English Version
This Site Is Available In English

فرمان عقل، همان محبت است

فرمان عقل، همان محبت است

بسم الله الرحمن الرحیم

آنچه باور است محبت است.

  • سلام دوستان محمدرضا هستم یک مسافر
  • در دانشگاه کنگره ۶۰ آموختم که علمی که تجربه شده باشد، سندی بدون نقص است. به عبارتی برای اینکه انسان در هر زمینه‌ای بخواهد به دانایی مؤثر برسد، بایستی سه پارامتر آموزش، تجربه و تفکر را در گنجینه خود کسب کند. حال می‌خواهم از محبت صحبت کنم یعنی وادی چهاردهم؛ به دلیل اینکه هنوز به معرفت لازم در این زمینه نرسیده‌ام، هراس این را دارم که نوشته‌هایم توهمی بیش نباشند و از محبت فاصله زیادی داشته باشند. اما با توکل به خداوند که رحمتش بی‌انتهاست، در حد بضاعت خود می‌نویسم.
  • در آموزش‌های اخیر جناب مهندس ژاکام، تئوریسین و محقق درمان اعتیاد، که از قلب‌ها وارد می‌شود و با محبت نسخه می‌پیچد، می‌آموزیم که پایه محبت، معرفت است؛ یعنی اینکه به زبان و ادا درآوردن، نمی‌توان ادعای عشق و محبت نمود. به قول حافظ: «نه هرکه سر بتراشد قلندری داند، نه هر که آئینه سازد سکندری داند.»
  • انسانی که خواهان عشق و محبت است، بعد از اینکه بر اثر جهل و نادانی حال بدی از دنیای تاریک اعتیاد، قهر، کینه و نفرت را تجربه کرده، حال بایستی دست خود را بالا ببرد و از خداوند بخواهد که إذن سفر از این ظلمات را به سمت نور به او عطا کند. شاید بتواند به وادی چهاردهم، که همان وادی عشق و محبت است، نزدیک شود؛ یعنی به توحید و یگانگی و حال خوش.
  • خدایا، در کنگره آموختم که انسان عاشق باید همه را دوست داشته باشد، مانند قدرت مطلق که همه مخلوقات خود را دوست دارد! الله اکبر، مگر می‌شود؟ اگر معرفت درست پیدا نکند، سالک یا مسافر یا هر انسانی که خواهان حال خوش است، ممکن است در مسیر با آموزش غلط به بیراهه رود و دچار کبر و منیت شود و در نهایت به ناامیدی ختم گردد و بگوید عشق وجود ندارد.
  • می‌آموزیم که آنچه باور است محبت است، ولی از طرفی استاد می‌گوید برای باورها ارزشی نیست؛ یعنی باید باور را معنا کرد تا ارزش پیدا کند. باید حس کرد با گوشت، پوست و استخوان و پنج حس درون و برون. آنگاه می‌توانی همچون خلیل در آتش شوی و گلستان ببینی، مانند افراد بزرگی که جهت کاستن درد و رنج بشر از خود می‌گذرند و تلاش می‌کنند، نه فقط با سخن و کلام، بلکه توأم با عمل، راه را به انسان‌هایی که در راه مانده‌اند نشان می‌دهند.
  • پس برای محبت، انسان بایستی خودخواه نباشد و این نیاز دارد که انسان ابتدا خود را بشناسد و خود را دوست داشته باشد. او باید تلاش کند به فرمان عقل، که همان محبت است، نزدیک شود. حال به دیگران نیز کمک می‌کند تا به راه درست و برداشت صحیح از این مسیر نزدیک شوند. 
  • هنگامی که استاد می‌فرمایند: «هنگامی که از عشق می‌خواهم بگویم، گویی به آشوب کشیده می‌شوم»، چرا که این وادی بسیار عظیم است؛ یا شاعر بزرگ مولوی که می‌گوید: «چون قلم اندر نوشتن می‌شتافت، چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت». دیگر تکلیف مشخص است. اصلاً گویا مأموریت و نقش من، مسافر، انسان یا همه موجودات در هستی همین است که محبت را جستجو کنیم. اگر اشتباه برویم، به موضوعات غیرقابل باور می‌رسیم و به بیهودگی می‌رسیم. آن موقع دنیایی از تاریکی را تجربه می‌کنیم، چرا که نقش خود را نیافتیم و به دنبال حساب و کتاب می‌گردیم. حساب و کتاب انسانی که عشق را تجربه نکرده با نگاه عاقلانه فرد رها شده و کار آزموده، زمین تا آسمان فرق می‌کند.
  • از استاد آموختم که برای کسب معرفت، بعد از تجربه دنیای تاریکی، بایستی بشکافم آنچه شکافتنی نیست. یعنی اگر می‌خواهم عشق را درک کنم، اضلاع مثلث عشق را بایستی بفهمم که شامل سایه، جاذبه و حس می‌باشند. مفهوم این سه ضلع چیست؟ سایه یعنی چیزی باید باشد و آن می‌تواند هر چیزی باشد، چه در صور ظاهر و چه در صور پنهان. جاذبه چیزی است که مرا به طرف خود می‌کشاند و آن هم بر پایه حس و دریافت خودم است. اگر تزکیه و پالایش شده باشم، به طرف ارزش‌ها، صلح، دوستی، کمک به آبادانی و کاهش تخریب محیط زیست و هرچه خیر است جذب می‌شوم و اگر پالایش نشده باشم، به طرف شر جذب می‌شوم. حال در این مسیر بایستی همه را دوست داشته باشم؛ حتی آنکه دارد اشتباه می‌کند. چرا که نمی‌داند و در حال آموزش و تجربه است. گاهی برای بیدار نمودن انسان گمراه، راهنما از قوه قهریه استفاده می‌کند و تشخیص اینکه چه زمان و مکان و کلام و رفتاری را به کار برد، آموخته و کار هر کس نیست. اما راهنمایی که عشق و محبت را تجربه نموده باشد، زمانی که قهر هم می‌کند، پایه آن محبت است و نشانه آن این است که رهجو از کلام و رفتار راهنمای عاشق بیزار نمی‌شود.
  • همانند تذکرات راهنمای همه ما کنگره‌ای‌ها، یعنی آقای مهندس که با جان و دل می‌پذیریم. ناراحت می‌شویم که چرا اشتباه کردیم، ولی چون بر پایه عشق بوده، از تذکر (برجک زدن) استاد ته دل خوشحال هستیم، چون حس می‌کنیم ما را دوست دارد. آن هم نه فقط کلامی، بلکه به عمل نشان داده که انسان‌ها را دوست دارد. 
  • من نیز اگر بخواهم رهجوی خوبی در این مسیر باشم، باید قدر لحظه لحظه زندگی خود را بدانم و شاکر خداوند باشم و آگاه باشم که کسب معرفت عشق، دوری از ضد ارزش‌ها و پرداختن به ارزش‌هاست. انسان عاشق می‌بخشد و منتظر پس گرفتن نیست و انسان به ظاهر عاشق با حساب و کتاب می‌بخشد و چون برنمی‌گردد، می‌گوید عشق وجود ندارد. انسان عاشق درک کرده که خداوند مصدر عشق و محبت است. وقتی می‌فرماید: «من سریع الحساب هستم»، یعنی چه؟ وقتی می‌بخشد، همان موقع حسابش تسویه می‌شود با خالق عشق و آن حال خوشی است که دریافت می‌کند. 
  • انسان عاشق به دنبال اثبات نیست، از حاشیه دوری می‌کند و متمرکز شده روی هدف و حرکت و تلاش در مسیر و وادی عشق و محبت. خدایا، هرچه بنویسم، می‌فهمم که در این خصوص هیچ نمی‌دانم. از تو می‌خواهم کمک کنی تا بدانم آنچه نمی‌دانم. قدر بدانم جایی که در آنجا به درمان رسیدم و نیروی عظیم عشق بود که باعث شد درمان شوم وگرنه من که هیچ امیدی به درمان نداشتم. 
  • خدایا، روزها و شب‌های زیبای رمضان است که به نام روز و شب قدر نامگذاری شده تا شاید من به فکر فرو روم، به درون خود فرو بروم و قدر خود را بدانم. اندازه خود را بدانم و بفهمم که بایستی تلاش کنم تا خوبی‌ها را بفهمم و آن‌ها را انجام دهم و بفهمم بدی‌ها را و آن‌ها را انجام ندهم. خدایا، ما در پی هم روان شده‌ایم تا بدانیم آنچه نمی‌دانیم، تا شاید به فرمان عقل نزدیک شویم. هرچه بنویسم، حق مطلب ادا نخواهد شد، مخصوصاً که هنوز معرفت لازم را در خصوص این وادی کسب ننموده‌ام. 
  • به امید رسیدن به وادی عشق و محبت و تشکر از شما عزیزانی که وقت گذاشتید و مطالب من را خواندید.
  • با احترام 
  • مسافر محمدرضا نیلچیان راهنمای لژیون پنجم نمایندگی شیخ‌بهایی اصفهان

 

  • تهیه: مسافر محمد (لژیون۱۹)
  • تنظیم و ارسال: مسافر حمزه 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .