سلام دوستان عفت (ب) هستم یک همسفر
عشق و محبت دو قطب و دو نیرو هستند که با یک فاز وارد فاز دیگری میشوند؛ عشق با یک مسئله کوچک وارد مرحله نفرت میشود. عشق مانند کلیدی است برای دور هم جمع کردن هستی و کل موجودات هستی و ایجاد حیات میکند. عشق در صور آشکار و در صور پنهان، آفرینش را به جنبش درمیآورد. قدرت عشق آنقدر زیاد است که وقتی پایت را روی گداختههای آتش میگذاری، گداخته آتش که پاهای تو را میسوزاند، آن سوزش را حس نمیکنی؛ چون این را میدانی که پشتوانهای داری بهنام عشق و این تو را پشتیبانی میکند. تو هرقدر در زندگی سختی داشته باشی بهخاطر عشق، این سختیها را با کمال آرامش پشت سر میگذاری. در کنگره آموزش گرفتیم که مثلث عشق دارای سه ضلع است: سایهها، جاذبه و حس. این سه پارامتر در مسئله عشق وجود دارد؛ اگر سایهها وجود نداشته باشد عاشق و معشوق مفهوم ندارد. عشق با مرگ از بین نمیرود؛ چون عشق و محبت آغاز و پایان ندارد. با حرکت راه نمایان میشود! خداوند دو راه در پیش پای ما قرار داده است؛ یکی خوبیهاست و دیگری بدیهاست و خود من اختیار دارم که یکی از این راهها را انتخاب کنم و حرکت کنم. امیدوارم که راههای خوبی برای من باز شود و در صراط مستقیم قدم بگذارم. در این وادی من یاد گرفتم که هر اتفاقی میافتد خودم باعث آن هستم. اول به خودم، دوم به خانواده و سوم به جامعه بدهکار هستم و برای رهایی، باید جبران خسارت کنم. در این وادی فهمیدیم که باید از ته قلب و با تمام وجود چیزی را بخواهیم تا بتوانیم به آن موضوع برسیم و آن را درک کنیم؛ وقتی این خواسته درونی در ما شکل گرفت، آن زمان الهام شروع میشود که میتوانیم از این الهامات تصویری را دریافت کنیم که به ما بسیار کمک میکند و الهامات مستحکمتر میشوند. حس، مثل خداوند است و در تمام هستی و نیستی موجود و رؤیتناپذیر است.
سلام دوستان مریم هستم یک همسفر
«عاشق را حساب با عشق است با معشوق چه حساب دارد؟» عشق با محبت آغاز میشود و محبت هم صورت مسئله است. وقتی این صورت مسئله حل شود، نتیجه آن عشق میشود؛ البته عشق واقعی بسیار سخت است و زمانی ما میتوانیم ادعای عاشقی داشته باشیم که از خودمان بگذریم؛ مانند عشق خورشید به جهان هستی. خورشید نورش را هم به گل میتاباند و هم به خار و هیچوقت هم دنبال منافع خودش نیست. انسان بودن یعنی سپاس از هستی و سپاس از قدرت مطلق. ما اگر توانستیم اشتباه دیگران را نسبت به خودمان ببخشیم، آنموقع انسان هستیم. هرقدر ما در مسیر صراط مستقیم و ارزشها قدم بگذاریم به قدرت نیروهای مثبت ما اضافه میشود. انسان قابل تغییر است؛ چون جاری است و میتواند با تزکیه و پالایش به مرحله تغییر، تبدیل و ترخیص برسد. در سیدی وادی چهاردهم بخش ششم هم از عشق صحبت میشود و آقای مهندس میفرمایند: کسی که عاشق است، دیدگاهش با دیگران فرق میکند؛ مثلاً یک زمانی ما عاشق خودمان هستیم؛ بهخاطر اینکه خودمان را دوست داریم، حاضریم معشوق را فدای عشق خودمان بکنیم. ما در وادی چهاردهم عشق را فراتر و وسیعتر دریافتیم؛ یعنی عشق به کل هستی و حیات را دریافت کردیم. آقای مهندس میفرمایند: اگر ما عاشق باشیم، حسابمان بایستی با عشق باشد؛ یعنی همان عشق به خداوند. ما همیشه باید با انسانها طوری برخورد داشته باشیم که آنها چهره خوب خودشان را به ما نشان بدهند. جناب آقای مهندس فرمودند: «اگر عشق ما قوی و مستحکم شد، عشق خاص ما هم قوی و مستحکم میشود.» در پایان بنیان این هستی، عشق است؛ عشق مانند عسل شیرین است و زهر مانند زقنبود است؛ پس ما سختیها را تحمل میکنیم تا بتوانیم ذرهای از عشق را به دیگران هدیه کنیم.
سلام دوستان زهرا (ح) هستم یک همسفر
«آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.» وقتی باورها با محبت واقعی عجین شوند، معنای محبت را لمس میکنیم و دیگرانی که هیچوقت از نظر محبت حضور نداشتهاند، همان ظروف تهی هستند. اگر فردی همه چیز داشته باشد و محبت و عشق نداشته باشد یک ظرف تهی است. محبت به پول و مقام نیست؛ بلکه باید دوست داشتن از درون وجود داشته باشد. کسی میتواند محبت و عشق را لمس کند که آنها را بدون در نظر گرفتن منافع خودش به دیگران بدهد و اگر انسان منافع خودش را در نظر نگیرد و به دیگران محبت کند و عشق بورزد، ظرف او پر و پرتر میشود. عشق و محبت است که انسان را زنده نگهمیدارد در صورتی که ما آن را حس کنیم و زمانی انسان معنی آنها را متوجه میشود که به آرامش دست پیدا کند. در عین حال لطیفترین و زیباترین ارتعاشات هستی عشق است که میتواند در دل سرسختترین و سنگدلترین انسانها نفوذ کند و برای اینکه عشق در دستان ما قرار بگیرد باید دستانمان خالی از نفرت و کینه باشد. عشق و محبت تنها بستری هستند که میتوانند هر بذری را به بار بنشانند و کینه و نفرت تنها بستری هستند که میتوانند ریشه تمامی محبتها را خشک کنند. عشق و محبت زخمهای کهنهای را که بر اثر نامهربانیها و بیتوجهیها در وجودمان نقش بسته را ترمیم میکنند و ما را به ادامه زندگی امیدوار میکند. تأثیری که این وادی روی من داشته است؛ این است که قبلاً اگر محبتی میکردم و یا برای کسی کاری انجام میدادم توقع داشتم که دیگران هم برای من جبران کنند؛ اما این وادی به من آموخت که عشق باید بلاعوض باشد و آن موقع است که از آن عشق و محبت لذت میبرم.
سلام دوستان عفت (گ) هستم یک همسفر
وادی چهاردهم با پیام محبت آغاز میشود؛ چون توحید و یگانگی با عشق و محبت، اگر به مرحله لازم بالندگی خودش برسد میتواند مترادف شود. کتاب آسمانی ۱۱۴ سوره دارد که تمام سورههای آن با بسماللهالرحمنالرحیم شروع میشود؛ یعنی با نام خداوند بخشنده مهربان و با عشق و محبت خداوند شروع میشود. «آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است»؛ یعنی آنچه قابل ارزش و باور است و میتوانیم روی آن حساب کنیم، همین محبت است. منظور از ظروف تهی؛ یعنی انسانهایی که درونشان محبت وجود ندارد، انسانهایی که مال، ثروت و علم و دانش دارند اما محبت ندارند؛ دقیقاً مثل یک ظرف خالی هستند. وقتی محبت معنای خودش را پیدا میکند به آرامی خصومت و دشمنی بیمعنا میشود. در این وادی میفهمیم که خداوند و تمام هستی و موجودات عشق هستند و موقعی که ما آنها را لمس میکنیم و درکشان میکنیم، گویی به خداشناسی و توحید رسیدهایم؛ حتی آنهایی که ما ظاهرشان را خشن میبینیم، اگر انسان باشند، انسانهایی که قلب سنگی دارند و ظاهرشان خشن است آنها هم با محبت هستند. چرا خداوند، خود محبت و عشق و حیات است؟! زیرا آنچه که خلق کرده در اختیار مخلوقش قرار داده است. زمین، آسمان، حیوانات و ... هر کدام نباشند حیات امکانپذیر نیست. ما باید ارتباط خودمان را با هستی برقرار کنیم و یکدل و یکزبان باشیم. در خانوادهها دلها و زبانها باید یکی باشد تا به آرامش و صلح برسیم. اگر ما در کنگره احساس آرامش داریم؛ چون زبانهایمان یکی شده است. برای هرکدام از انسانها یک قدمی برای رسیدن به آرامش درج شده و قطعاً به آن خواهیم رسید.
رابط خبری: همسفر شبنم رهجوی راهنما همسفر خاطره (لژیون دوم)
عکاس خبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر شهناز رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی سهروردی اصفهان
- تعداد بازدید از این مطلب :
503