جلسه یازدهم از دوره چهارم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی پردیس با استادی راهنمای تازه واردین همسفر پریزاد، نگهبانی همسفر مینا و دبیری همسفر مریم با دستور جلسه «ظرفیت و مسئولیت (قبله گم کردن)» روز سهشنبه ۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
همه ما در سیدیها و نوشتارها خواندهایم که ظرفیت یعنی ظرف وجودی و اندازهی من، اینکه تحمل انجام دادن کاری را دارم یا ندارم، اگر تحمل انجام مسئولیتی را دارم و به اصطلاح ظرف درونی خودم را پیدا کردم و دانستم وظیفهای که به من واگذار کردهاند را به نحو احسنت انجام دادم؛ بنابراین راحت میتوانم آن خدمتی را که به من محول کردهاند را انجام بدهم و در سایه آن لذت ببرم تا بتوانم حس آرامش، محبت و عشق را دریافت کنم؛ اما اگر ظرفیت در من وجود نداشته باشد و آن آگاهی و شناخت را نداشته باشم، بهجای اينکه من را بسازد باعث تخریب من میشود و درنهایت هدف و قبله خود را گم میکنم و سر از ناکجاآباد درمیآورم. همه ما در زندگی مسئولیتهایی را داشتهایم و داریم. من پریزاد قبل از ورودم به کنگره همسر و مادر بودهام که مسئولیت است؛ اما چهطور همسر و مادری؟ چون به من آموزش نداده بودند و خودم بلد نبودم پر از ایراد بودم از زمین و زمان و از همه ایراد میگرفتم، در افکارم من خوب و عاقل دنیا بودم و همه بد دنیا چرا؟ چون جاهل بودم.
آقای مهندس میگویند: «بزرگترین دشمن من پریزاد جهلِ من است که در وجودم است.» من معلم بودم و صدها نفر دانشآموز را مادری میکردم؛ ولی در حق فرزندان خودم ظالمترین فرد بودم. خداوند را شاکرم زمانی که پا به کنگره گذاشتم متوجه شدم که نه، اصلاً هدف از زندگی و خلقت من پریزاد به نحو دیگری است، اینگونه نیست که خداوند من را خلق کرده که از من انتقام بگیرد، وسط راه من را رها کند و به بیراهه و کجراهه بروم و دیگر هیچ. یک مرگ پر سکوت از خداوند بخواهم و بگویم تمام. من در کنگره آموختم که واقعاً زندگی، جسم، روح و روان چیست و من فقط همین ظاهر نیستم؛ یک صورت آراسته بالباسی سفید و با خود بگویم چهار خط خواندن و نوشتن یاد گرفتهام و بهترین و بیعیبترین هستم، نه من در این مکان آموختم زمانی که ظرفیت در من شکل میگیرد؛ اولاً باید از طریق مثلث دانایی که آقای امین به زیبایی توضیح میدهند باشد، در ابتدا با تفکر صحیح آن کاری را که میخواهم انجام بدهم، آموزش لازم و درست را فرا بگیرم و عملاً آنها تجربه و در زندگی خود به کار ببرم.
زمانی که من پر از حس نفرت، خشم، تنفر و دروغ هستم؛ مثلاً در مدرسه به من آموختند که دروغگویی، غیبت و ... بد است و با انجام دادن آن به دوزخ میروی؛ اما با اوصاف در زندگی خود عملاً آن را به کار میبرم و دیگر هیچ جایی برای درخشش نور و خوبیها باقی نمیماند مگر اینکه خودم بخواهم و در بستری که کنگره برای ما گذاشته است آن آموزشهای لازم را به کار ببرم و ذرهذره بدیهای خودم را پاک و خودم را شناسایی کنم و راه خوبیها را در پی بگیرم؛ اما زمانی که وظیفهای به عهده من گذاشتند و شالی که در گردن دارم مسئولیت است، هرچه مسئولیت من بزرگتر باشد زحمت من بیشتر است. مواقعی درد من بیشتر است تا این درد نباشد آن حس زیبای راحتی را نمیبینیم و درک نمیکنم.
مانند زمانی است که به دکتر میروی و دور از جان به یک بیماری قلبی یا ... مبتلا میشویم که با داروی ظاهری درمان نمیشود و پزشک مجبور میشود پوست سالم را بشکافد، درنتیجه باید درد جراحی را تحمل کنید تا بهبودی دست بیابید؛ در کنگره نیز همینگونه است، من اگر طبق مثلث دانایی رفتار نکنم دوباره به نقطه قبله گم کردن بازمیگردم؛ چون من فکر میکنم خیلی بلدم و دیگر به آموزش نیاز ندارم و آنچه لازم است را یاد گرفتهام و دیگر هیچ؛ اما خدا را شکر در کنگره یکراه برگشت را به ما نشان دادند تا دوباره ورقهای اشتباه زندگیام را ببینم، پاک کنم و از نو بسازم. وقتیکه دومرتبه مشقهایم را نوشتم، آن موقع آگاهانه مینویسم و اشتباهات من کم میشود، نمیگویم یک هویی و یکشبه، خیر من ۴۰ سال در تخریب و تاریکی زندگی کردم و اکنون ۴۰ روزه و ۴۰ ساعت نمیتوانم.
خدا را شکر در این بستر و مسیر نور قرارگرفتهام که همه ما از هم درس بگیریم و خود من پریزاد ضعفهایم را پیدا و تقویت کنم؛ انشاءالله که خداوند به همه ما کمک کند. قبل از کنگره نمیدانم از کجا آموختم که فکر میکردم به خاطر اینکه آدم خوبی باشم و آدم بدی نباشم؛ باید نفس خود را بکشم؛ اما اکنون در کنگره آموختهام نفس جزئی از ملزومات زندگی است؛ همانطور که به روح و جسم خود اهمیت میدهم. نفس من همان چیزی است که برای من پریزاد تعیین موجودیت میکند. تعیین و تکلیف میکند که اگر میخواهی خوب باشی این راه را برو و اگر میخواهی در همان انبار ظلمت بمانی همان راه را برو؛ بنابراین من در کنگره آموختم نفسم را نکشم. آقای مهندس به ما میگویند: «نفس را تربیت کنید، میخواهید ظرفیت روحتان را پرورش بدهید؟» نفس شما نیاز به پرورش دارد رهایش نکنید که هرگونه دوست داشت عمل کند (مانند پرخوری، پرحرفی، خواب زیاد و ...)
خدا نکند که روزی بینید که من بگویم بلدم آنوقت خدا میگوید اگر خیلی بلدی قبل از کنگره را به یاد بیاور. آن همه در به دریها، از زمین و زمان و خانواده رانده شدی و همه مدل به تو ضربه وارد شد. به بهترین متخصص مراجعه کردم و به من گفتند درد شیشه هیچ علاجی ندارد، حالم خیلی بد بود و یک بزرگوار معنوی یکجملهای به من گفتند که خداوند جوابت کرده یا بنده خدا؟ دکتر که بنده خداست، خداوند اَرحَم الرّاحمین است. هنوز که هنوز است باوجود اینکه فوت کردهاند میگویم که خداوند خیرش بدهد. در بعضی جاها به درهای بسته برخورد میکنیم و ناامید میشویم؛ ولی در کنگره به ما نور امید را نشان دادند؛ واقعاً ما محبت را در اینجا میتوانیم ببینیم و درک کنیم و حتی لمس کنیم. زمانی که از در وارد میشویم با آغوش باز و حس زیبا و نگاههای قشنگ، هزاران خوبی، درس عشق و زندگی دریافت میکنیم؛ البته اگر من پریزاد قدر این مکان را بدانم.
برای من کنگره معجزهای بود زیرا در نبودش معلوم نبود در چه مکان و زمانی مرگ من فرا میرسید. خداوند حافظ آقای مهندس و خانواده محترمشان و آن یاران آسمانی باشد که این بستر زیبا را برای من باز کردند و راه زندگی و امید دوباره را به من نشان دادند. خانواده، مدرسه و خیابان قوانین خود را دارد کنگره نیز قوانین خاص خود را دارد، وظیفه من این است که در ابتدا این قانونها را یاد بگیرم؛ اگر قوانین را یاد نگیرم نمیتوانم رعایت کنم و احترام بگذارم، در نتیجه دانش و آموختن بر من واجب میشود. زمانی که همه چیز را رعایت کردم و رهجوی خوبی بودم به سخنان استاد گوش کردم و سیدیهای خود را بهموقع نوشتم، بهموقع صحبت و سکوت کردم و ... آنوقت است که خداوند دست من را میگیرد و میبینیم که چهقدر هوای من را دارد منی که تخریب شده بودم. اکنونکه به حال نسبتاً خوش رسیدهام، غرور و منیت من را بر ندارد.
آقای مهندس میگویند: «ما تا زنده هستیم و این زندگی را داریم باید پلههایی را طی کنیم که به بُعد بعدی برسیم.» و چه افتخاری نصیب ما شده است که کنگره را داریم که از گفتههای آقای مهندس آموزش بگیریم و در زندگی خود بهکار بگیریم و این مسیر را راحت و زیبا طی کنیم. دستبوس و خاک پای آن پیشکسوتانی هستم که پیش از من زحمت کشیدند و آموزش گرفتند و سختیها را تحمل کردند که این بستر هنوز محیا است و چراغ آن روشن است تا من آموزش بگیرم، حس زیبای محبت، انسان بودن و ... را لمس کنم، حتی افرادی که بعد از من میآیند باعث میشوند که این رودخانه جاری باشد؛ زیرا هم نیاز به پیشکسوت است و هم تازهوارد. خداوند به همه ما توفیق بدهد که به این آموزشهای درست احترام بگذاریم و آنچه حق یک انسان است را از این بستر خودمان با حرکت کردن و تلاش در سایه آقای مهندس کسب کنیم.

تایپیست: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
عکاس: همسفر ماهرخ رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: راهنمای تازه واردین همسفر فاطمه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پردیس
- تعداد بازدید از این مطلب :
172