اعتیاد به موادمخدر این بلای خانمان سوز، ۲۷ سال زندگی مسافرم را درگیر کرده بود. اوایل ازدواج متوجه نبودم که مسافرم اعتیاد دارد؛ بعد از یک سال که متوجه شدم دنیا روی سرم آوار شد؛ چون مسافرم را دوست داشتم و عاشقانه میپرستیدم به ظاهر زندگی میکردم؛ ولی در باطن خود داغون بودم مشکل مالی نداشتم؛ ولی زندگی تیره و تار بود. همیشه قبل از ازدواج میگفتم خدایا هرجور زندگی را میتوانم تحمل کنم؛ ولی یک آدم معتاد را هیچوقت نمیتوانم تحمل کنم و زندگی کنم. دقیقاً همین اتفاق در زندگی من افتاد از هر لحاظ در آسایش بودم؛ ولی اسارت موادمخدر همه آنها را باطل کرده بود. روزها، ماهها و سالها میگذشت هر سال ناامیدتر و داغونتر از سال گذشته بودم مسافرم هر دو سال یکبار میرفت؛ برای ترک موادمخدر سم زدایی، کمپ، غیره؛ ولی هر سال بدتر از سال گذشته مصرف موادهای دیگر هم اضافه شد.
تا اینکه راه کنگره۶۰ را یاد گرفتیم و در آنجا به رهایی رسیدیم. لحظه شماری میکردم که روز رهایی ما برسد، تا اینکه آن روز شیرین برای ما هم فرا رسید. روز رهایی مسافرم روزی که من غرق در شادی و شعف بودم وقتی آنجا گل رهایی را گرفتم اصلاً متوجه نشدم احساس کردم در آسمان پرواز میکنم؛ چون رهایی مواد و نیکوتین مسافرم همزمان با هم یکی بود. خودم احساس رهایی میکردم انگار مسافرم اصلاً اعتیاد نداشت؛ فقط یک لحظه خودم را بالای ابرها دیدم که راهنمای مسافرم و راهنمای خودم بال و پر من بودند، من را به آسمانها میبردند یک لحظه جناب مهندس حسین دژاکام را دیدم که دستهای خود را به هم گره کرده بودند به ما خیره شده بودند تا عکاس از ما عکس بگیرد. آن لحظه شیرین را هیچوقت از یادم نمیبرم. این حال خوش خود را مدیون جناب مهندس میباشم. از راهنمای Dst مسافر اسماعیل که مسافرم را تحمل کردند به رهایی و به سمت نور هدایت کردند تشکر و قدردانی میکنم از راهنمای خودم همسفر فاطمه بسیار سپاسگزارم. باعث شدند من و خانوادهام به حال خوش برسیم. همچنین از راهنمای نیکوتین مسافر حسین خیلی تشکر میکنم.

نویسنده: همسفر آذر رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم)
ارسال: همسفر منیژه رهجوی راهنما همسفر منیره (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی اسلامشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
183