سلام دوستان مریم هستم همسفر
«آنچه باور است محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است». در اصل تا قبل از آمدن به کنگره و دریافت آموزشها، بسیار محبت میکردم؛ ولی حد، اندازه و زمانش را تشخیص نمیدادم؛ زیرا آموزش ندیده بودم و تجربه کافی نداشتم بنابراین نمیتوانستم بهدرستی تشخیص دهم. شناخت و آگاهیام نسبت به محبت کردن اینگونه بود که انتقال عشق و محبت به اطرافیانم از سر دلسوزی نابجا و احساساتم بود، میخواستم توسط دیگران تأیید شوم و ترس از قضاوت داشتم؛ بنابراین هیچ موقع بعد از عشق و محبتی که به دیگران میدادم به آرامش و آسایش نمیرسیدم چون توقع داشتم. سرانجام با آموزش از وادی چهاردهم آموختم که محبت و عشق دادن باید همانند خالق هستی، بلاعوض، پاک، واقعی و بامعرفت باشد و زمانی این اتفاق میافتد که ما به مرحله تکامل ازلحاظ عقل و ایمان نزدیک شویم. حس ما باید سالم باشد تا انتقال آن هم سالم باشد و تمام این اتفاقات وقتی رخ میدهد که در ما تزکیه و پالایش صورت گیرد. من وقتی آموزش گرفتم باید ورودیها و خروجیهایم را کنترل کنم. برای محبت کردن و عشق دادن باید علت آن را بدانیم تا بتوانیم با همه وجود و از ته قلبمان عشق دهیم؛ بدون توقع و بلاعوض باشد و از سر عقل، تجربه، تفکر و آموزش صورت بگیرد.
آموختم برای عشق دادن و محبت کردن باید حد و اندازه، زمان و مکانش را تشخیص دهیم و تمام اینها به قدرت تشخیص مطالب و عملی کردن آنها برمیگردد. محبت کردن عام و عشق دادن خاص است و وقتی هر دو اتفاق میافتد که بتوانم به هر کس و هر چیزی با تشخیص درست عشق بورزم و تمام هستی و همهچیز را همانگونه که هست دوست داشته باشم زیرا میگویند: «از محبت، خارها گل میشود». در مورد مسافرانی که ما در زندگی با آنها سروکار داریم؛ این عشق و محبت واقعی، آنها را از انسانهایی همچون کوه یخی به انسانهای شایسته و سالم تبدیل میکند و این یکی از پارامترهای اصلی در درمان اعتیاد است که در وادی چهاردهم آن را آموزش گرفتم.
سلام دوستان فاطمه هستم همسفر
تأثیر وادی چهاردهم روی من این است که قبل از این وادی اگر محبتی یا کاری برای کسی انجام میدادم، دوست داشتم دیگران هم برای من جبران کنند؛ اما این وادی به من آموخت، عشق باید بلاعوض باشد و اگر کاری یا محبتی را بهصورت بلاعوض برای کسی انجام دادم آن موقع لذت میبرم. امیدوارم همه ما به مرحلهای برسیم که به تمام هستی و انسانهای اطراف خود حس خوبی داشته باشیم و بتوانیم عشق و محبت خود را به دیگران منتقل کنیم. زمانی آدم کینهای بودم و این کینه جلوی آموزشم را میگرفت و مرا تبدیل به فردی جاهل و نادان کرده بود؛ کینه و نفرت نمیگذاشت من چیزی یاد بگیرم و هرچقدر که کینه و نفرت از وجودم دور شد تواناییهایم بالاتر رفت؛ اما خوشبختانه راه تزکیه و پالایش زود جواب میدهد و با اولین پالایش نتیجه نمایان میشود فقط کافی است که انسانها یک لکه کوچک را از زندگی خود خارج کنند تا به همان نسبت نور وارد زندگی آنها شود؛ مانند پردهای که جلوی ورود نور را گرفته و هنگامیکه ما این پرده و لکه را کنار میزنیم از روزنه پشت، لکه نور دریافت میکنیم.
سلام دوستان مهرنوش هستم همسفر
وادی چهاردهم درباره عشق و محبت صحبت میکند. این وادی به من یاد میدهد که اگر مفهوم واقعی محبت را دریافت کرده باشم دیگر اثری از کینه و زخم در من نیست و حاوی پیامی به نام محبت و عشق هستم. اگر زمانی بتوانیم محبت کنیم و به دنبال باز پس گرفتن آن نباشیم متوجه اهمیت وادی چهاردهم شدهایم. کسانی که بلاعوض و بدون هیچ منتی خدمت میکنند این نشان از عشق مخلوق به خالق خویش است و تمامی هستی را دوست دارند و این یکی از زنجیرههای عشق است. این همان محبت عام است که میگوید باید محبت بدون توقع باشد و هر کاری که برای دیگران انجام میدهی باید برای رضای خدا باشد و آن موقع است که احساس لذت و دوست داشتن میکنی. مثلاً کنگره۶۰ را اگر خوب نگاه کنیم متوجه میشویم همه خدمتگزاران بدون هیچ چشمداشتی خدمت میکنند و همیشه پرانرژی هستند و ما زمانی میتوانیم به چنین عشق و محبتی دست پیدا کنیم که با تزکیه و پالایش بتوانیم به دانایی برسیم و تا زمانی که وجود ما سرشار از ناخالصی، صداهای ناهنجار و ناهمگون است، صدای زیبا و لطیف محبت را نخواهیم شنید. همانگونه که صدای یک ساعت را در شلوغی و سروصدای زیاد نمیتوانیم بشنویم، صدای محبت را هم در شلوغی و سروصداهای ناشی از ضد ارزشها و احساسات منفی نخواهیم شنید.
سلام دوستان نگار هستم همسفر
انسان بدون محبت مانند ظرفی خالی است. قبل از کنگره با کلمه محبت آشنا بودم و فکر میکردم محبت فقط بین اعضای خانواده هست و باید باشد؛ اما در وادی چهاردهم با مفهوم دیگری از محبت آشنا شدم و متوجه شدم دوست داشتن اطرافیان، پایینترین نوع محبت است. در وادی چهاردهم یاد گرفتم که برای رسیدن به محبت واقعی راهی جز کسب معرفت، علم، آگاهی و رسیدن به دانایی در کنار تزکیه و پالایش وجود ندارد. با پشت سر گذاشتن تکبهتک وادیها متوجه شدم باید ناخالصیهای درونم را بزدایم و لایههایی که سالها با اعمالم و تفکراتم روی عشق و محبت واقعیم را گرفته بود پاکسازی کنم؛ تازه متوجه این پیام میشوم «دربهای بسته روزی باز خواهند شد». بهعنوان تجربه شخصی میتوانم بگویم که توانستم قدری از عشق و محبت وادی چهاردهم را در خدمت مرزبانی به دست آورم؛ شاید قبل از این خدمت، وادی چهاردهم را نتوانسته بودم با گوشت، پوست و استخوانم درک کنم اما پسازآن به درک بهتری رسیدم و امیدوارم در ادامه خداوند توفیق خدمت به خلق که بالاترین نوع عشق و محبت است را به ما عطا فرماید. در پایان از راهنمای خود کمال تشکر و قدردانی را دارم.
سلام دوستان مرضیه هستم همسفر
«آنچه باور است، محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است». وقتی برای اولین بار این جمله را شنیدم شاید فقط کلمات زیبایی به نظر میرسید؛ اما وقتی وارد کنگره شدم و مسیر سفر را آغاز کردم فهمیدم که محبت، تنها یک احساس نیست بلکه یک نیروی قدرتمند برای تغییر زندگی است. بهعنوان یک همسفر، سالها سختی و درد را تجربه کردم، بارها در ذهنم سؤال بود که چرا زندگیام اینگونه شد؟ چرا باید شاهد رنج کسی باشم که دوستش دارم؟ اما درک وادی چهاردهم به من آموخت که محبت واقعی نه از سر ترحم، بلکه از روی آگاهی و دانایی است. در مسیر کنگره ۶۰ یاد گرفتم که محبت یعنی درک کردن، قضاوت نکردن، یعنی رها شدن از نفرت و کینهای که مانند زنجیر به پای روحمان بسته شده است؛ محبت یعنی بخشیدن خودمان و دیگران، حتی اگر روزی زخمی بر قلبمان نشسته باشد. اگر محبت را در زندگی باور نداشته باشیم هرچقدر هم که تلاش کنیم مثل ظرفی توخالی خواهیم بود. این وادی به من نشان داد که راه تغییر و رهایی از تاریکیها، نه در انتظار معجزه، بلکه در حرکت به سمت عشق و محبت واقعی است. محبتی که بیچشمداشت باشد قدرت شفابخش دارد و ما را به حقیقت نزدیک میکند. اکنون میدانم که محبت، تنها راه نجات من و مسافرم از گذشتهای پر از رنج بود. محبت یعنی ایمان داشتن به نور حتی زمانی که در تاریکترین لحظات زندگی قرار داری.
رابط خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم)
ویراستاری: همسفر هاجر رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون یازدهم)
ارسال: همسفر پگاه خدمتگزار سایت
همسفران نمایندگی شیخبهایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
189