته باشیم. درک و فهم رهایی و ماه عسل آن چه که در کنگره است، بخشش است و کسانی که خدمت مالی می‌کنند بسیار بهتر آن را لمس می‌کنند و خدمتی را که انجام می دهند از یک نوع کیفیت برخوردار است. معمولاً غذاهایی را که دوست داریم، سفارش می‌کنیم که در این رستوران بروید واین غذا را بخورید، لژیون‌سردار برای من چنین دیدگاهی را رقم زده است. زمانی که من یک انگشتر دنوری می‌گیرم با صفت بخشندگی داده شده بسیار فاصله دارم تا آن جایگاه؛ اما می‌توانم در بسیاری از مسائل به آسانی  می گذرم و در دلم چیزی نماند، باعث می‌شود که کینه ای نباشم و حس بدی از کسی در درونم رشد نکند. من در مقابل این حال خوب اگر با مژه‌های چشمم همه بنای کنگره را طی بکشم، یک قطره است و در مقابل اقیانوس، نسبت به دریافت‌هایی که از کنگره داشتم هیچ پرداختی نداشتم و همیشه سعی می‌کنم همه ساله با همه توان خود حرکت کنم. اگر من این موضوع را به رهجوی خودم القا کنم و آن به بخشش و درمان برسد، آن رهجو در سر زمین دانایی فرود میاید. آقای مهندس مقدار پهلوانی رو ششصد میلیون، دنوری را شصت میلیون در نظر گرفتند؛ اما سردار را شش میلیون تومان در نظر گرفتند؛ زیرا روزی هفده هزار و پانصد تومان می شود! همه اعضا حتی آن سفر اولی که شش ماه از سفر خود گذشته است با اجازه راهنما می‌توانند این طعم بخشندگی و لذت بردن از این بخشش را بچشند.

در مسیر خدمتی، آیا موانع و حس‌های منفی توانستند سد راه شما شوند یا شما را ناامید کنند؟

راهنما همسفر آرزو:

خیر از زمانی که در حال خدمت هستم، همواره سعی کردم همه تلاش خود را بکار بگیرم تا به هدفی که دارم برسم و قطعاً برنامه ریزی که در کارها دارم نیروهای منفی نتوانستند مانع حرکت من بشود، زمانی که خدمتی را می‌پذیریم باید به همه نیروهای منفی غلبه کنیم. این  از آموزش‌های کنگره است که به این توانایی رسیدم، سعی می‌کنم اولویت‌بندی کنم تا به مشکل نخورم، اگر مشکلی باشد برای ساخته شدن من است و این دیدگاه توان حرکت را به انسان می‌دهد.

ایجنت مسافر جعفر:

همه ما به آموزش‌های کنگره وصل هستیم و سر نخ اصلی جناب آقای مهندس است. یک سفر اولی راهنما او را از یک مسیری تا یک مسیری می‌رساند؛ اما راهنمای سفر دوم آن شخص که به سفر دوم می‌رسد جناب آقای مهندس‌دژاکام است؛ زیرا آن بخشندگی باید اتفاق بیوفتد. آقای مهندس می‌فرمایند: زمانی که شخص توان و قدرت تصمیم گیری ندارد، قدرت تفکر و تعقل ندارد، مانند این است که با یک با یک شمشیر چوبی می‌خواهی با یک لشکری جنگ کنی که همه‌ی آن‌ها مسلح هستند، بنابراین من زمانی که آموزش می‌بینم و آن‌ها را کاربردی می‌کنم، یعنی بادبادک‌ها در باد مناسب، با بازی بازیکن خوب، خوب هدایت می‌شوند. اگر آموزشی را می‌گیرم و یک خدمتی را انجام می‌دهم، قطعاً آن نیروهای منفی که سد راه من می‌شوند، گویی خنثی می‌شوند و من تبدیل به آن لشگری می‌شوم که سر تا پا مسلح به آموزشهای کنگره۶۰، به عملکرد و ادب و احترام و جایگاه‌های کنگره۶۰ هستم.

سخن پایانی...

راهنما همسفر آرزو:

تشکر می‌کنم از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان و راهنمایانی که به من آموزش دادند تا آموزش بگیرم، چگونه زندگی کنم و مفاهیم زندگی کردن را به من آموختند، کنگره۶۰ مکانی هست که تولد دوباره به من داد و فهمیدم باید تکامل داشته باشم و تلاش و کوشش خودم باعث رشد من می‌شود. مادیات و معنویات در کنار هم دیگر لذت بخش است و باید قدر کسانی را که من را زنده کردند را بدانم و طوری خدمت کنم که شایسته این سیستم باشد. در پایان از ایجنت و مرزبان نمایندگی حافظ و شما خدمتگزاران سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من قرار دادید.

ایجنت مسافر جعفر:

من از سفر اولی‌ها می‌خواهم که از تجربیات مسافرانی که وارد سفر دوم شدند و افرادی که به عنوان راهنما الگو هستند مانند آینه درون آن‌ها را ببینند و روز به روز بتوانند مسیر آن‌ها را در پیش بگیرند. از شما همسفران و همه خدمتگزاران نمایندگی حافظ تشکر می‌کنم. من دو دوره ایجنت بودم و در این دو دوره همکاری‌های لازم را با بنده داشتند. مهم عمل سالم، مهم آن نتیجه خوب رقم خوردن است، مهم دنبال کردن اهداف خوب است و زمانی که من در یک جایگاه خدمت می‌کنم، آبروی کنگره هستم. امیدوارم که بتوانم خوب آبروداری کنم و نسبت به جایگاهی که دارم بیشتر خود به آن جایگاه احترام بگذارم نه اینکه از دیگران بخواهم به من و به جایگاه من احترام بگذارند. از همسفران عزیزم که همواره همراه من بودند، از همسرم و دخترم ستایش که اولین همسفرم بود، سلینا زمانی به دنیا آمد آقای مهندس در گوش او اذان گفتند، واقعاً کنگره‌ای هستند و حس و حال او کاملاً کنگره‌ای است. برای همه آرزوی موفقیت می‌کنم و از خدا می‌خواهم این انسجام خانواده که در کنگره شکل می‌گیرد برای همه عزیزان اتفاق بیفتد. درمان خیلی مسئله پیچیده‌ای است و یک تغییر ساختار سلولی مولکولی و تغییر فیزیولوژی شخص است. انشالله که با شوق و ذوق، قبل از شروع جلسه در کنگره حضور داشته باشیم، سفر اولی‌های عزیز انتقاد نکنند و شنونده خوبی باشند تا در ادامه به مرحله تشخیص برسند.
شکر تولد ها را آغاز و پایانی نیست زیرا هر کدام در امتداد یکدیگرند.


مصاحبه‌گر: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر الناز (لژیون‌هفتم)
عکس: همسفر مریم مرزبان خبری
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر خدیجه (لژیون‌چهارم) نگهبان سایت

همسفران نمایندگی حافظ

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .