من رها تنها نامم رها بود؛ ولی در بندی از منیت، غرور، و ضد ارزشها زندانی بودم و همیشه فکر میکردم دختری دانا هستم؛ اما این دانایی فقط در زندانی بود که برای خودم ساخته بودم! حرف هیچکس را تا خودم تجربه نمیکردم، گوش نمیدادم؛ چون همیشه فکر میکردم همه چیز بلدم. موقع سخنرانی که میشد، بهخاطر منیتی که داشتم خوب بلد بودم صحبت کنم؛ ولی در عمل صفر بودم.
زندانی که برای خودم ساخته بودم کمکم برایم سخت شد و انرژیهایم را از دست دادم. ناامیدی، بیماری، افسردگی، توقع و بیمحبتی به سمتم ساطع شد و در دنیایی از تاریکی احاطه شدم. آن رها که خودم برای خودم ساخته بودم چه خودآگاه و چه ناخودآگاه منجر شد جهان هستی به من همسری از جنس خودم هدیه دهد که به من بفهماند که رها تو که هستی!
همسرم آینه من بود. بعد از ازدواجم، جهان هستی توسط همسرم، من واقعی خودم را به من نشان داد. همیشه میگفتم خدایا چرا این همسر؟ همیشه ناله میکردم از رفتار همسرم تا زمانیکه دیگر افسردگی و غم به من احاطه کرد و در میان ناامیدی پیام کنگره را دریافت کردم. زمانیکه آمدم خدا میدانست کدام راهنما را برای من انتخاب کند تا من را به خودم نشان دهد. همیشه فکر میکردم، تنها باید حرف، حرف من باشد؛ ولی در آموزشها یاد گرفتم رها! تا فرمانبردار نباشی فرمانده خوبی نمیتوانی باشی.
سخت بود مسیری که تنها و بدون مسافر آمدم و رفتم. اوایل میگفتم همسرم مشکل دارد؛ ولی بعد فهمیدم خودم در دنیایی از تاریکی حبس شدهام. گاهی با حال خوب میآمدم و زمانیکه حقیقتی را در مورد خودم میدانستم با چشمانی پر از اشک و قلبی شکسته تا خانه میرفتم و برای خدا حال دلم را مینوشتم و اشک میریختم و تنها همدمم آن بود. زمانهایی هم بود که با حال بد میآمدم و با حال عالی برمیگشتم.
این سختیها و فرازونشیبها، من رها را دو بال داد برای پرواز، برای رهایی، برای زندگی دوباره، برای دریافت حس زنانگی؛ چون من مردی بودم در قالب جسم زن، رفتار مردانه، گفتار مردانه؛ ولی در میان همسفران عاشق شدم؛ زنی با احساس زنانه، افکار زنانه و در جسم زیبای زنانه و یاد گرفتم برای خودم ارزش قائل شوم. یاد گرفتم محبت چیست و دیگر قلب من معنای محبت و ارزشها را حس کرد. آموزش دیدم تمام انسانهایی که مثل من در تاریکی هستند را قضاوت نکنم و به خود میگویم، رها تو نمیدانی در چه شرایطی بزرگ شدهاند و تنها با قلبم دعا میکنم که آنها هم به سمت نور دعوت شوند؛ نوری از جنس عشق و محبت و آرامش و ثروت.
گفتم ثروت! آری من زمانی تمام تلاشم این بود چه کنم زنی ثروتمند باشم و فقط جمع میکردم و از درون خودم غافل بودم؛ ولی الآن تنها تمرکزم به درون خودم هست و یاد گرفتم خودم را پالایش کنم و همینطور اگر بخشش متعادل را داشته باشم، خود ثروت به سمت من میآید. با آموزشها و پالایشها و دوری از ضد ارزشها، جهان هستی، ثروت عشق، ثروت محبت، ثروت آرامش و ثروت فراوانی را به سمت من میفرستد و خدایم را شکر شکر شکر.
نویسنده: همسفر رها رهجوی راهنما همسفر خاطره (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر شبنم رهجوی راهنما همسفر خاطره (لژیون دوم)
عکاس خبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر شهناز رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم)
همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان
- تعداد بازدید از این مطلب :
۵۱۰