English Version
This Site Is Available In English

پایه محبت، معرفت و دانایی است

پایه محبت، معرفت و دانایی است

محبت جزئی از تکامل است و تکامل در جهت مثبت، زمانی انجام می‌شود که ضلع اصلی مثلث محبت باشد؛ یعنی امکان ندارد کسی در مرحله انسانی به آن تکامل بالا برسد و فاقد محبت باشد؛ بنابراین با محبت، ذره‌ذره تکامل هم حاصل می‌شود. رفتارها، کردارها و نگاه‌ها هم عوض می‌شود و کلماتی که ادا می‌کنند و شنیدن‌ها عوض می‌شود؛ اما زمانی‌که محبت نباشد و جای آن نفرت و کینه و خودخواهی باشد، انسان پیشرفت نمی‌کند و مرتب به طرف منفی حرکت می‌کند. محبت درسی است که انتها و آغاز مشخصی ندارد و مفهوم آن را زمانی درک می‌کنیم که بدانیم ما از روز ازل بوده‌ایم. روزی که به شما گفتند آیا من پروردگار شما هستم و ما گفتیم: قالوا بلی و روز الست‌، مرحله‌ای از حیات و تا پایان دوره شروع شد. ما در آن زمان بودیم و تا پایان دوره هم هستیم؛ یعنی از زمان این‌که زنگ شروع شد و کهکشان‌ها شروع به کارکردند، ما از آن زمان بودیم و تا پایانش هم هستیم و ما به دلایل خاص یادمان نمی‌آید؛ ولی این بوده و از بین هم نخواهد رفت؛ چون طبیعت و خلقت نیروهایش را از بین نمی‌برد؛ مثلاً امکان ندارد که شما یک مهندس پل‌ساز قدر و یا یک طبیب حاذق و خوب داشته باشید و آن را از بین ببرید. این نیروها از بین نمی‌رود و دائماً در حال کامل و تکمیل شدن هستند و مرتب دانش خودشان را گسترش می‌دهند؛ پس محبت که آغاز مشخصی ندارد یک پایه آن می‌خورد به روز ازل تا به امروز و محبت معلوم نیست از کجا شروع شده و حتی محبت بین دو نفر شاید از گذشته‌ها باشد؛ زمانی‌که خلقت شروع شد و تا پایان که قیامت است وقتی که کهکشان‌ها در هم فرو بریزد ادامه دارد؛ این تازه می‌شود یک مرحله، این‌که تمام شد باز مرحله دیگر شروع می‌شود؛ یعنی ابتدا و انتهایی برای آن نداریم که ما از چه زمانی آمده‌ایم و چه زمانی می‌رویم؛ بنابراین ما در این بازی بودیم و همیشه هستیم و محبت هم معلوم نیست از چه زمانی آغازش بوده و چه زمانی پایانش است.

محبت یک نوع درس و آموزش است و در مرحله تکامل تا محبت نباشد، انسان به صراط مستقیم و آرامش نمی‌رسد. شخص وقتی به تکامل می‌رسد، به آن آرامش درون می‌رسد. ما همیشه بوده‌ایم و هستیم چه بهتر که درست باشیم. حالا می‌تواند این بودن ما در رنج و عذاب و یا در کمال آرامش و افکار باشد. ما باید زندگی را کاملاً درک کنیم و با حداقل امکانات احساس خوشبختی، لذت و آرامش کنیم. ما در یک لحظه نمی‌توانیم تصمیم بگیریم که محبت کنیم و به همه‌چیز لبخند بزنیم؛ باید علتش را بدانیم و باید آن حس را داشته باشیم. پایه محبت، معرفت و دانایی است. دانایی به سواد نیست؛ بلکه به آموزش صحیح، تفکر صحیح و تجربه صحیح است. ممکن است که بگویید مگر آموزش، تفکر و تجربه غلط هم داریم، بله همین‌طور است؛ مثلاً در تفکر غلط می‌گوییم که انسان‌ها بد هستند که مرا تحویل نمی‌گیرند، این تفکر غلط است شاید مشکل از خودمان و رفتارمان است که ما را تحویل نمی‌گیرند و یا در آموزش غلط، مثال دیگر این است که اعتیاد درمان ندارد؛ ولی افراد در کنگره۶۰ با روش درمان DST به درمان رسیدند و تمام مطالعات بر اساس یک‌سری پرسش‌نامه بوده است و همه اطلاعات از معتاد گرفته شده و از منبع آزمایش‌های ژنتیکی و بیولوژیک است و ترک سریع یا سقوط آزاد هم یک تجربه غلط می‌شود. پایه محبت آموزش، تفکر و تجربه یا دانایی شد، وقتی دانایی به مرحله خوبی برسد پندار، گفتار و کردار هم صحیح می‌شود. پندار یا افکار ما که صحیح شود ایجاد محبت می‌کند و بعد از آن گفتار تصحیح می‌شود و دیگر با زبان‌مان کسی را اذیت نمی‌کنیم و نمی‌رنجانیم؛ در ادامه کردار هم صحیح می‌شود و سر قول و قرار خود می‌مانیم و اگر ما آرامش درون نداریم مطمئناً پندار، گفتار و کردار ما صحیح نمی‌باشد. 

وعده خداوند یعنی بهشت، مکانی است که در آن آرامش و شادی درون است؛ بیخود نیست که زرتشت می‌گوید: پندار سالم، گفتار سالم و کردار سالم، این‌ها پله هستند و همه این‌ها به خیر ختم می‌شود. همه‌چیز در دنیا به سه قسمت تقسیم می‌شود؛ مثلاً طول، عرض و ارتفاع یا پدر، پسر و روح القدوس و یا نور، صوت و حس. ما یک مثلث دیگری به عنوان مثلث عشق داریم که ضلع‌های آن جاذبه، حس و سایه‌ها است وقتی می‌خواهیم عاشق شویم؛ باید یک چیزی باشد که به آن سایه‌ها می‌گوییم. جاذبه؛ هر سایه‌ای جاذبه‌ای دارد و از خودش یک چیزی را ساطع می‌کند، مثل گل که جاذبه آن رنگ و بوی آن است. حس هم آن چیزی است که جاذبه را می‌گیریم یکی امواج را می‌دهد و آن کسی‌که حسش بتواند آن امواج را بگیرد، می‌تواند دریافت کند. فرق محبت با عشق چیست؟ محبت به‌صورت کلی و عام است؛ پس محبت سایه‌ها، جاذبه‌ها و حس‌ها می‌شود؛ ولی عشق خاص می‌شود؛ یعنی از اوج محبت، عشق زاییده می‌شود. وقتی شما محبت دارید تمام سایه‌ها و آدم‌ها را دوست دارید و همه چیز برای شما جاذبه دارد.

اگر از محبت، عشق پدیدار شود آن عشق سالم و خوب است؛ ولی اگر از محبت نباشد؛ یعنی از دانایی نباشد توهم است؛ مثلاً یک نفر فردی را دوست دارد؛ وقتی به او نمی‌رسد روی آن فرد اسید می‌پاشد که بر مبنای دانایی و محبت نیست. پایه‌ حس را دانایی به‌وجود می‌آورد. علاقه و محبت انسان‌ها به یک‌دیگر بیان نیست؛ بلکه با انجام عمل است و در عمل و کردار مشخص می‌شود. ‌مشکلات همیشه هستند؛ باید برای آن‌ها راه حل پیدا کنیم. ما در مشکلات فقط به دنبال معلول می‌گردیم هرچه آگاهی ما بیشتر باشد مسیر بهتری را پیدا می‌کنیم. انسان در هر شرایطی باید به تلاش خود ادامه دهد. ما روی دو موضوع کار می‌کنیم؛ یکی چگونگی و نحوه‌ آن‌ها و دوم هدف نزدیک‌ترین راه بین دو نقطه، خط‌ مستقیم است که به هدف برسید و راه مستقیم ما را به هدف می‌رساند. مراقبت از روح و روان خوب است؛ اما جسم ما هم به مراقبت نیاز دارد؛ مثلاً بعد از درمان مواد، درمان سیگار را آغاز کنیم و بعد از آن مسئله چاقی و بعد ورزش که باعث می‌شود چهره گشوده‌تر شود. سرلوحه همه کارهای ما این است که به جسم برسیم و از آن مراقبت کنیم. جسم ما ماشین ما است و اگر ماشین خراب شود باید برویم؛ پس پایه محبت و عشق، دانایی است و عشق و محبت برای رسیدن به آرامش درون است.

منبع: سی‌دی معرفت
نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون پنجم)
رابط خبری: راهنما همسفر سمیرا (لژیون پنجم)
ویرایش: همسفر یاسمن رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دهم) دبیر سایت
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پاکدشت

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .