جلسه چهارم از دوره بیست و هشتم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی اروند آبادان با استادی راهنمای تازهواردین همسفر سهام، نگهبانی موقت همسفر فاطمه و دبیری همسفر بهاره با دستور جلسه «وادی چهاردهم و تاثیر آن روی من» در روز دوشنبه ۲۷ اسفندماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
.jpeg)
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که در کنگره هستم، از خانم فاطمه تشکر میکنم که این فرصت را در اختیار من قرار دادند تا خدمت کنم، آموزش بگیرم و پیشاپیش سال نو را به همه تبریک میگویم، آرزوی سلامتی و موفقیت برای شما دارم.
اما دستور جلسه؛ ۱۳ وادی را پشت سر گذاشتیم، هر کدام از این وادیها به من مسیر زندگی را آموزش دادنام آخرین وادی؛ وادی چهاردهم با پیام محبت شروع میشود و جمعبندی کل وادیهاست.
این وادی به من آموزش میدهد که اساس هر چیزی بر پایه عشق و محبت است و باید محبت در زندگیمان باشد؛ وادی چهاردهم میگوید؛ آنچه باور است، محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است.
محبت یعنی چه؟ وقتی محبت در درونمان باشد، قابل باور و ارزشمند است، ظروف تهی یعنی ظرفی که خالی باشد؛ انسانهایی که محبت درونشان نباشد، هیچی نیستند؛ من اگر تمام دنیا، پول و مقام داشته باشم اما محبت نداشته باشم، هیچی نیستم.
اگر محبتی نباشد، من چگونه میتوانم این محبت را به دیگران ببخشم، محبت مثل «آب خوردن» میباشد؛ من وقتی تشنه باشم، به دنبال آب میگردم و زنده میشوم؛ پس عشق و محبت انسان را زنده نگه میدارد.
مادرم بسیار مهربان و با محبت بود و به من آموخت که همیشه با محبت باشم و در زندگیام محبت داشته باشم؛ انسان تا زمانیکه زنده است، باید محبت کند، من محبت را در دل پسرم کاشتم و پسرم در دل دخترش کاشت و این محبت زنجیرهوار ادامه پیدا میکند.
محبت خیلی راحت است و وقتی در زندگیام باشد، همیشه در آرامش هستم و وقتی محبت نباشد همیشه استرس، ناراحتی و نگرانی همراه من است و زندگی خوبی ندارم.
وقتی کسی گذشت و عشق داشته باشد، دستش پر از محبت است؛ بشکافید آنچه شکافتنی است؛ هر چیزی در هستی است، قابل شکافتن است؛ امروز در کنار مادرم، محبت در دلم کاشته شد و در کنار یک مصرفکننده، نفرت؛ مواد نفرت را در دلم کاشت اما زمانیکه به کنگره آمدم، معنای محبت واقعی را درک کردم.
آقای مهندس میگوید: وقتی که به یک نفر چه مهندس، دکتر یا کارگر، یک کلمه میگویی، با همدیگر تفاوت دارد، آنموقع میگفتم؛ مادرم چقدر محبت میکند اما امروز در کنگره هستم، عشق و محبت را یاد گرفتم، اضداد همیشه در کنار ماست و میخواهد ما را به بیراهه بکشاند.
اگر در مسیر مستقیم باشم، به دانش و آگاهی رسیده باشم و محبت را درون خودم کاشته باشم، غیرممکن است که به بیراهه کشیده شوم.
خدارا شاکرم وقتی محبت میکنم، در آرامش هستم.
آقای مهندس میگویند: خدمت کردن نوعی عشق است و من یاد گرفتم که باید خدمت کنم؛ چون حالم خوب میشود و سعی میکنم همیشه در زندگیام عشق و محبت را داشته باشم.
از ایجنت عزیز، خانم سمیه که این مسیر را میآید و عشق بلاعوض را به من تقدیم میکند، تشکر میکنم، از همه راهنمایان و مرزبانان عزیز که این همه زحمت میکشند و از همه شما عزیزان که هر کدامتان برای من پیامی هستید، تشکر میکنم.
تصاویری از برگزاری مراسم افطاری
.jpeg)
.jpeg)

.jpeg)

.jpeg)
تایپیست: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مولود (لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون ششم) و مرزبان همسفر فرحناز
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دهم)
همسفران نمایندگی اروند آبادان
- تعداد بازدید از این مطلب :
138