با تفکر ساختارها آغاز میگردد، بدون تفکر آنچه هست رو به زوال میرود؛ زمانی که وارد کنگره شدم گیج و مبهوت بودم من به کنگره نیازمند بودم، آمده بودم تا بتوانم به زندگی خود سر و سامان بدهم زیرا؛ بینظمی و بی در و پیکر بودن زندگی خود را میدیدم اما؛ نمیتوانستم مشکلاتم را سر و سامان بدهم. از وادی اول شروع کردم گویی کلمات برای من گنگ بودند زیرا همواره خیال میکردم بسیار تفکر میکنم.
وادی اول تفکر کردن را توضیح میدهد سپس میگوید فرقی نمیکند ما میخواهیم مشکلات خود را حل کنیم و از شر مشکلاتی که ما را به ناآرامی کشیده است رها شویم و این برای من یک نوع همزاد پنداری بود. زمانی که وادی را خط به خط خواندم حس میکردم همه آن سخنان من بود که نتوانسته بودم بر زبان جاری کنم میگوید، بله! درست بود من در گذشته تفکر میکردم اما؛ میخواستم یک روزه مشکلات و مسائل را بدون داشتن آگاهی حل کنم و اولین قدم برای تفکر این است که در یک روز نمیتوانم مشکلات خود را حل کنم.
وادی اول به نکته ظریفی اشاره میکند، من تفکر کرده بودم، چرا مشکلات من هر روز زیادتر میشد؟ بله درست میگوید من تفکر درست نداشتم تفکر من غلط بوده است، وادی تفکر من را وادار به تفکر کردن میکرد و استادانه آموزش میداد که نقشه حمله به مشکلات را ترسیم کنم اما؛ من آگاهی از نقشه مسیر نداشتم و همواره خودسرانه و عجولانه خود را در چنگ مشکلات گرفتار میکردم و تفکرات من نتیجه نمیداد اما؛ با کمک وادی تفکر باید نقشهای میکشیدم که قابل اجرا باشد.
وادی اول اشاره میکند که باید واقع بینانه به مشکلات نگاه کنیم و تفکر را در ذهن من تداعی میکرد که صدای هیچ فردی با اهمیت از دیگران نیست و بپذیرم که حالت تعادل را برقرار کنم و صادقانه سخن بگویم یعنی به فکر منافع شخص خود نباشم اما؛ من از جایی به بعد دیگر نمیتوانستم با خود این وادی را حمل کنم و بسیار سخت و دشوار بود اما؛ باید تفکر صحیح را انجام میدادم که همه کارها را نظم بدهم و هماهنگ اجرا نمایم.
این وادی به من یاد میدهد برای انجام هر کاری همه جوانب را در نظر بگیرم حتی قدرت بدنی خود را تا بتوانم مشکلات خود را یکی پس از دیگری موشکافانه حل کنم، ابتدا باید تمرین میکردم و وادی اول را که ریز به ریز حرکت در مسیر درست را برای من مشخص میکند را اجرا میکردم. آموزش گرفتم که از نظر مشورتی افراد با تجربه استفاده کنم بله، این خط از کتاب عشق دارد از گوشههایی از وادی چهاردهم را نشان میدهد زیرا؛ به هر میزان که نقشه عالی و از قبل برنامهریزی شده باشد و با عشق و مشورت دیگران استفاده شود در ادامه من میتوانم قدردان آنها باشم. فراموش نکنم که در نهایت خود باید تصمیم آخر را بگیریم تا آن اعتماد به نفس که در درون خود از بین رفته بود را مجدد به دست بیاوریم؛ در نهایت دریافتم که قبل از شروع هر اقدام یا عملی باید تفکر کنیم تا همه ساختارها به زیبایی آغاز گردد و سلامت عقل را به ما به ارمغان آورد.
نویسنده: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیونششم)
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر خدیجه (لژیونچهارم)
همسفران نمایندگی حافظ
- تعداد بازدید از این مطلب :
60