English Version
This Site Is Available In English

وقتی که نفس سر چشمه را آلوده کند من حلقه به گوش نفس می شوم

وقتی که نفس سر چشمه را آلوده کند من حلقه به گوش نفس می شوم

ششمین جلسه از دوره شصت و هشتم کارگاه‌های آموزشی وخصوصی کنگره ۶۰،به نمایندگی ابن‌سینا به استادی راهنمای محترم مسافر اصغر ،نگهبانی مسافر بهروز و دبیری مسافر عباس با دستورجلسه جهان بینی 1 و 2 در روز چهارشنبه 17 اردیبهشت  ۱۴۰۴  در ساعت ۱۷ آغاز بکار نمود.
سلام دوستان اصغر هستم یک مسافر
دستور جلسه جهان بینی 1 و 2 است.می خواهم از نفس و حس کمی صحبت کنم. نفس و یا حس بد نیستند اگر نفس و حس نباشند نمیتوان حرکت کرد و یا نمی توان یک غذا را حس کرد. بویایی اگر نباشد نمی توان بو را حس کرد.نفس چیست؟ نفس خواسته دارد خواسته های معقول و یا نا نعقول. در ابتدای اعتیاد و مصرف اگر یکی دو کام می گرفتم کاملا در حالت نشئگی بودم و تا چهار سال نامزد مواد مخدر بودم بعد از چهار سال با مواد مخدر ازدواج کردم.نمی دانستم این خواسته نفس است از و ربطی به عقل ندارد.
وقتی که نفس سر چشمه را آلوده کند من حلقه به گوش نفس می شوم نفس که می گفت 12 شب برو سیگار بگیر من می رفتم سیگار می گرفتم و اگر مغازه بسته بود من 10 کیلومتر راه رفتم تا یک بسته سیگار بگیرم. و این ها همه کار های نفس است.نفسی که یک شهر وجودی یا قلعه وجودی را که در آن یک حاکم و فرمانروایی است به اسم عقل آلوده شده و نگهبان ها خواب بودن و نگهبان ها را آلوده کرده بودن وقتی که آلوده به مواد مخدر شدم متوجه نشدم که پسرم چطور بزرگ شد. چطور 12 سالش شد و یا دخترم چطور 16 سالش شد.فقط خودم را می دیدم و نفس آمد گفت شیره را کنار بگذار و با قرص ترک کن.من را آلوده به قرص کرد و دیدم نه هم قرص مصرف میکنم وهم شیره مصرف می کنم. وقتی که نفس به من دستور می دهد دعوا کن من باید دعوا کنم چون جسمم و روحم و روانم آلوده بود و نمی دانستم دارم چکار می کنم. و یک قفس نامرئی برای خود کشیده بودم در در قفس  نمی دانستم چکار می کنم. به کنگره آمدم و آموزش دیدم و متوجه شدم نفس چه است حس چه است و شهر وجودی چه است. حاکم چه کسی است. در کنگره آموزش دیدم نفس خود را تربیت کنم. اما باز هم نفس بر من غلبه میکند که این کار ها را انجام بده.اما کنگره به من یاد داد که در مقابل نفس چطور مبارزه کنم و چطور جا خالی بدهم. وقتی نفس بر من غلبه می کند که برو یک سیگار بکش بش می گویم بله می کشم الان زود است 10 دقیقه دیگر سیگار می کشم و در سفرم نفس به سراغ من آمد. من ماه هشتم سفر بودم. من اصلا دسته نمی رفتم می رفتم مواد می کشیدم و در حال خودم بودم آن موقع در سفر رفتم یک دسته را نگاه کردم و نفس به من غلبه کرد و گفت الان باید بروی. به خانه آمدم و سی دی گوش دادم و نوشتم دیدم آرام شدم و آبی بود بر آتش. وادی اول می گوید که با تفکر کردن ساختار ها آغاز می شود. و همه تفکرها می تواند مثبت نباشد و تفکر منفی هم هست.تفکر درست و غلط داریم.اول تصویر سازی می کنم و بعد حرکت می کنم. تفکر کردم زحمت کشیدم و حرکت کردم و هر چه راهنما گفت من گفتم چشم.گفت سر پا بایست گفتم چشم. به کلینیک می رفتم برای دارو می گفتند بشین می گفتم چشم.چون حالم خوب بود و آموزش دیده بودم. اگر کنگره نبود من الان کارتن خواب بودم و مصرف قرص داشتم کارتن خواب خیابان نبودم و کارتن خواب خانه بودم.هر کس هر چه میگفت خانواده هر چه می گفت می گفتم حوصله ندارم بیخیال باشید. این ها را از کنگره یاد گرفته ام و باز هم باید یاد بگیرم و در جهان بینی یاد گرفتم. سیزده بدر بیرون رفته بودم و آشغال در طبیعت وجود داشت من غذا خوردن را رها کردم و آشغال ها را جمع کردم و هر کس می دید می گفت این مرد دیوانه شده است. جهان بینی من تغییر کرده بود قبلا نشئه بودم چوب می سوزاندم و از درختان چوب می شکستم و آتش می زدم ولی الان نه هر ته سیگار یا آشغالی می بینم جمع می کنم چون جهان بینی تغییر کرده است.
ممنونم از این که به صحبت ها ی من توجه کردید.

 

تنظیم و تایپ : مسافر مهزیار لژیون بیست و یکم

عکس: مرزبان خبری

نگارنده : مسافر محسن لژیون شانزدهم

 

 

 

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .