English Version
This Site Is Available In English

از محبت خارها گل می‌شود

از محبت خارها گل می‌شود

مشارکت همسفر اشرف:

انسان زمانی که به دنیا می‌آید محبت در درونش نهادینه‌شده و روح خدایی در او دمیده می‌شود و صفات خداوند در درونش بیشتر و بیشتر خواهد شد، صفاتی چون کریم، علیم، بخشنده و مهربان این‌ها صفاتی هستند که در وجود خداوند است پس در انسان نیز پررنگ می‌شوند؛ بعضی از افراد چون به‌طرف ضد ارزش‌ها می‌روند، این صفات را در خود آلوده می‌کنند ولی کسانی که به‌طرف صراط مستقیم حرکت می‌کنند آن‌ها را در خود تقویت کرده و با رفتار خود قدرت محبت و بخشش را افزایش می‌دهند.

هرچه روح خدایی را در خود تقویت کنیم، ایمان ما نیز بیشتر می‌شود و عشق ما به خداوند دوچندان خواهد شد؛ آن‌وقت خود و دیگران را بیشتر دوست خواهیم داشت و به انسان‌ها و هستی عشق خواهیم ورزید و به قله رفیع انسانیت خواهیم رسید، همچون خورشید که نورش را به همه‌جا به یک اندازه می‌تاباند و برایش فرقی نمی‌کند که این شخص خوب است یا بد، به گیاهان و زمین به دشت‌ها و دره‌ها، انسان نیز اگر به آن درجه از انسانیت برسد دیگر برایش فرقی نمی‌کند که به چه کسی محبت می‌کند، حتی به دشمن خود نیز محبت خواهد کرد. آن‌قدر درک انسان بالا می‌رود که بدی‌های دیگران را می‌بخشد؛ زیرا معتقد است که همه انسان‌ها خوب‌اند و هیچ‌کس بد آفریده نشده و می‌تواند تغییر کند.

مشارکت همسفر طاهره:

انسان از روز ازل که آفریده می‌شود، محبت در وجودش گذاشته می‌شود، محبت دارای سه ضلع حس، سایه و جاذبه است؛ انسان ابتدا از روی حس خود محبت می‌کند و وقتی حس خوب باشد می‌تواند بیشتر محبت کند و دیگران را دوست داشته باشد، به یاد داستانی از جناب مهندس افتادم که می‌گفتند: مادر شوهری، عروسش را خیلی اذیت می‌کرد و عروس پیش حکیم می‌رود که به او زهری دهد تا مادر شوهر را بکشد، حکیم به او دارویی می‌دهد و می‌گوید: کم‌کم این دارو را در غذای مادر شوهرت بریز این دارو ذره‌ذره او را خواهد کشت؛ عروس هم هرروز دارو را به مادر شوهرش با مهربانی می‌دهد به این امید که چند صباحی بیش زنده نخواهد ماند، مادر شوهر که محبت عروس را می‌بیند دیگر او را اذیت نمی‌کند و آزارش نمی‌دهد و هر دو با مهربانی باهم رفتار می‌کنند؛ عروس که رفتار خوب مادر شوهر را با خود می‌بیند از کشتن او پشیمان شده نزد حکیم می‌رود و از او می‌خواهد که پادزهری به او دهد که مادر شوهرش زنده بماند، حکیم می‌گوید: من اصلاً زهر به تو ندادم، می‌خواستم به او محبت کنی تا او نیز در جواب به تو محبت کند؛ درنتیجه با عشق و محبت می‌توان بدترین انسان‌ها را به‌طرف خود کشید و به قول شاعر از محبت خارها گل می‌شود.

شخصی دو سال پیش روزه می‌گرفت؛ ولی امسال روزه نبود گفتیم: چرا روزه نیستی گفت: دو سال پیش کارم گیر خدا بود و حال حل شده، دیگر امسال کاری ندارم که روزه‌بگیرم، سال گذشته مادرش مریض بود نذر کرده بود وقتی خوب شد روزه بگیرد و امسال دیگر گیر و گرفتاری ندارد که به خاطر آن باخدا معامله کند، خداوند بسیار بزرگ است نباید این‌طور او را دوست داشته باشیم فقط به خاطر اینکه مریضی را شفا دهد یا گرفتاری‌مان را حل کند تا او را دوست داشته باشیم محبت و دوست داشتن باید بلاعوض باشد تا ارزش داشته باشد.

مشارکت همسفر حمیده:

محبت واقعی یعنی محبت بی‌قیدوشرط که من آن را در کنگره با تمام وجود درک کردم، من‌بعد از اینکه آموزش‌های ناب کنگره را دریافت کردم به این نتیجه رسیدم که محبت باید دلی باشد، قبل از اینکه به کنگره بیایم تخریب‌های بالایی داشتم و در اشتباه بودم و محبت و عشق به خود و اطرافیانم را فراموش کرده بودم؛ علاقه‌ای به مسافرم یا حتی به فرزندانم نداشتم و نمی‌توانستم به آن‌ها عشق دهم زیرا درونم آشفته بود و روحم آسیب‌دیده بود، فقط کارهای روزمره و تکراری را انجام می‌دادم و فکر می‌کردم وظیفه من به‌عنوان یک مادر و همسر همین است که به آن‌ها خدمت کنم ولی از درون خود را نابود کرده بودم؛ بعضی وقت‌ها از بس عصبانی و خسته می‌شدم می‌گفتم شما خدمتکار گرفته‌اید و من خدمتکار شما هستم شما مرا دوست ندارید.

حال که به گذشته فکر می‌کنم دلم برای مسافرم می‌سوزد و پشیمانم زیرا به این آگاهی و دانایی رسیده‌ام که او بیمار بود و اگر کاری از او سر می‌زد که مرا ناراحت می‌کرد دست خودش نبود؛ قبل از کنگره محبت را از او دریغ می‌کردم ولی حالا در بدترین شرایط هم که باشد سعی می‌کنم به او محبت کنم و عشق دهم زیرا بامحبت می‌توانم به مسافرم کمک کنم.

اوایل ورودم به کنگره باورم نمی‌شد که بتوانم به مسافرم محبت کنم می‌گفتم: او آدم نمی‌شود، در دوران مصرفش اگر یکی دو روز در خانه می‌خوابید و مصرف نمی‌کرد به او محبت می‌کردم اگر شده بود به‌ظاهر، مثلاً اگر چیزی جلواش می‌گذاشتم در دل خود زمزمه می‌کردم الهی کوفتت شود، الهی زهرت شود، الهی بروی و برنگردی این‌قدر بنده خدا را نفرین می‌کردم الآن به وقت‌هایی یادم می‌آید پیش خودم می‌گویم وای چقدر من در شرایط روحی بدی بودم و از او بیمارتر؛ ولی نمی‌دانستم اما اینک سعی می‌کنم هر چه می‌توانم به او محبت کنم حتی در بدترین شرایط هم که باشد و اگر عصبانی شوم خودم را کنترل می‌کنم و به یاد صحبت‌های راهنمای خودم همسفر فاطمه می‌افتم که می‌گفتند: صبر داشته باش و در صبرت بی‌صبری نکن، من نیز صبر کردم و حال نتیجه صبرم را می‌بینم، ما به کنگره می‌آییم که محبت و عشق واقعی را درک کنیم و بتوانیم به اطرافیانمان عشق دهیم، در کنگره عشق و محبتی را که سال‌ها گم کرده بودم پیدا کردم.

نگارش: همسفر محبوبه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم)
عکس: همسفر عسل، رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون هشتم)
ویراستاری و ثبت: همسفر آزاده، دبیر سایت
همسفران نمایندگی خلیج‌فارس بوشهر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .