مسئله مهمی که در کنگره وجود دارد، شناخت انسان است. با این شناخت میتوان به مشکلات روحی، روانی و جسمی انسان پیبرد و آنها را برطرف کرد. برای شناخت انسان؛ باید صور آشکار و پنهان شکافته شود و تعاریف مشخصی داشته باشند؛ در حالی که معمولاً در بیرون از کنگره به صور پنهان انسان چندان توجهی نمیشود و شناختی وجود ندارد. روان انسان یکی از همان صور پنهان است که در کنگره به معنای همان خلقوخو میباشد. وقتی خلقوخوی یک فرد خوب است که هم جسم سالم، هم افکار و اندیشه مثبت و درست داشته باشد. این افکار و اندیشه به طرز دیدگاه یک فرد بستگی دارد که چگونه به جهان هستی، اطراف و خود نگاه میکند و چه درکی نسبت به آنها دارد. هر چه درک بهتر و درستتری داشته باشد، باعث میشود که در آرامش و آسایش بیشتری باشد. آموزشهای کنگره بر پایه جهانبینی هستند و به ما کمک میکنند، تا دید و نگرش وسیع و درستی نسبت به خود و اطراف داشته باشیم و باعث میشود که باورها و نگرش ما نسبت به مسائل تغییر کند و تفکر افراد را بازسازی میکند، این مقوله فقط مخصوص فرد مصرف کننده نیست؛ بلکه شامل تمام افراد جامعه میباشد. وقتی من همسفر به گذشته خود رجوع میکنم، متوجه میشوم که تمام مشکلات و ناکامیهای زندگی من به خاطر تفکر و نگرش غلط من نسبت به زندگی و همچنین ترسها، ناامیدیها و اضطرابها بوده است. برای اینکه بتوانم از آنها عبور کنم، باید شناختی نسبت به خود داشته و به نیروهای درونی خود ایمان بیاورم و همچنین مسئولیتهای زندگی و هر چه پیش میآید را بپذیرم. در ابتدای ورودم به کنگره پذیرش این مسئله برایم خیلی سخت بود که همه چیز به خودم برمیگردد و یک طرف قضیه خود من هستم؛ اما به مرور زمان با آموزشهای کنگره یاد گرفتم که به جای تغییر دادن دیگران، باید خودم تغییر کنم تا به آن آرامش و صلح برسم. در حقیقت جهانبینی به من قوانین زندگی را یاد داد. وقتی من قوانین زندگی را بلد نباشم، نمیتوانم از زندگی لذت ببرم؛ در صورتی که انسان به این جهان آمده که از زندگی برخوردار باشد. جهانبینی به من یاد داد که با اجرای قوانین از تمام سختیهای آن به خوبی عبور کنم و این را در نظر داشته باشم که در این جهان نیروهای مثبت و منفی هر دو در تلاش هستند و من با شناخت آنها میتوانم، بهتر زندگی کنم و تعادل درونی خود را پیدا کنم. یکی از نکات جزوه جهانبینی، مثلث دانایی است که برای من کاملاً روشن میکند، آموزش، تفکر و تجربه چه نقش کلیدی در زندگی دارند. وقتی من بتوانم، دانستههای خود را کاربردی کنم و این سه ضلع با هم کار کنند، میتوانم خوشبخت شوم؛ زیرا باعث میشود، افکار مثبت و جسم سالمی داشته باشم. اکنون دیگر نیروهای بازدارنده؛ مانند ناامیدی، ترس و منیت را میشناسم و دلیل بهوجود آمدن آنها را میدانم و بهتر میتوانم، با آنها روبرو شوم و این را یاد گرفتم که برون من نشان دهنده درون من است و اگر بیرون من تغییر کند، میتوان گفت که من از درون تغییر کردهام و خدا را شکر میکنم که در کنگره تا حدودی توانستهام، تغییرات را در خود احساس کنم. به این نکته پی بردم، اگر از تعادل برخوردار باشم، کمتر دیگران را قضاوت میکنم و توقع و انتظار من از دیگران کمتر میشود، همه این مسائل به درک من نسبت به خودم و دیگران بستگی دارد، که در چه مرحلهای قرار دارم. در پایان به این نکته اشاره میکنم که آقای مهندس حسین دژاکام میفرمایند: «برای دانستهها و باورهایی که به آن عمل نمیشود، ارزشی وجود ندارد».
تایپیست: راهنما همسفر سمیه، عضو لژیون سردار
رابط خبری: همسفر مریم، عضو لژیون سردار
ویراستار و ارسال: راهنما همسفر معصومه، دبیر اول سایت، عضو لژیون سردار
همسفران نمایندگی گوجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
240