سلام دوستان الهه هستم همسفر
یه زمانی فکر میکردم قرار است تا همیشه توی تاریکی بمونیم.
مصرف همسرم شده بود سایهی سنگینی روی زندگیمون،
انگار هر روز یک قدم از خودمون، از عشقمون، دورتر میشدیم.
بارها توی سکوت، با دلم گریه کردم، بدون اینکه کسی بفهمه.
اما وقتی وارد کنگره شدیم، همهچی کمکم شروع به تغییر کرد.
وادی دوم رو که خوندم، حس کردم داره با خود من حرف میزنه.
"هیچکدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم..."
اون لحظه فهمیدم من، همسرم، زندگیمون… هیچکدوم بیارزش نبودیم.
فقط گم شده بودیم، و حالا داشتیم پیدا میشدیم.
دیدم که همسرم چطور با آموزش، با تلاش، تبدیل شد به یه آدم دیگه،
آدمی که سالها دنبالش بودم، اما زیر غبار اعتیاد پنهون شده بود.
مصرف برای اون تموم شد، و برای من هم تموم شد…
نه اینکه مصرفکننده باشم، اما دردش توی استخونم بود.
حالا دیگه فکرش هم نمیتونه به خونهمون نزدیک بشه.
کنگره بهم یاد داد که من هم مهمم، من هم میتونم تغییر کنم.
منم باید خودمو ببخشم، خودمو دوست داشته باشم.
وادی دوم بهم گفت که بودن من، نقش من، بیهوده نبوده.
بهخاطر صبرم، بهخاطر موندنم، بهخاطر ایمانی که قطع نشد.
امروز خوشحالم… با تمام وجود.
چون همسرم رها شده و من، سبک شدم از همه دردهای گذشته.
آقای مهندس دژاکام به ما زندگی دوباره داد… این یه شعار نیست، یه حقیقته.
کسی که راه را روشن کرد، نه فقط برای مسافرها، بلکه برای همسفرها.
من با افتخار امروز میگم: من یک همسفرم…
همسفری که دیگه در تاریکی نیست، همسفری که خودش رو پیدا کرده.
امروز از ته دل، از کنگره ۶۰، از آقای مهندس، و از خداوند بزرگ ممنونم.
چون بودن من بیدلیل نبود… همونطور که هیچکدام از ما بیدلیل نیستیم.
نویسنده : همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون سوم)
رابط خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر شهره (لژیون اول)
ویراستاری و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر شهره (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی صالحی2
- تعداد بازدید از این مطلب :
111