همواره این پرسش در ذهنم بود که کدامیک از عقل، ایمان و عشق مهمتر است؟ شنیده بودم که برخی عقل، برخی ایمان و عدهای عشق را برتر میدانند؛ اما در صحبتهای آقای مهندس، این نکته به وضوح برایم روشن شد که هیچکدام از اینها نباید از دیگری جدا باشند. ایشان، عشق، عقل و ایمان را سه ضلع یک مثلث دانستند که باید باهم رشد کنند؛ اگر یک ضلع را بزرگتر کنیم و دو ضلع دیگر را نادیده بگیریم، تعادل از بین میرود و ممکن است انسان از مسیر اصلی منحرف شود. ایمان بدون عشق میتواند به بیرحمی و تعصب بیانجامد. از طرفی عقل نیز، اگر فاقد ایمان و عشق باشد، ممکن است، صرفاً در پی منافع شخصی بوده و راه درستی را نشان ندهد؛ بنابراین این سه عنصر همچون یک تیم، باید بهطور همزمان با یکدیگر عمل کنند. من به این دریافت رسیدم که عقل باید بر سه پایه معرفت، عدالت و عمل سالم استوار باشد تا بتوان به آن اعتماد کرد. همچنین ایمان، صرفاً یک امر ظاهری نیست. حضور دائمی در مسجد یا صف نماز، دلیل بر باایمان بودن فرد نیست. انسان باایمان، کسی است که قلبی روشن و مهربان دارد و در هنگام درد و مشکل، یاریرسان دیگران است. چنین فردی خود را از دیگران جدا نمیبیند و میکوشد تا به همنوعان خود خیر برساند.
بخش جالب دیگری که در صحبتهای آقای مهندس مطرح شد، بحث نهر خمر بود. ایشان اشاره کردند که در قرآن به چهار نهر در بهشت اشاره شده است که یکی از مهمترین آنها خمر است؛ البته منظور از خمر در اینجا نوشیدنی مستکننده نیست؛ بلکه موادمعدنی موجود در بدن ما است. اگر این مواد در بدن متعادل نباشند، هم جسم و هم ذهن آسیب میبینند. بهویژه هنگامیکه ذهن مملو از افکار منفی مانند ترس، ناامیدی، افسردگی و خرافات باشد، این نهر در وجود ما مسدود میشود و تعادل میان عقل، عشق و ایمان از بین میرود. در واقع نهر خمر، همچون یک رودخانه درونی است که جریان آن موجب ترمیم بدن، آرامش ذهن و اتخاذ تصمیمهای درست میشود؛ اما اگر این رودخانه را با زبالههای ذهنی و احساسات منفی مسدود کنیم، آنگاه آن سه ضلع نمیتوانند عملکرد صحیحی داشته باشند. بهنظر من، یکی از مشکلات اساسی جامعه امروز ما نیز همین است. ما ممکن است دانش و اطلاعات فراوانی داشته باشیم و سخنان زیبایی بر زبان آوریم؛ اما مادامی که آن سهضلع درونمان متعادل نباشند، تصمیمهایمان نیز نادرست خواهند بود. غلبه عقل بدون عشق و ایمان ما را به انسانهایی خشک و منطقی تبدیل میکند که احساسات دیگران را درک نمیکنند. از طرفی چیرهگی عشق بدون عقل، ممکن است به تصمیمهای عجولانه منجر شود و ایمان بدون درک و معرفت نیز به تعصب کور بدل میگردد.
نکته بسیار ارزشمند دیگری که در این صحبتها برایم مطرح شد، این بود که عشق واقعی صرفاً یک احساس قوی نیست؛ بلکه نیرویی است که انسان را از خودخواهی رها میسازد. هنگامیکه عشق در کنار عقل و ایمان قرار میگیرد به انسان این توانایی را میبخشد که از خود بگذرد، ببخشد و درک کند و از صمیم قلب به دیگران عشق بورزد؛ نه از روی نیاز یا وابستگی، بلکه از روی آگاهی. همچنین متوجه شدم که ایمان نیز زمانی زنده و واقعی میشود که از دل عشق عبور کرده و با عقل هماهنگ شود. ایمان خشک، صرفاً مجموعهای از عبادتهای تکراری باقی میماند؛ اما ایمانی که به عشق پیوند خورده باشد، نور میافشاند، حرکت ایجاد میکند و موجب رشد فردی و زیباتر شدن جهان پیرامونش میشود. در نهایت انسان زمانی به آرامش واقعی و رشد حقیقی دست مییابد که بتواند عشق را با عقل و ایمان در آغوش بگیرد و اجازه دهد نهر زلال وجودش، یعنی خمر درونی با افکار سالم و نگاه روشن جاری بماند. در چنین حالتی است که هم خود فرد منشأ نور میشود و هم برای دیگران نوری میتاباند.
منبع: وادی سیزدهم
نویسنده: همسفر یگانه رهجوی راهنما همسفر فاطیما (لژیون یازدهم)
رابط خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فاطیما (لژیون یازدهم)
ویرایش: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر الناز (لژیون پنجم) دبیر اول سایت
ویراستاری و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
71