«آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.» وادی چهاردهم، وادی عشق است. این وادی به ما میآموزد که اساس هر چیزی بر پایه عشق و محبت است. محبت واقعی توأم با معرفت، عقل و ایمان است و امواج آن در همه هستی وجود دارد. هر انسانی که موج آن را دریافت کند، بر سر راه او قرار میگیرد. محبت اتفاقی نیست، بلکه دامنه وسیع یک کمان بیانتهاست. کاملاً واقعی و حقیقی است و صوری نیست. دیدن آن چشم دل میخواهد. اگر محبت واقعی باشد، هیچ موضوعی بد نخواهد شد و همه چیز به تمام معنا زیباست. انسانها نیز هیچگاه از مسئلهایی شکوه و شکایت نمیکنند. عشق و محبت است که انسان را زنده نگه میدارد؛ اما به شرطی که آن را حس کنیم.
زمانی که انسان معنی عشق و محبت را درک کند، به آرامش میرسد. به عبارتی عشق؛ یعنی گذشتن از خویش. همه ما از عشق بسیار سخن میگوییم؛ اما تعداد اندکی به آن عمل میکنند. من باید در عمل از مسئلههای کوچک خود بگذرم تا متوجه شوم آیا میتوانم این کار را انجام دهم یا خیر. به عنوان مثال، آیا قادر هستم بخشی از دارایی خود را ببخشم؟ بنابراین محبت زمانی قابل درک است که چهره درون را در پشت چهره بیرون پنهان نکنم و بتوانم به همنوع خود عشق بلاعوض داشته باشم. زمانی که این کار را انجام دهیم، به ارتقاء خواهیم رسید.
در کنگره آموختیم که هر چه عاقلتر، عاشقتر و هر چه عاشقتر، با ایمانتر خواهیم شد و هر چه با ایمانتر، بخشندهتر خواهیم بود. در اصل، باید ابتدا راه و رسم عاشق بودن را بیاموزیم. عشق، لطیفترین و زیباترین ارتعاشات هستی است که میتواند در دل سرسختترین و سنگدلترین انسانها نفوذ کند و آنها را نرم نماید. به عبارتی، اگر دستانت را دراز کنی، عشق در دستان تو قرار میگیرد به شرط آنکه دستانت خالی از کینه و نفرت باشد. در این وادی به سه خطابه اشاره میشود که شامل؛ خطابه اضداد، امواج و زنجیرههای عشق است.
خطابه اضداد؛ در زندگی ما تأثیر بهسزایی دارد، چرا که همه ما زیباییها و خوبیها را به واسطه ضد آنها میتوانیم ببینیم و حس کنیم. به عنوان مثال، اگر تاریکی نبود، روشنایی برای ما مفهومی نداشت. اگر بیماری نباشد، قدر عافیت را نمیدانیم. اگر سختیهای زمان اعتیاد نبود، اکنون این آرامش را حس نمیکردیم. امروز با تمام وجود معنی اضداد را متوجه میشوم؛ اضدادی که روزی آنها را لعنت خداوند میدانستم، اکنون چیزی جز بیدار کردن، درس دادن و نشان دادن مسیر برای من نیست.
خطابه دوم امواج؛ در بدو ورود به کنگره، اولین موضوعی که دریافت کردم، امواج عشق و محبتی بود که بین اعضا وجود داشت. این محبت چنان بر من تأثیر گذاشت که همیشه آرزو داشتم یکی از خدمتگزاران کنگره باشم تا بتوانم تنها آن محبتی را که دریافت کردم انتقال دهم. این قدرت فوقالعاده امواج است که نه تنها به انسانها، بلکه به موجودات دیگر چون درختان، جویهای جاری، نسیم باد، دشتها، کوهها و غیره احساس نزدیکی میکنیم و از وجود آنها لذت میبریم.
خطابه سوم زنجیرههای عشق؛ کلمه عشق بنیان هستی است. تمام هستی جولانگاه عشق است. کوهها اگر آنقدر محکم و استوار بر زمین ایستادهاند یا قطرات آب کنار هم و به هم متصل هستند و اقیانوسها را تشکیل دادهاند، اینها همه جاذبه عشق است که باعث اتصال آنها به یکدیگر میشود. قدرت مطلق به عشق فرمان داد تا در ذرات و سایهها با حس در محدوده خودشان همنام شوند و به گرد هم جمع گردند و یکدیگر را جذب نمایند تا مثلث عشق به وجود آید و هستی تشکیل گردد. مثلث عشق دارای سه ضلع است که شامل؛ سایهها، جاذبه و حس است.
سایهها؛ باید چیزی وجود داشته باشد تا عاشق و معشوق مفهوم پیدا کند. هر موجودی دو پیکره دارد، صورپنهان و صورآشکار که هر کدام دارای ویژگیها و ارتعاشات متفاوت میباشند. جاذبه؛ اگر قدرت جاذبه باشد، قدرت دافعه نیز وجود دارد. به عنوان مثال اگر مهربانی را جذب کنیم، قطعاً قهر را دفع میکنیم و اگر تنفر را جذب کنیم، قطعاً عشق را دفع خواهیم کرد. بنابراین سعی کنیم نور را جذب کنیم تا تاریکی دفع شود.
حس؛ برای وجود عشق بایستی چیزی وجود داشته باشد که به آن سایه میگویند. دریافتیم هر سایهای دارای قدرت جاذبه میباشد؛ اما همه چیز را نمیتواند جذب کند مگر از جنس خودش باشد. به عنوان مثال باید پشه بود تا بتوان با حس، کشش یا جاذبه پشه دیگر را دریافت کرد. حس یک گیرنده است و اگر در کل هستی و نیستی، حس وجود نداشت، هیچگونه ساختاری به وجود نمیآمد.
نویسنده: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر سپیده (لژیون چهاردهم) شعبه سلمان فارسی، رشته ورزشی ایروبیک
رابط خبری: همسفر مریم مرزبان، خبری پارک شهدای شهرداری اصفهان
ویراستاری و ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر الهه از نمایندگی صالحی، دبیر سایت
ورزش همسفران کنگره۶۰
- تعداد بازدید از این مطلب :
527