English Version
This Site Is Available In English

صورت مسئله و زبان بدن را یاد گرفته‌ایم

صورت مسئله و زبان بدن را یاد گرفته‌ایم

سومین جلسه از دوره دوم‌ کارگاه‌های آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره ۶۰؛ نمایندگی رفسنجان با استادی راهنما مسافر محسن، نگهبانی مسافر مجتبی و دبیری مسافر امید با دستور جلسه «تجربه من از اضافه وزن و تعادل آن با متد کنگره‌۶۰» و تولد یک سال رهایی مسافر جواد پنجشنبه ۲۸ فروردین‌ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

خداوند را سپاس که توفیق داد بار دیگر در کنگره‌۶۰ و در جمع پر مهر و محبت دوستان حضور داشته باشم و به‌واسطه این تولد بتوانم این جایگاه را دوباره تجربه کنم. از بنیان کنگره آقای مهندس و خانواده محترمشان، تمامی دیده‌بانان و راهنمای بزرگوارم و همه کسانی که صادقانه و بی‌ریا خدمت می‌کنند تا یک فضایی فراهم شود که بتوانم در آن فضا آموزش بگیرم و به آرامش برسم تشکر می‌کنم. در ابتدای صحبت‌هایم به افرادی که از شعبه گنجعلی‌خان کرمان و از شعب دیگر تشریف آوردند تبریک می‌گویم، رهایی مسافران رفسنجان و رهایی جونز آقا قدرت اولین رهایی لژیون جونز کرمان را تبریک می‌گویم. دو دستور جلسه داریم تجربه من از اضافه وزن و تعادل آن با متد کنگره‌‌۶۰؛ یک زمانی آرزوی من این بود که وزنم بالا برود و چاق بشوم انواع قرص‌ها را می‌خوردم تا مقداری اضافه وزن پیدا کنم؛ ولی وزنم از ۶۸ کیلوگرم بالاتر نمی‌رفت، بعد از مصرف مواد و درمان در کنگره‌‌۶۰، سه سال بعد از درمانم چون ناس استفاده می‌کردم هرگز این اتفاق نیفتاد تا این‌که به لژیون سیگار آمدم و درمان شدم آرام‌آرام وزنم بالا آمد و از ۶۸ کیلوگرم به ۹۷ کیلوگرم رسید. اولین رهایی جونز کرمان هستم و به عنوان راهنمای تغذیه سالم در کرمان فعالیت دارم.

در مورد دستور جلسه بخواهم صحبت کنم و از تجربه خودم بگویم با این‌که سفر دومی بودم، راهنما بودم، ایجنت بودم؛ اما همیشه از ساعت ۹ شب به بعد دیگر سطح انرژی من خیلی پایین بود؛ یعنی این‌که حال خوبی نداشتم و هر کجا بودم باید تا ساعت ۱۰ به خانه می‌رسیدم و اگر نمی‌شد واقعاً از لحاظ روانی به‌هم می‌ریختم. موضوع بعدی این‌که فشارخون من ۲۰ روی ۱۴ بود و قرص فشار‌خون می‌خوردم و همیشه ناراحت این موضوع بودم که چرا باید قرص مصرف کنم. در بحث غذا خوردن اگر کسی می‌خواست روی زمین غذا بخورد من نمی‌توانستم بشینم دل‌درد می‌شدم و حتماً باید زیر دستم بالشت می‌گذاشتم، جایی که مهمان بودم برای من خیلی سخت می‌گذشت خیلی بد بود و به‌جای این‌که خوش بگذرد خیلی اذیت می‌شدم باید پایم را دراز می‌کردم یا باید جایی که مبل بود می‌نشستم، چند پله را نمی‌توانستم بالا و پایین بروم و می‌توانم بگویم تجربه خوبی نبود، با این‌که آدم شاید کمی تپل می‌شود خوش‌قیافه‌تر می‌شود، شاید دوست داشتنی‌تر بشود؛ ولی از لحاظ جسمی و روانی من فکر می‌کنم اصلاً ارزشش را ندارد.



با کمک آقای مهندس با متد کنگره‌۶۰ من توانستم وزنم را پایین بیاورم، انتهای سفرم ۱۷ کیلوگرم کاهش وزن داشتم، ناخودآگاه دیدم که حالم بد شد، فشارم را گرفتم و دیدم که فشارم پایین است و قرص فشار‌خونم را نزدیک به یک‌سال است که در رهایی هستم دیگر نخوردم. می‌خواهم بگویم ما در کنگره‌۶۰ دانشمندی را داریم که شاید خودمان هنوز متوجه این موضوع نیستیم، در مسیر کرمان به رفسنجان به بچه‌ها گفتم که خیلی برای ما عادی شده، رهایی سیگار خیلی برای ما عادی شده، رهایی از مواد خیلی برای ما عادی شده، تولد یک سال رهایی هم هم‌چنین، چه متدهایی بیرون از کنگره هست چه در بحث ترک مواد، ترک سیگار و چه در بحث لاغری، وقتی که نگاه می‌کنیم اگر آن آدم تنها بیمار مواد مخدر بوده وقتی مثلاً از سم‌زدایی بیرون بیاید هزار بیماری دیگر را گرفته، اگر با قرص لاغری و روش‌های دیگر وزنش پایین بیاید هزاران اتفاق دیگر برایش رخ می‌دهد؛ اما در کنگره‌۶۰ وقتی وزنتان را کاهش می‌دهید هزار بیماری دیگر در کنارش درمان می‌شود خیلی اتفاق عظیم و بزرگی است که من فقط می‌آیم و می‌روم، خیلی ساده از این موضوع گذر می‌کنم چرا؟ چون بابت این موضوع هیچ هزینه‌ای پرداخت نمی‌کنم، من بابت رهایی مواد چقدر پرداخت کردم؟ هیچی! بابت رهایی جونزم چقدر پرداخت کردم؟ هیچی؛ اما همین متد را اگر قرار بود یک پزشک بگوید چند صد هزار تومان پول می‌گرفت.

امروز یکی از بچه‌ها در لژیون گفت یکی از دوستانش حاضر است ۷۰ میلیون تومان پرداخت کند تا معده‌اش را به‌خاطر اضافه وزن جراحی کند، من به شوخی گفتم من ۳۵ میلیون تومان می‌گیرم و وزنش را پایین می‌آورم بدون هیچ‌گونه خونریزی، گفت نمی‌تواند به کنگره بیاید چون کسی را ندارد که به عنوان همسفر به کنگره بیاید و کنارش باشد تمامی این اتفاقات در سایه آقای مهندس و لطف خداوند است که شامل حال ما شده که در کنگره‌۶۰ باشیم و از متد آن استفاده کنیم، ان‌شاءالله که قدردان باشیم؛ مثلاً ۱۷ کیلو‌گرم وزنی نیست، راهنمای من ۷۰ کیلوگرم وزنش را پایین آورده و باور کردنی نیست، در بین بچه‌های رفسنجان تعدادی هستند که می‌توانید ببینید و عزیزانی که در لژیون جونز شرکت کردند و به راحتی وزنشان را پایین آورده‌اند. به گفته آقای مهندس ما صورت مسئله‌ و زبان بدن را یاد گرفته‌ایم که چه چیزی استفاده کنیم، چه مقدار و چه زمان استفاده کنیم، آب خوردن و غذا خوردن را یاد گرفته‌ایم و به قول خانم شانی یک مادر تنظیم‌کننده یک خانه است؛ چون آشپزخانه دست مادر است، او می‌تواند یک غذا سالم تحویل بدهد، او می‌تواند در بحث همین تغذیه یک تنظیم‌کننده باشد. قدر کنگره را بدانید، این اتفاقات کوچک نیست، در آینده نه چندان دور به کنگره‌۶۰ افتخار خواهیم کرد.

و اما دستور جلسه دوم یک سال رهایی آقا جواد عزیز را به خودش تبریک می‌گویم و به همسفر و راهنمای همسفرشان خانم سلیمه و به تمامی اعضاء شعبه رفسنجان تبریک می‌گویم و به لژیون چهارم شعبه گنجعلی‌خان و لژیون خانم سلیمه که لژیون چهارم هستند اگر اشتباه نکنم تبریک می‌گویم و در رأس به بنیان کنگره آقای مهندس تبریک می‌گویم. در مورد آقا جواد بگویم که جواد عزیز زمان کرونا سفر کرد و به رهایی هم رسید؛ ولی خب یک اتفاقی ۶ ماه بعد از رهایی برایش افتاد، خداوند بسیار دوستش داشت و زنده ماند، آن روز همسفر در کنارش نبود و دوباره یک‌ سال بعد از رهایی برگشت کرد به دلیل همان اتفاقی که برایش افتاد و پایش از لگن شکست و ۶ ماه نتوانست از جای خودش تکان بخورد و در بستر بیماری بود. یک‌ روز زنگ زد گفت من حالم خوب نیست و دارم یک سی‌سی OT می‌خورم و مواد استفاده می‌کنم، با اینکه مواد استفاده می‌کنم؛ ولی باز هم حالم خوب نیست، برگشت و به کنگره آمد، استارت زد و مجدداً سفر کرد ولی این‌ دفعه شرط من این بود که همسفرش در کنگره کنارش باشد واقعاً وجود همسفر در کنگره‌۶۰ همان‌طور که آقای مهندس می‌فرمایند بال پرواز مسافر است، درست است که مسافر مصرف‌کننده بوده و آسیب زده؛ اما‌ جایی می‌تواند جبران کند و آن حضور همسفرش در کنگره است و لطفی که مسافر می‌کند این‌ است که همسفرش می‌تواند به‌واسطه او وارد کنگره بشود و شاید خیلی‌ها بگویند که آنها مصرف کردند کیف کردند و لذت بردند؛ ولی باز سختی آن برای ما همسفران است که باید با آنها بیاییم؛ ولی یک‌ روزی متوجه می‌شوید واقعاً لطف بزرگ بوده که مسافر اجازه داده همسفرش به کنگره بیاید و مسافر باید این را ببیند که لطف همسفرش است که می‌آید و کمک می‌کند که راحت‌تر سفر کند خب جواد آمد و سفر کرد به رهایی رسید، عضو لژیون سردار شد، بعد ۵۰ میلیون تومان داد دنور شد و بعد ۱۰۰ میلیون تومان برای زمین کنگره کرمان کارت کشید و پهلوان شد، جواد واقعاً خدمتگزار و بی‌ریا است. در مسیر رفسنجان کنار من بوده و می‌گوید که آقا محسن من این ماشین را که خریدم وقف کنگره کردم، رهجوی دوست‌داشتنی است، همه رهجویان من دوست‌داشتنی هستند. خداوند به او لطف کرده که این مسیر کرمان به رفسنجان را بیاید، هم‌اکنون به‌ عنوان راهنمای تازه‌واردین است. می‌توانم بگویم وقتی به کنگره آمد خیلی چیزها را باخته بود؛ ولی خدا را شکر الان پهلوان شده، من این را همیشه می‌گویم چون ظرفیتش را داشته و این تولدها یک پیام دارد، که من به کنگره آمدم، به درمان رسیدم می‌مانم و یک سال از رهایی می‌گذرد و می‌خواهم بگویم من حالم خوب است و تنها متدی که می‌تواند کمک کند که من به درمان برسم فقط روش کنگره‌۶۰ است. از همسفر محترمشان تشکر می‌کنم که همراه جواد به رفسنجان می‌آیند و خدمت می‌کنند ان‌شاءالله که خیر و برکتش در زندگیشان جاری باشد که حتماً هست.

سلام دوستان جواد هستم مسافر

آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی‌ست، تنها پیوند محبت ما را به‌ هم متصل نگه می‌دارد. از آقای مهندس تشکر می‌کنم که این بستر را فراهم کردند که من بیایم و به درمان برسم، از راهنمای بزرگوارم آقا محسن و خانم سلیمه راهنمای همسفرم و همچنین از همسفرم تشکر می‌کنم. من در گذشته آدم سر به راهی نبودم و خیلی گوش به حرف کسی نمی‌کردم و فقط حرف، حرف خودم بود و از ۱۹ سالگی با مشروب و سیگار شروع کردم و  به مصرف تریاک رسیدم، از سال ۱۳۷۵ مصرف را شروع کردم، مغازه‌دار بودم که مغازه‌ام از دستم رفت، چک‌های من برگشت خوردند و به مدت ۲ سال در حال فرار بودم، مغازه می‌رفتم یک شاگرد داشتم می‌گفت آقا جواد می‌دانید چه اتفاقی افتاده و چه کسی آمده بود؟ همان شخصی که چک‌های شما را در دست داشته آمده و دنبالتان می‌گشته و می‌خواستند شما را دستگیر کنند، من هم که آن زمان مصرف‌کننده بودم دوباره می‌رفتم، آرام‌آرام مغازه را از من گرفتند و همه چیزم را از دست دادم حتی ۴ الی ۵ روز به زندان افتادم بعد از آن با سقوط آزاد سال ۱۳۸۵ ترک کردم واقعاً کنگره نعمت بزرگی برای ما است، به مدت یک‌ سال از منزل بیرون نرفتم و در حال ترک سقوط آزاد بودم، پا درد داشتم و چون که مصرف من کشیدنی بود و آقای مهندس می‌فرمایند ترک آن از هروئین هم سخت‌تر است. من یک‌ سال خمار بودم بعد از سیزده سال که پاک بودم، هر شب نصف قرص کلونازپام می‌خوردم همیشه فکر من این بود که سر و سامان بگیرم و وضع من خوب شود؛ ولی به این فکر هم بودم که یک مریضی کوچک بگیرم و دوباره مصرف‌کننده شوم. همین اتفاق هم سال ۱۳۹۲ برای من افتاد و دوباره مصرف‌کننده شدم، افسردگی هم گرفتم، همه چیزم را دوباره به‌ دست آورده بودم ماشین، خانه و همه چیز را باز گرفته بودم، دوباره سمت مصرف‌ رفتم، ۶ سال مصرف کردم تا سال ۱۳۹۸ که اذن ورودم به کنگره صادر شد، به کنگره آمدم و درمان شدم چون گوش به فرمان نبودم به آقا محسن چشم می‌گفتم؛ ولی سی‌دی نمی‌نوشتم و درست سر کلاس‌ها حاضر نمی‌شدم و سیگارم را هم درمان نکردم بعد رها شدم خب سفر خوبی را هم انجام دادم؛ ولی سیگارم را درمان نکردم و همسفرم اصلاً کنگره را قبول نداشت؛ ولی حالم خوب بود تا این‌که از یک سکو افتادم و آقا محسن در جریان هستند که واقعاً شانس آوردم که از ناحیه‌ سر مصدوم نشدم یا اینکه قطع نخاع نشدم دیگر از همان سال بد آوردم، سال اول که پای خودم شکست و سال بعد دست فرزندم شکست به‌واسطه همین اتفاقات ۶ ماه در خانه بودم، روی تخت خوابیده بودم و اعتماد‌به‌نفسم را از دست داده بودم و چون عمل انجام داده بودم به همسفرم می‌گفتم که می‌خواهم یک سفر دیگری را انجام بدهم و چند مرتبه هم نزد آقا محسن رفتم و گفتم که این قرص‌ها را خوردم و بیهوشی زدم بگذارید یک سفر دیگر انجام بدهم آقا محسن هم گفتند به کنگره بیا و ارتباط خودت را حفظ کن؛ ولی من شروع به شربت خوردن کردم و تریاک هم می‌کشیدم به مدت ۶ ماه هم این کار را انجام دادم و بعد از آن با آقا محسن تماس گرفتم و گفتم که حال من خوب نیست که آقا محسن گفتند به کنگره بیا و سفر کن؛ اما این‌ دفعه ۹۹ درصد مواقع فرمان‌بردار بودم و آن یک درصد را هم قول می‌دهم درست کنم.

سخنان راهنما همسفر سلیمه؛

سلام دوستان سلیمه هستم همسفر

خداوند را سپاسگزارم که امروز این اجازه را به من دادند که در کنگره و در این تولد حضور داشته باشم. به آقا محسن هم گفتم این اولین تولد شعبه رفسنجان است و در خاطر ما می‌ماند. این تولد زیبا را در رأس به آقای مهندس و خانواده محترمشان تبریک می‌گویم و به راهنمای بزرگوار آقا محسن و به آقا جواد پهلوان محترم و خانم سودابه عزیز و فرزندشان تبریک می‌گویم. خیلی خوشحال هستم که امروز در این جایگاه قرار دارم و شاهد این حس‌ و‌ حال خوب هستم، خدا را شکر امروز انرژی بابت تولد بسیار زیاد است. وقتی نگاه می‌کنیم افرادی تا چندی پیش درگیر اعتیاد و حال ‌خرابی بودند، امروز شاهد حس‌ و حال خوبشان هستیم، شاید کسانی در جمع ما حضور داشته باشند که تازه‌وارد هستند و یا این‌که سفر اولی هستند و با آن حس ناامیدی وارد کنگره شده باشند، این رهایی‌ها و تولدها در واقع این پیام را می‌رساند که راه درمان اعتیاد پیدا شده و امیدی هست. آقای مهندس می‌فرمایند؛ زمانی‌ که تولدها برپا می‌شود فرشته‌ها در آسمان‌ها جشن می‌گیرند؛ چون کار بزرگی در زمین در حال اتفاق افتادن است، درمان اعتیاد در هیچ جای دنیا پیدا نشده؛ ولی در کنگره‌۶۰ این اتفاق در حال رقم خوردن است و باید بسیار سپاسگزار خداوند باشیم که اذن ورود ما را به کنگره صادر کرده که ما می‌توانیم بیاییم و از این آموزش‌ها و حال خوب استفاده کنیم. خانم سودابه اوایل به‌واسطه کلاس‌های دخترشان در کنگره حضور نداشتند؛ ولی با ایشان صحبت کردم و قرار شد که کلاس‌ها را طوری بردارند که بتوانند در کنگره حضور داشته باشند حتی روزهای جمعه به ایشان می‌گفتم که به پارک بیایند و ایشان می‌گفتند من یک روز جمعه را می‌خواهم بخوابم؛ ولی حالا تبدیل به یکی از اعضایی شدند که حتی یک جلسه هم غیبت ندارند و هر خدمتی که از ایشان خواستم نه نگفتند، ایشان از افرادی هستند که برای خدمت کردن مشتاق هستند، از زمانی هم که شعبه رفسنجان دایر شده حضور داشتند و همراه مسافرشان بودند. برای ایشان بهترین‌ها را آرزو دارم و امیدوارم یکی از بهترین خدمتگزاران شعبه رفسنجان باشند.

سلام دوستان سودابه هستم همسفر

خداوند را بسیار سپاسگزارم که امروز در کنگره حضور دارم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر می‌کنم که زحمات بسیاری کشیدند، از آقا محسن راهنمای مسافرم که واقعاً نقش یک برادر بزرگ‌تر را برای مسافر من داشتند بسیار تشکر می‌کنم، از خانم سلیمه بزرگوار که همیشه در کنار من بودند مثل یک خواهر و حتی می‌توانم بگویم دلسوز‌تر از خواهر تشکر می‌کنم، هم‌چنین از تمامی خدمتگزاران کنگره‌۶۰ که تلاش می‌کنند و از همسفرانی که از کرمان تشریف آوردند و همسفران رفسنجان که امروز در جمع ما هستند بسیار تشکر می‌کنم. اگر بخواهم از دوره مصرف مسافرم بگویم مسافر من ۵ سال مصرف‌کننده بودند و واقعاً ما ۵ سال ایشان را در کنار خودمان نداشتیم؛ چون ایشان بیرون از منزل مصرف می‌کردند، ساعت ۱۰ صبح از منزل بیرون می‌رفتند و ۱۲شب به منزل می‌آمدند؛ یعنی شاید ۲ الی ۳ روز می‌شد که اصلاً بچه‌ها را نمی‌دیدند، فرزند دومم، کوچک بود که اذن ورود مسافرم به کنگره صادر شد، ولی دختر بزرگم فکر می‌کنم واقعاً در آن مدت سختی کشید؛ چون ۵ سال مسافرم در کنار ما نبود، دختر بزرگ ما الان ۱۷ سال دارد که حدوداً ۲ ماه پیش به پدرش گفت که بابا ما ۵ سال شما را در کنار خودمان نداشتیم؛ یعنی نبودی، به جایی رسید که در منزل ما نه عشقی بود و نه محبتی! مسافرم نه وقت شام در کنار ما بود و نه وقت نهار؛ ولی الان شاید روزی ده مرتبه خدا را شکر می‌کنم که کنگره به ما معرفی شد و مسافرم به کنگره آمد، راه برای ما باز شد و واقعاً الان آن عشق و محبت در منزل ما جاری است؛ یعنی الان ۲ سال است که ما یک خانواده ۴ نفره شده‌ایم و در زمان مصرف مسافرم من اصلاً دست و دلم به غذا درست کردن نمی‌رفت؛ ولی الان با عشق غذای که دوست دارند را درست می‌کنم و خدا را شکر که روز به روز زندگی ما در حال بهتر شدن است.

نگارش و ارسال: مسافر محمد رهجوی راهنما مسافر محسن
نمایندگی رفسنجان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .