English Version
This Site Is Available In English

لذت بخش‌ترین بخش آموزش‌های ما در کنگره۶۰ همین دو‌ تا‌ جلد جهان‌بینی ۱و۲ هستند

لذت بخش‌ترین بخش آموزش‌های ما در کنگره۶۰ همین دو‌ تا‌ جلد جهان‌بینی ۱و۲ هستند

دهمین جلسه از دوره پنجاه‌ و ششم کارگاه‌های آموزشی عمومی‌کنگره ۶۰ نمايندگی پروين اعتصامی‌ اراک، با استادی راهنما مسافر حبیب، نگهبانی مسافر‌‌ ولی‌‌اله و دبیری مسافر جلال با دستور جلسه «جهان‌بینی ۱و۲ » پنج‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد. در ادامه تولد اولین سال مسافر محسن رهجوی راهنما مسافر حبیب با شور فراوان برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حبیب هستم یک مسافر
خدا را شکر می کنم که اذن و اجازه داد در این جایگاه خدمت کنم، از اقای مهندس و خانواده محترم‌شان سپاسگزارم.
هفته‌ ديده‌بان را تبریک عرض‌ می‌کنم و خیلی خوشحال هستم که جناب آقای استاد امین قرار هست در این نمایندگی حضور داشته باشند، وامیدوارم که همه دوستان میزبان خوبی برای ایشان باشند.
دستور جلسه «جهان بینی ۱ و ۲» و در ادامه‌ تولد یک سال رهایی آقای محسن را جشن می‌گیریم.
جهان‌بینی الفبای ما در‌ کنگره۶۰ هستند، مثل الفبای زبان فارسی که من اگر به خواهم زبان فارسی را‌یاد بگیرم باید الفبا را بلد باشم. اینجا من برای این ‌که اعتیاد را بتوانم درمان کنم قطعاً باید الفبای درمان اعتیاد، و الفبای شناخت انسان را باید بلد باشم. که در جهان بینی مصالح آن همان صور پنهان ما هستند و من باید بلد باشم، تا متوجه نفس بشوم،  متوجه حس بشوم، متوجه‌ انسان بشوم، وانسان را بتوانم بشناسم و چیز عجیبی هم نیست، لذت بخش‌ترین بخش آموزش‌های ما در کنگره۶۰ همین دو‌ تا‌ جلد جهان‌بینی ۱و۲ هستند که یعنی من ببینم.
من خودم بواسطه مواد مخدر هم کور، هم کر ،وهم لال شده بودم، نه چیزی می‌دیدم نه‌ چیزی می‌شنیدم و خیلی اتفاقات برای من افتاد. در بحث اعتیاد اصلأ خاصیت تاریکی مشکل اعتیاد نیست، مشکل تاریکی ها اصلأ نیست، مشکل ندیدن تاریکی‌هاست، من تاریکی‌ها را نمی‌دیم، آن ها داشتن کار خودشان را به بهترین شکل انجام می‌دادند. به نظر من ‌وقتی من بتوانم ببینم همه چیز خیلی لذت بخش هست. زندگی با تمام مشکلات با تمام این بلا‌های طبیعی و هر چیزی که هست باز هم لذت خودش را دارد، به شرط اینکه من بتوانم ببینم، بتوانم بیایم حضور داشته باشم و به نظر من باز هم طبیعی است.
من راهنمایم همیشه می‌گفت: شما نمی‌دانید کجا حضور دارید، بعضی وقتها من خودم را فراموش می‌کنم که الان کجا هستم. به نظر من صحنه اصلی بازی بیرون از این در است ما فقط اینجا یاد می‌گیریم ‌و باید خوب جهان‌بینی را یاد بگیریم تا بتوانیم در صحنه زندگی خوب بازی کنیم، کاربردی کنیم و عملیاتی کنیم،  فقط یاد گرفتن همه کار نیست.

