شما به من جرأت دادید
سلام دوستان سعید هستم یک مسافر،
شکر گزار خداوند هستم که این توفیق را شامل حال من نمود و کنگره را در مسیر من قرار داد.
تشکر فروان میکنم از یگانه مرد نیک روزگار فرزانه زمان، مراد مان جناب آقای مهندس حسین دژاکام بزرگوار و خانواده محترم شان. تشکر و خدا قوت از کلیه خدمت گزاران کنگره شصت. تشکر ویژه و خالصانه از صمیم قلب دارم از جناب آقای منصور اسماعیلی گرانقدر استاد و راهنمایی عزیزم که هر آنچه من هستم زحمات و الطاف ایشون هست.
به نام خدایی که عشق و دوست داشتن را آفرید. لحظهها را ثانیه به ثانیه میشمردم و در پس هر ثانیه ناامیدی و یأس را ورق میزدم. روزها تفکرهایی بدون تعقل و شبها گریههای بیصدا داشتم. نه تنها شبها حتی روزهایم نیز تاریک بودند. دست گرمی را میخواستم که دستان لرزانم و ها توانم را گرم کند. من مثل یک ساعت شنی بودم، ساعتی که نفسهای آخرش را میکشید و منتظر بود تا کسی بیاید و او را برگرداند.
آن زمان بود که شما آمدید. چراغی در دست گرفتید و مرا به سرزمین نور و عشق هدایت کردید؛ یعنی کنگره۶۰. آغوش و گرمای وجود مهربانتان را کم داشتم. آمدید بدون هیچ چشمداشتی با من پیمان بستید که در تمام لحظات سفر همچون کوه کنارم بایستید تا بیاموزم اندیشیدن را، امید را، راه و رسم درست زندگی کردن را و ایستادگی را. به من گفتید دستانت را به من بده با هم از تغییراتی که لازم است عبور خواهیم کرد. از دردها و بحرانها با هم گذر خواهیم کرد. شما به من جرأت دادید، اطمینان دادید، فضای امنی در کنگره برای من مهیا کردید، حال خوش مرا مضاعف کردید، راز دارم بودید، نور راه و مسیر من قرار گرفتید، تکیه گاه و ستون و پشتیبانی از من را برعهده گرفتید، سعادت آن را داشتم که راهنمای من بودی و تمام دانستههایتان را به من آموختید.
راهنما یعنی نشاندهنده مسیر، از تاریکی به سمت نور، از غم به شادی، از نفرت به عشق و از ناامیدی به امید. مرا از جهنمی که سالها وجودم را تسخیر کرده بود نجات دادید. کنگره دری بود که خداوند بعد از چندین درب بسته به روی من گشود. شما این راه را طی کرده بودید و درست مانند یک میزبان پر از عشق و ایثار، مرا پذیرفتید. چگونه از راهنمای عزیزم بنویسم او که واژهها را آسمانی میکند و مهربانی و آرامشی سرشار از ایمان و یقین دارد. راهنمای مهربانم، واژه سپاس در برابر از خودگذشتگیها و ایثار شما ذرهای بیش نیست. برای شما دعا میکنم که بمانید و سلامت باشید برای من و برای هزاران انسان دیگر مانند من را هدایت و حمایت کنید.
و نام قشنگ تو را سر نوشت چه خوش روی هر سطر قلبم نوشت، هوای من از نفسهایت لبریز شد و تویی بهترین عطر از جنس انسانیت و محبت، بودی، هستی و خواهی ماند.
حالا که لیاقت در کنار بودن شما نصیب من شد و این موهبت که قدرت مطلق به من عطا نمود، سپاسگزارم از خدای رنگینکمان ها که با وجود شما زندگی من رنگ زیبایی گرفت .
ممنون که هستی
دلنوشته: مسافر سعید (لژیون چهارم)
تنظیم و ارسال: مسافر سعید (لژیون چهارم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
46