اولین جلسه از دوره اول کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی امیرکبیر، به استادی راهنمای محترم مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر قاسم و دبیری مسافر بهروز با دستور جلسه: «وادی چهاردهم و تاثیر آن بر روی من» دوشنبه 27 اسفند ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر. ازاین که میتوانم در این جایگاه خدمت و آموزش دریافت کنم خداوند را شکر میکنم. ماه مبارک رمضان را خدمت تمام عزیزان تبریک عرض میکنم.
تاسیس نمایندگی امیرکبیر را خدمت تمام خدمتگزاران تبریک عرض می کنم و امیدوارم انسان های زیادی در این نمایندگی به رهایی برسند.
دستور جلسه وادی چهاردهم است. وادی چهاردهم اشاره میکند: آن چه باور است محبت است و آن چه نیست؛ ظروف تهی است.
راجع به وادی عشق صحبت کردن بسیار سخت است بنابراین ترجیح میدهم بیشتراز طرف خودم صحبت کنم.
هنگامی که وارد کنگره شدم به علت تخریب بسیار زیاد ریه های خود را از دست داده بودم و بعد از هر بارمصرف سرفه های شدید میکردم و این کار باعث شده بود به تزریق مواد فکر کنم.
اعتیاد کاری کرده بود که با خانواده زندگی نکنم و از همه دور شده بودم.
پیام کنگره را یکی از کسانی به من داد که در گذشته با یکدیگر مصرف می کردیم ولی هنگام مصرف با کمال تعجب متوجه شدم که او مصرف نمیکند!!!
قبل از ورود به کنگره بسیاری از جاهایی را که فکر میکردم می توانند به من کمک کنند تا من ترک کنم را امتحان کرده بودم.
اما هنگامی که به ان ها مراجعه میکردم تخریبم دوچندان میشد.
زمانی که از دکترها در کلینیک سوال می کردم دز داروهایی که به من داده می شود چه زمانی متوقف خواهد شد با کمال تعجب به من می گفتند قرار نیست داروها قطع شود!!!
و اشاره می کردند حتی اگر مواد مخدر مصرف نکنی همیشه داروها با شما است.
بعد از این که مسیر کنگره برای من هموار شد تا چند ماه اول متوجه نبودم که به کجا وارد شده ام؟ و حالتی مثل آزمون و خطا برای من بود.
هنگامی که سی دی های آقای مهندس را گوش می کردم دنبال این بودم که ایشان کجاها غلط املایی دارند و یا چه حرفی را اشتباه زده اند؟ همچنین در صحبت های راهنمایم دنبال چنین موضوعاتی بودم.
چند ماهی بعد از ورودم به کنگره متوجه شدم ساعاتی که مانده تا جلسه شروع شود، تپش قلب می گیرم!
و برای من این گونه بود که اگر وارد جلسه نشوم انگاری گم کرده ای دارم و تا آن موقع هرگز چنین حسی را نسبت به هیچ جایی تجربه نکرده بودم.
در زندگی بسیار برایم اتفاق افتاده بود که برای موضوعاته مختلف در مدت زمان کمی به تکاپو می افتادم؛ اما این بار قضیه کنگره برایم این گونه نبود.
در همین مدت ده سالی که در کنگره هستم نیز هنوز این تپش قلب را دارم و مدام منتظرم ساعت جلسه شروع شود و من در آن حضور داشته باشم.
نه به این خاطر که مسئولیتی در شعبه دارم ؛ نه ، فقط به این دلیل که حس بسیار خوبی نسبت به این موضوع دارم. هنگامی که لژیون نداشتم نیز به همین روال در جلسات به صورت مداوم شرکت می کردم.
چنین جنسی را در هیچ کجا تجربه نکردم و به خاطر آن هر مانعی را کنار زدم. بزرگترین مانع من برای حضور در کنگره خانواده ام است و هنوز بعد از ده سال حضور در کنگره هنوز این مانع وجود دارد؛
اما دلیل نمی شود من در کنگره حضور نداشته باشم.
هرگز در باورم نمی گنجید؛ روزی بتوانم سه جلسه در هفته و سر ساعت مشخص در جایی حضور داشته باشم، اما عشق تمام معادلات را به هم می زند و همه چیز را هموار می کند.
عشق همه چیز را فراهم می کند تا بتوانم جایگاه های خدمتی را تجربه کنم.
هر چقدر در این سال ها بینش و آگاهی ام بالاتر رفت و به آموزش ها بیشتر توجه کردم و مطالب را بهتر درک کردم؛ گنجایش قلبم برای پذیرفتن محبت بیشتر شد.
محبت تنها ثروتی است که هر چقدر بیشتر آن را خرج می کنیم زیادتر می شود. هنگامی که شخصی را نمی شناسیم و فقط دوست داریم به او کمک کنیم احساس می کنیم اوضاعمان بسیار بهترمی شود.
با این کار آرامش درونی بیشتر می شود و به چیزهایی که می خواهیم بسیار راحت تر می رسیم.
در مورد عشق مشارکت کردن بسیار سخت است؛ اما در کتاب عشق آقای مهندس به طور کامل این موضوع را توضیح داده اند.

تایپ؛ پیاده سازی و انتشار: مسافر سعید
- تعداد بازدید از این مطلب :
72