همین طور که استاد امین فرمودند: من باید جهان‌بینی را یاد بگیرم و بتوانم کاربردی کنم، اینجا یاد بگیرم و در بیرون از اینجا کار بردی کنم، نوع دید و برداشتم را از هر چیزی عوض کنم. وقتی که این اتفاق افتاد می‌آیم و شکرگزار می‌شوم و همه انسان‌ها را دوست دارم و از زندگی لذت می برم.
در سفر اول اعتیاد آمد جلوی دید من را گرفت و حس‌های من را بست و من را کر و کورم کرد، در سفر دوم هم این موضوع هست، کینه و حسادت هست، در تصویر کتاب ۶۰ شخصی که دارد غرق می‌شود همیشه در ذهن من هست، هر موقع فکر می‌کنم کسی هستم این عکس یادم می‌افتد،هیچ وقت من نباید فکر کنم آخر کار است، خیلی حس‌های منفی مثل کینه، حسادت، قضاوت و کارهای ضدارزشی می‌آید حتی از زمان اعتیاد هم کرترو کورتر می‌شوم. و آن زمان هیچ ارتباطی با اطرافم نمی‌توانم داشته باشم. وخیلی وحشتناک تر از زمان اعتیاد است، و بد به حال من اگر اینجا هستم و نمی‌بینم که زمان دارد می‌گذرد.
همین‌طور که آقای مهندس فرمودند: یک سفره پهن است، بهترین خوراکی، بهترین نوشیدنی و دسرها در این سفره وجود دارد، فقط کافی است من این سفره را ببینم. حالا متاسفانه من بعضی وقت‌ها بر اساس عادت می‌آیم و می‌روم و اصلا نمی‌توانم استفاده کنم. مهم‌ترین موضوع این است که ما این تاریکی را ببینم و این جهان‌بینی را کاربردی و عملیاتی کنیم، و بتوانیم به آن لذتی که هست برسیم، اگر این اتفاق نیفتد قانون طبیعت خیلی بی‌رحم است. من بعضی وقت‌ها به بچه‌ها در لژیون می‌گویم چقدر شرف دارد شخصی که بیست روز سی‌ روز کمپ می‌خوابد و دوباره می‌رود مصرف می‌کند چرا شرف دارد؟ چون این شخص فقط بیست روز را از دست داده است، ولی شخصی که ده ماه یازده ماه اینجا می‌آید و در باغ‌ نیست، طبق‌ عادت می‌آید و‌ می‌رود و نمی‌تواند استفاده بکند، اینجا طبیعت با این شخص خیلی سخت بر خورد می‌کند، چون ما اینجا با یک سیستم طرف هستیم.
یک شعری هم هست که می‌گوید: هزار چراغ دارد و بی راهه می‌رود - بگذار برود و ببیند سزای خویش
به نظر من جهنمي که این شخص می‌تواند تجربه کند، خیلی وحشتناک‌تر از جهنمي است که شخص می‌تواند قبل از ورود به کنگره۶۰ تجربه کند، امیدوارم که ببینیم و امیدوارم که جهان‌بینی در ما رشد کند.
هفته آینده استاد جهان‌بینی کسی که این جهان‌بینی ۱و۲ را طراحی کردند به نمایندگی ما می‌آیند، و ما باید خدمات ایشان را ببینیم‌‌.  خدمات مرزبانان، خدمات ایجنت و راهنماها و خدمتگزاران و این دیده‌بانان که ستون‌های کنگره۶۰ هستند.
امیدوارم بتوانیم میزبان خوبی باشیم و با تمام توان از استاد امین قدردانی کنیم، و متوجه باشیم که کنگره۶۰ چی به ما داده است.

اما موضوع بعدی تولد آقای محسن من خدا را شکر می‌کنم بابت این تولد. محسن با دنیایی از نا‌امیدی، افسردگی و آشفتگی، چیزی که همه تجربه کردیم به کنکره آمد و در لژیون نشست، موقعی بود که دارو نبود، یکی دو ماه در شعبه پروین اعتصامی دارو نداشتیم و افراد سفر اولی باید نوبتی دارو می‌گرفتند. به محسن گفتم دارو نیست، ولی ایشان خواسته‌اش خیلی قوی بود، در جلسات همیشه بود، این دوماه را صبر کرد و  سی‌دی‌ها را می‌نوشت و ساعت چهارونیم در شعبه حضور داشت. یکی از ویژگی‌های فوق‌العاده که محسن داشت این بود که بدون اجازه حتی قرص استامینوفن هم نمی‌خورد. خیلی فرمان بردار بود که این فرمانبرداری به او خیلی کمک کرد و در ادامه وارد لژیون سردار شد. من همیشه به بچه‌ها گوش زد می‌کنم که بعضی وقت‌ها هر کاری انجام می‌دهیم نمی‌شود، دست به هر ریسمانی می‌زنید نیروهای باز‌دارنده نمی‌گزارند که حرکت کنید، یک ریسمانی در کنگره۶۰ وجود دارد به نام لژیون سردار که واقعا در اوج ناامیدی  می‌تواند به ما کمک کند.
محسن در چند جای کنگره۶۰ خدمت کرد و امیدوارم بماند و همچنان در کنگره۶۰ خدمت کند.
از این که به صحبت های من توجه کردید از همه شما سپاسگزارم.

اعلام سفر مسافر محسن:
آ
خرین آنتی ایکس مصرفی هروئین، روش درمان دی‌اس‌تی، داروی شربت اوتی، مدت سفر ده ماه، راهنما آقا حبیب، رهایی هیجده ماه -در ضمن سفر سیگار با راهنمایی آقا محسن، مدت سفر ده ماه، رهایی هیجده ماه، ورزش در کنگره کوهنوردی.


آرزوی مسافر محسن:
آرزوی من این است که هر مسافری که در حال سفر در هر شعبه ای هست این روز را تجربه کند.

تجربه مسافر محسن از روش دی‌اس‌تی:
سلام دوستان محسن هستم یک مسافر
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که اجازه داد امروز در این جایگاه بنشینم و این جایگاه را تجربه کنم. از جناب مهندس و خانواده محترمشان تشکر می‌کنم و هفته دیده‌بان را به تمامی دیده‌بانان تبریک می‌گویم، از راهنمای عزیزم آقا حبیب و راهنمای همسفرم خانم زهرا تشکر می‌کنم که نمی‌توانم آنطور که شایسته است زحمات ایشان را جبران کنم. از راهنمای درمان ویلیامم آقا محسن که صبر و بردباری را به من و دیگر رهجویان خود آموزش دادند تشکر و قدردانی می‌کنم.
از همسفر خودم که با صبر و استقامت تا اینجا آمد و توانستیم تولدمان را جشن بگیریم تشکر می‌کنم، از مهدیار عزیز که در نبود ما و کمبودها، صبر کرد تا ما توانستیم به این مرحله از سفر برسیم تشکر می‌کنم ،از  همسفر کوچولو ویدای عزیزم تشکر می‌کنم که با قدم نهادن در این دنیا باعث شد که راه من به کنگره باز شود.
از روش دی‌اس‌تی بخواهم صحبت کنم، این نه تنها روش درمان مواد هست بلکه برای شخص من یک روش زندگی بخش بود. و زندگی‌ درستی که در این مدت من تجربه کردم از معجزات روش دی‌اس‌تی بود.
روزهای اولی که وارد کنگره شدم، اصلاً حال خوبی نداشتم، هر مشتری که وارد مغازه می‌شد وقتی به او نگاه می‌کردم و می‌دیدم که مصرف کننده است، می‌گفتم که خوبه این از خود ما هست، ولی وقتی که یک شخصی که مصرف کننده نبود می‌آمد همیشه فکر می‌کردم که آنها یک چیزی در این دنیا داشتند که من نداشتم.
خدا را شکر که راه من هم به کنگره باز شد و از آموزش‌های خوب آقا حبیب و آقا محسن بهره‌مند شدم. من هیچ موقع فکر نمی‌کردم که بتوانم یک روزی صبح زود بیدار شوم مواد مصرف نکنم. همیشه ترس زیادی از خماری داشتم، و زمانی که به کنگره آمدم حدود ۲ ماه دارو نبود و به خودم گفتم که نه، اینجا هم به درد نمی‌خورد، که راهنمایم آقا حبیب همیشه می‌گفت صبر کنید که با صبر همه چیز درست می‌شود. ایشان گفتند: شما ۲ ماه صبر کنید اگر درست نشدید در بیرون همیشه مواد هست، بعد بروید و مصرف کنید و من هم گوش کردم که ۲ ماه هم نشد، الحمدالله همه چیز درست شد و من به حال خوب دست یافتم. زمانی که به کنگره آمدم ناامیدی زیادی داشتم و فکر نمی‌کردم که به این حال خوب برسم، قبل از کنگره اگر در تلویزیون می‌گفتند در جایی اینقدر مواد مخدر را از قاچاقچیان گرفته‌اند، با خودم می‌گفتم ای وای که بیچاره شدیم.
یک شب خواب دیدم که زلزله آمده و توی خواب دیدم که آمدم مغازه و دیدم که مغازه ام خراب شده و به خودم گفتم ای داد حالا مواد از کجا پیدا کنم، همه مانده زیر آوار، صبح که بیدار شدم وقتی متوجه شدم که خواب بوده، اولین کاری که کردم رفتم یک گاو صندوق خریدم گذاشتم مغازه که اگر یک موقع چنین وضعیتی پیش آمد، در هر صورت بدون مواد و خمار نمونم.
در حین سفر وقتی که مسافران اعلام رهایی می‌کردند، یکی می‌گفت شش ماه، یکی می‌گفت یکسال و... اصلاً نمی‌توانستم باور کنم. هیچ موقع فکر نمی‌کردم که بتوانم سیگار مصرف نکنم، یک مصرف کننده همیشه پیش خودش فکر می‌کند که یک روزی می‌شود که مواد رو ترک کند. ولی برای سیگار چنین فکری نمی‌کند. قبلا که در مغازه کار می‌کرد هرکس که برایش کار می‌کردم، اولین چیزی که به هم تعارف می‌زدیم سیگار بود، که یا به او سیگار می‌دادم یا می‌گرفتم و این از من جدا شدنی نبود.
روزی که وارد لژیون ویلیام شدم فکر می‌کردم باید سه ماه دوره سازگاری را باید سیگار بکشم، که راهنمایم گفتند این طور نیست و این قدم ‌های اول است که می‌تواند رهایی شما را تضمین کند و اگر لذت رهایی سیگار را میخواهید ببرید، تحمل همین قدم‌های اول است. خدا را شکر جلو آمدم و به رهایی سیگار هم رسیدم و هیچ موقع فکر نمی‌کردم این اتفاق‌ها بیفتد.
با شرایط حساسی که  کسب و کارم داشت شاید فقط یک روز غیبت داشتم، که آن یک روز هم به خاطر لژیون سردار به تهران رفته بودم. به همین خاطر روزهایی که مغازه نیستم کارهای مغازه بیشتر پیش می‌رود. و نمیدانم که مشکل از خودم هست یا اینکه از برکات کنگره است. و خدا را شکر در هر خدمتی که در کنگره بوده‌ام لذت برده‌ام، امیدوارم که همه سفر اولی‌ها طعم این تولدها را بچشند.
ممنونم که به صحبت‌های من گوش کردید.

سخنان همسفر مهدیار عزیز:
سلام دوستان مهدیار هستم یک همسفر
اولین سال رهایی پدرم را به ایشان تبریک می‌گویم و از راهنمای سفر اول پدرم آقا حبیب تشکر می‌کنم، و همچنین از آقا محسن راهنمای سیگار پدرم تشکر می‌کنم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان که زحمت های خیلی زیادی برای پدرم و خانواده من کشیدند تشکر و قدردانی می‌کنم.
ممنون که به صحبت‌های من گوش کردید.

سخنان همسفر زهرا ـ راهنمای همسفر محسن:
خدا را شکر به خاطر تجربه این جایگاه و همچنین خدا را شکر می‌کنم که امروز توی کنگره هستم، جا دارد که در ابتدا پیشاپیش هفته دیده‌بان را به آقای مهندس و همه دیده‌بانان کنگره ۶۰ تبریک بگویم.
از اینکه استاد جهان بینی ـاستاد امین در روزهای آینده به شعبه ما تشریف می‌آورند بسیار خوشحالم.امیدوارم به عنوان یک همسفر بتوانم بهترین قدردانی و سپاسگزاری را از ایشان داشته باشم.
این تولد را ابتدا به آقای حبیب راهنمای آقا محسن تبریک میگویم، به آقا محسن و به همسفر مریم و به فرزندان گل‌شان ـ آقا مهدیار دخترخانم گل‌شان ـ ویدای عزیز تبریک می‌گویم.امیدوارم جشن آزادمردی‌شان را بگیرند و هردو باشال خوش‌رنگ راهنمایی در این جایگاه بنشینند.
همانطور که آقا محسن راهنمای محترم فرمودند، این تولد نشان دهنده این است که وقتی یک مسافر تولد اولین سال رهایی خود را می‌گیرد، یعنی اینکه قدر کنگره را دانسته، یعنی سپاسگزار روش دی‌اس‌تی و سپاسگزار آقای مهندس و راهنمایش بوده است. و قدر جایگاهی که به او داده‌اند را دانسته و فهمیده که به کجا آمده و یاد گرفته و آموزش گرفته، که این می‌شود همان جهان‌بینی‌ای که یک هفته دستور جلسات‌مان بود.
مریم عزیز زمانی به کنگره آمد که ۳-۴ ماه به رهایی آقا محسن مانده بود، و با مشارکت‌هایی که دوستان آقا محسن کردند و صحبت‌هایی که خودشان فرمودند سفر خوبی داشتند و هسفرشان را واقعاً اذیت نکردند، حتی همسفرشان از مصرف واقعی مسافرشان چیزی نمی‌دانستند، و این قطعاً به خاطر سفر خیلی خوب مسافرشان بوده است.
خدا را شکر که دارم امروز را تجربه میکنم. ممکن است بعد از رهایی مشکلات زیادی سر راه مسافر و همسفر پیش بیاید، ولی وقتی که در کنگره هستی و صبوری می‌کنی و مقاومتی که در مقابل آن مشکلات میکنی، یعنی اینکه آموزش گرفتی، یعنی اینکه آن جهان‌بینی را یاد گرفته‌ای. خدا را شکر که هر دو در کنگره خدمتگزار هستند و امیدوارم که هر دو به جایگاه‌های بالا برسند و دوش به دوش یکدیگر درجات بالاتری را تجربه کنند.

ممنونم از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید. 

صحبت‌های همسفر مریم:
سلام دوستان مریم هستم یک همسفر
خدای خودم را شاکر و سپاسگزارم، به خاطر این روز قشنگ، بخاطر حال خوب مسافرم. از جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم که این بستر را برای ما فراهم کردند، تا بیائیم و در کنار هم آموزش بگیریم و به حال خوش برسیم. از راهنمایان خوب مسافرم آقا حبیب و راهنمای درمان سیگارش آقا محسن، خیلی خیلی تشکر می‌کنم، واقعا آرامش زندگی‌ام را مدیون این بزرگواران هستم و نمی‌دانم با چه زبانی از ایشان تشکر کنم، ایشان یک الگوی بدون نقص برای مسافر من هستند. ان‌شاءاللّه که خیر این کارشان به زندگیشان برگردد.
واقعا همانطور که مسافرم می‌گوید: که ترک سیگار برایش خیلی سخت بود، ولی با آموزش‌هایی که از آقا محسن گرفت، توانست از این سختی‌ها عبور بکند و به حال خوش برسد. از راهنمای خوب خودم خانم زهرا که خیلی مهربان و دلسوز هستند تشکر می‌کنم.
یکسری مشکلاتی برایم پیش آمد که واقعاً اگر خانم زهرا در کنار من نبود نمی‌توانستم از آن مشکلات عبور کنم و با آموزش‌هایی که از خانم زهرا گرفتم به حال خوش رسیدم، ان‌شاءاللّه خیر این کارشان به خانواده و زندگی‌شان برگردد. و از همه عزیزان که این روز قشنگ را به ما تبریک گفتند صمیمانه تشکر می‌کنم و امیدوارم که همه سفر اولی‌ها این روز قشنگ را تجربه کنند.
از مسافرم تشکر می‌کنم که من را بعنوان یک همسفر قابل  دانستند و به همراه خودش به کنگره آورد تا آموزش بگیرم. از مهدیار و ویدای عزیزم تشکر می‌کنم، ورود ویدا در زنگی ما واقعا یک معجزه بود، که اگر ویدا نبود محسن هیچ وقت راهش به کنگره باز نمی‌شد، همچنین از خواهرم که از شعبه امیر در جشن ما شرکت کردند تشکر می‌کنم.
من نمی‌دانستم که محسن یک مصرف کننده است، چون محسن نه حال بدش معلوم بود و نه حال خوبش، واقعاً متوجه نشدم، محسن همیشه یک حالت بود، در بدترین حال و شرایط می‌گفتم محسن من را بیرون می‌برید، می‌گفت بله می‌برم و واقعاً هم می‌برد، از چشه‌هایش خستگی می‌بارید ولی ما را بیرون می‌برد.
تنها کارش، که من را اذیت می‌کرد این بود که هر شب می‌گفت من باید بروم مغازه ماشین جابجا کنم، من می‌گفتم محسن ماشین‌ها را روشن می‌کنی جابجا می‌کنیم یا حُل‌شان می‌دهی، ماشینی که خراب هست را چطور جابجا می‌کنی؟ خانه ما چون چهار طبقه بود، می‌گفتم من دلم به حال خودت می‌سوزد که این همه پله را آمدی بالا و حالا دوباره می‌خواهی پایین بروید، می‌گفت اینها را تو چه می‌فهمی زن؟ راست می‌گفت، واقعاً هم من نمی‌فهمیدم که این کارها برای چه بود!
تا اینکه یک روز گفت: من میخواهم تغییر کنم، گفتم تو! تو اگر می‌خواهی تغییر بکنی همین یک مورد شب‌ها را بیرون نروید. تا اینکه اولین روزهایی بود که آمده بود کنگره که می‌خواست آزمایش بدهد، که با شربت اوتی آمد خانه گفت: که یک دوستی دارد که دارو گیاهی دارد، گفته که برو آزمایش بده تا این دارو را بدهم بخوری که سلول‌های بدنت را بازسازی بکند و  سیستم‌های بدنت دوباره به کار نیفتد.
من هم قبول کردم و شربت را برداشت رفت مغازه، بعد من در گوگل سرچ کردم شربت متادون، دیدم که شربت متادون سفید بود، گفتم محسن این شربت متادون نیست، گفت: نه شربت متادون اینطور نیست.
تا اینکه مدتی گذشت محسن افتاد روی شربت خوردن، یک روز از بیرون آمدم خانه پسرم گفت مامان، بابا خانه هست، گفتم چی ! سابقه ندارد که بابات این موقع خانه باشد، رفتم در اتاق را باز کردم دیدم محسن با یک حال خراب و تب و لرز شدید زیر پتو خوابیده و دارد می‌لرزد، گفتم محسن چیه، حالت خوب نیست؟ گفت نه سرما خوردم. گفت رفتم دکتر دارو هم بهم داده و خورده ام، شاید یک هفته طول کشید که محسن جایش داخل دستشویی بود و شیر آب را روی پاهایش می‌گرفت. گفتم چی شده چرا همیشه میروی داخل دستشویی و شیر آب را باز میگذاری! می‌گفت هیچی تو برو بگیر بخواب، که بعد از مدتی که گذشت تازه فهمیدم که این همه سختی که کشید برای چی بوده است. گفتم چرا تا به حال چیزی در این مورد به من نگفتی تا لااقل باهات همکاری کنم، گفت: من یک اشتباهی کردم و باید تاوان اشتباهم را خودم بدهم. و شما در این قضیه هیچ مقصر نیستید و هیچ گناهی نکردید.
خدا را شکر می‌کنم و به خاطر یک چنین مسافری افتخار می‌کنم و امیدوارم که بهترین خدمت‌ها سر راهش قرار بگیرد، و ان‌شاءالله که به شال راهنمایی که خیلی دوست دارد برسد و در این راه موفق باشد.
از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید از همه شما دوستان متشکرم.

عکس: مسافر امیر و مسافر محسن
تایپ سخنان استاد: مسافر ابراهیم
تایپ صحبت‌های همسفر:مسافرجواد(ل۷)
تنظیم وارسال: مسافر محمد

«مسافران نمایندگی پروین اعتصامی اراک»

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .