جلسهی نهم از دورهی پنجم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژهی آقایان مسافر نمایندگی پردیس با استادی راهنمای محترم مسافرمصطفی، نگهبانی مسافر بهمن و دبیری مسافر محسن با دستور جلسهی «وادی اول و تاثیرآن روی من» در روز دوشنبه 18 فروردین ماه 1404 رأس ساعت 17آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
باعث افتخار و خرسندی است که در این محفل ارزشمند حضور دارم. فرارسیدن سال نو را به یکایک شما تبریک عرض میکنم و سالی سرشار از آرامش، برکت، آگاهی و رشد را برایتان آرزو دارم. در وادی اول آمده است: «با تفکر، ساختارها آغاز میگردد؛ و بدون تفکر، آنچه هست، رو به زوال میرود.» برای آنکه خلقتی شکل گیرد، برای آنکه چیزی پدید آید یا حتی برای آنکه انسان بتواند خود را بیابد، نیازمند تفکر است؛ اندیشهای عمیق، هوشمندانه و هدفمند.
شاید این پرسش در ذهن برخی شکل گیرد که: «چرا باید خود را بیابم؟ مگر گم شدهام؟» اما حقیقت آن است که بزرگترین مجازات برای انسان، گم شدن در خویشتن است؛ آنگاه که چشم دارد، اما نمیبیند، زبان دارد، اما توان گفتن ندارد، و در حالی که آزاد آفریده شده، در اسارت به سر میبرد. این، اوج استیصال و رنج است. آنگاه که انسان نداند در کجای مسیر زندگی قرار دارد، ناآگاه از چراییِ بودنِ خود و مقصدِ نهاییاش باشد، در واقع، گمگشته است.
جناب مهندس دژاکام در سیدی «گمگشتگان» اشاره میفرمایند که حتی پس از ورود به کنگره 60 و آغاز سفر دوم، ممکن است لحظاتی فرا رسد که فرد، بار دیگر احساس گمگشتگی کند؛ نفهمد چه میکند، مسیر را گم کند، حتی از نادرستی عملی آگاه باشد، اما باز مرتکب آن شود.

در لحظهای که تصمیم گرفتید وارد کنگره شوید، پیش از آنکه بر روی این صندلیها بنشینید، در درون خود این ندا را شنیدید که: «من دیگر مصرف مواد را نمیخواهم.» در آن لحظه، دو راه پیشِ رو بود: یکی، انتخاب مسیری سریع، بدون تأمل و اندیشه؛ مانند رفتن به کمپ. اما در وادی چهاردهم، استاد سردار بیان میفرمایند: «همه منتظرند که تو بدون تفکر درصدد حل مشکلاتت برآیی.» بدین معنا که تفکر، کلید اصلی عبور از بحرانهاست؛ نیروی بازدارنده همواره در کمین است تا تفکر را از انسان سلب کند، چرا که حذف تفکر، آغاز سقوط است.
اگر آن روز تصمیم گرفته بودید بیتأمل و بیبرنامه قدم در راه درمان بگذارید، بار دیگر در همان چرخهی تکرار گرفتار میشدید: چند ماه درمان، بازگشت، لغزش، و آغاز مجدد. اما آنچه یاریتان کرد، نیروی القا و احیا بود؛ شما تصمیم گرفتید بیندیشید، تصمیم گرفتید خویش را بازیابید، و مسیر تکامل را پیش بگیرید. ممکن است کسی با شما تماس گرفته باشد و پیشنهاد کند مکانی به نام کنگره را تجربه کنید؛ این، همان نیروی القا بود.
شما آمدید، نشستید، و دوباره زنده شدید؛ چشمانتان بینا گشت، گوشها شنوا شد، و قلبتان توان درک و حس یافت. گاهی از والدین در لژیون پرسیده میشود: «آیا متوجه شدید فرزندتان چه زمانی بزرگ شد؟» اغلب پاسخ میدهند: «خیر، نفهمیدم.» چرا که هرچند فرزند در برابر چشمشان رشد کرده، اما دیدگان ایشان، بسته بوده است.و اکنون، باید به اصل بازگشت: بزرگترین جهنم برای انسان، گم شدن در مسیر زندگی است؛ آنگاه که هدفی نداشته باشد، مسیرش نامعلوم باشد و غرق در امور مادی، لذتهای زودگذر یا مصرف مواد گردد. برای نگارنده، نقطه نجات و آغاز رهایی، جایی نبود جز کنگره ۶۰؛ و فردی که نشانی وجود حقیقیام را به من نمایاند، جناب مهندس دژاکام بود.
نباید تصور کرد که با راهنما شدن یا ورود به سفر دوم، همهچیز پایان یافته است؛ چرا که هرچه دانایی انسان افزایش مییابد، نیروی منفی نیز با شدت بیشتری وارد میدان میشود. از این رو، باید همواره هوشیار و آماده بود، باید همواره پاسخی برای این نیروها در اختیار داشت. در مسیر زندگی، توقف جایز نیست، غفلت مجاز نیست. از توجه شما سپاسگزارم.
عکاس: مسافر هومن
تنظیم و ارسال: مسافر فرشید
- تعداد بازدید از این مطلب :
122