مطالب سیدی تاجر مربوط به تاریخ ۱۳۷۲/۹/۸ است. استاد: محبت به لمس و سخن نیست، محبت درسی است که انتها و آغاز مشخص و پایانی ندارد، محبت و عشق انسانها به یکدیگر به بیان نیست؛ بلکه بیشتر به انجام عمل است. ما همه را دوست داریم و در راه حق آنها را راهنمایی میکنیم و خوشحال هستیم که مشکلات چهره خود را با کوشش شما به شما و همه نشان میدهد. مراقبت از روح و روان خود خوب است، جسم شما نیز نیاز به مراقبت دارد. برای باورها ارزشی نیست.
همه ما فکر میکنیم برای باورها ارزش است؛ مثلاً باور داریم دروغگویی بد است؛ ولی دروغ میگوییم یا باور داریم خراب کردن جنگلها بد است؛ اما به جنگلها و درختان آسیب میزنیم. برای درک این مسئله مثلثی را در نظر میگیریم که یک ساقش باور، ساق مقابل انجام دادن باور و قاعده آن ارزش است. اگر ما باور داشته باشیم؛ ولی عمل نکنیم دو ساق مثلث را نداریم و اصلاً سطحی به وجود نمیآید. مشکل اکثر انسانها این است که موضوعی را باور دارند؛ اما قادر نیستند انجام دهند یا نمیخواهند انجام دهند؛ پس برای باورها ارزشی نیست. باور داشتن یک مسئله و عمل کردن به آن مسئله دیگر است.
شاگرد: من در اثر ندانستن تصمیماتی را در زندگی اتخاذ کردم و پیرامون خود کارهایی اضافه را به وجود آوردم که جز ضرر و تخریب چیز دیگری برایم به ارمغان نیاورد و کسب و کار خود را دچار مشکلات متعددی نمودم؛ ولی امروز میدانم بدون تفکر و برنامهریزی انسان قادر است خود برای خود مشکل آفرینی کند. گاهی اوقات در زندگی تصمیماتی میگیریم که فقط در اثر احساسات است و منطقی نمیباشد و گرفتار مشکلات متعدد میشویم. با رفیق و دوست خود شریک نشویم. با خواهر یا برادر خود شریک نشویم و در کاری که تخصص نداریم وارد نشویم، هنگام انجام معامله همه موارد را مکتوب کنیم. استاد: شما در بعضی مسائل قدری کم دارید؛ مثل سرعت و نیرو. تزکیه نفس شما مشکل دارد؛ اما مانع ادامه هدفتان نمیشود. در بعضی فریضهها شما قدری کاهلی مینمایید.
انسان مصرفکننده کارها را به سرعت انجام نمیدهد و نیروی کمی نیز دارد. اینجا منظور از فریضهها، صبح زود بیدار شدن، کار کردن و برنامهریزی روزانه است که مشکل دارد و باید برطرف شود. وجود استاد و راهنما در زندگی بسیار مهم است. استاد انسان را هدایت میکند. ما در کنگره راهنما داریم که به ما میگوید چه کارهایی انجام دهیم و چطور دارو را کم یا زیاد کنیم. مسئله داشتن استاد و مربی مسئله مهمی است. در مسئله آموزش نباید هیچ اجباری باشد. در کنگره هیچ اجباری وجود ندارد، البته قواعد و قوانینی است که باید اجرا شود؛ ولی فرد داوطلبانه در لژیون حاضر میشود و هیچ زور و جبری وجود ندارد؛ زیرا باعث میشود مسیر و مقصد تغییر کند.
کنگره نگهبان دارد و نگهبان؛ یعنی ساختن، حافظ و نگهبان با رئیس فرق دارد. یک چوپان حافظ گله است و صاحب گله نیست. در کنگره نگهبان رئیس کنگره نیست؛ بلکه حافظ کنگره است. نگهبانی، ساختن است، اول ساختن خود و بعد ساختن دیگری. انسان تا زمانیکه خودش را پیدا نکند و به خودش کمک نکند، نمیتواند به دیگران کمک کند. ما وقتی مصرفکننده بودیم خودمان را گم کرده بودیم و درمان که شدیم کمی آرام گرفتیم. مادیات در زندگی ما نقش بسیار مهمی دارد و یکی از پایههای اساسی زندگی است. ما نیاز به کفش، پوشاک، خوراک و مسکن داریم و همه این موارد پول میخواهد. همانطور که معنویات مهم است، مادیات هم مهم میباشد؛ اما افراط و تفریط در هیچ کدام جایز نیست.
استاد: هر انسانی که بخواهد با رنجهای وارده میدان جنگ را رها کند، این آرزوی هر فرمانده و سردار جنگی است که دشمن قبل از نبرد عقب نشینی کند. این آرزوی شیطان است که بشر بدون جنگ عقب نشینی کند. جنگ بدون کشته و خونریزی معنا ندارد. از سختیها نباید فرار کرد. جسم و روان مثل سوار و سوارکار هستند و باید با هم هماهنگ باشند و تحرک لازم را داشته باشند تا به نتیجه مطلوبی برسیم. در این میان نیروهای منفی هم در اطراف ما مشغول کار هستند؛ اما ستونهای توخالی آنها فرو میریزد و فرو نشست میکنند.
نویسنده: همسفر غزل رهجوی راهنما همسفر پرنیان (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر معصومه (نگهبان سایت)
همسفران نمایندگی چالوس
- تعداد بازدید از این مطلب :
122