مشارکت مکتوب همسفران لژیون ششم در مورد دستور جلسه وادی چهاردهم و تأثیر آن روی من:
همسفر مرجان:
امیدوارم بتوانم راه و وادی عشق و محبت را آنطورکه خداوند وصف کرده و من برداشت کردهام را برای توصیف بنویسم. از آنجایی که این وادی آن قدر گسترده و عظیم است و پایان ناپذیر مانند خداوند، پس با تمام حسی که نسبت به این راه پیدا کردهام شروع به بازگو کردن میکنم. قدرت مطلق که سرشار از عشق و محبت است، برای نمایش عشق خود به امواج عشق فرمان داد تا در دل ذرات قرار گیرند و سپس به زیباترین شکل ممکن، اقدام به خلق جهانهای آفرینش و موجودات گرفت تا خود را در آنها متجلی نماید. پس وقتی خداوند به امواج عشق فرمان داده دردل تمامی ذرات قرارگیرند در واقع تمام هستی باتمام نیروهای اضدادیاش نمادی ازخداوند یا عشق و محبت هستند. هر آنچه که فکر کنیم و هر آنچه را که ببینیم که از نظر من قشنگ است ضدش هم قشنگ است چون تجلی خداوند است. پس من انسان وقتی که با روح و حس خود درک کنم که عشق را خداوند به هستی آورده چگونه میتوانم برای عشق و محبت قانون بگذارم؟چگونه میتوانم عشق و محبت را شرطی کنم؟همیشه از خودم سوال میکنم که اگر در شرایط سخت قرار بگیرم یا همین اعتیاد و آدمهایی که در حقم بدی کردهاند، میتوانم عشق و محبتم نسبت به آنها شرطی نباشد؟ که جوابش چقدر سخت است ولی وقتی در وادی عشق و محبت قدم میگذاری که عشق را خداوند به فرمانش در ذرات گذاشته تا جهان آفرینش را باتمام خوبی و بدیاش و موجودات و گیاهان با تمام ضدیتها را آفریده، من آدمی و انسان حقی ندارم که عشق و محبت را مشروط کنم، چون در هر چیزی در هستی خداوند را میبینم. امیدوارم که بتوانم یاد بگیرم عشق و محبت شرطی نیست در هیچ موردی. حال همانطورکه در وادیها و راههای زندگی یاد گرفتم، برای رسیدن به فرمان عقل احتیاجی نیست که کارهای بزرگ انجام بدهم و انجام کارهای روزمره مثل گذاشتن زباله ها هرشب در بیرون، حمام کردن، گرفتن ناخن، شستن ظرف حتی اگر یک قاشق باشد که ظرفی جمع نشود و در جای خودش قرار بدهم. درموردعشق و محبت هم ازهمین نعمتهای بیشماری که دارم شکر کنم بدون شرط دوست داشتن را تمرین کنم و بدانم عشق و محبت شرطی نیست. اگرفرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم بیشتر او را در آغوش میگرفتم و کمتر او را به زور میکشیدم. کمتر سخت میگرفتم و بیشتر تاییدش میکردم. اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ میکردم اول احترام به خود را در او میساختم و بعد خانه و کاشانهاش را و بیشتر از آن که عشق به قدرت را یادش دهم قدرت عشق را یادش میدادم.
همسفر نرگس:
حسی که تمام انسانها و موجودات روی زمین به آن نیازمند هستند عشق و محبت است. آن هم عشق و محبت از طرف خانواده، پدر، مادر و همسر. طبق تحقیقاتی که انجام شده اکثر بیماریهای روحی و روانی، اعتیاد، فرار از خانه و بزهکاری از فقدان و کمبود محبت است. واقعا راست گفتهاند از محبت خارها گل میشوند. تا به حال متوجه نبودم که ما در عمق شناور هستیم، چه حرف زیبا و عمیقی !! اگر همه جا عشق است و عشق در قلب ما جا دارد پس این همه جنگ و دعوا و بیماریهای مختلف، سرزنشها، تحقیرها و توهینها برای چی، برای بدتر شدن حال دیگران و یا خودمان نتیجه چه شد ؟؟ پشیمانی که سودی ندارد جز افسوس و حسرت. کاش آگاهتر و داناتر بودیم جور دیگری عمل میکردیم. در درجه اول عشق را به خودمان میدادیم و خودمان را سیراب میکردیم نه اینکه خودمان را فراموش کنیم و همش در فکر این باشیم که دیگران از ما راضی باشند. ما حتی نمیدانستیم که ممکن است حق با ما باشد. من خیلی چیزها را دیر متوجه شدم. شاید اگر این مقدار آگاهی را زودتر پیدا میکردم. مشکلات فرزندانم کمتر بود نمیدانم. شاید هم حکمتی داشته که من نمیدانم. ولی واقعا وادی عجیبی است و باید بارها خوانده شود که خداوند چه بهای سنگینی را برای انسان پرداخت میکند . در عوض انسان چه کار میکند۰
همسفر نسرین:
برداشت از وادی چهاردهم (عشق و محبت )
به نام امواج عشق که از اوست
خداوند مهربان هر آنچه که خلق کرده در اختیار مخلوق خود قرار داده تا یک دل و یک زبان باشند تا به صلح و آرامش و رستگاری ابدی دست یابند. خداوند بذر عشق را در مرکز هستی کاشت که آن هستی را همیشه هست نگه دارد و در مقابل نیروهای تاریکی پایداری نماید و به اذن خداوند تمام نیروهای مثبت که ساختار آنها با روح الهی آغاز شد به آرامی به یکدیگر وصل شدند و مرکز تمام هستی بر عشق بنا شد و در انسان هم مرکزی است به نام قلب که جایگاه عشق است و ما این امواج طلایی را با ذرات وجودی خود جذب میکنیم و ذخیره مینمایم برای حیات انسانهای واقعی به کار میگیریم. قدرت مطلق تماما عشق است و هستی در عشق شناور است. عشق قامت را راست؛ اندیشه را پاک و انسان را خلاق میکند. عشق انجام باروت است و عشق را توصیفی نیست، عشق را با چیزی نمیشود قیاس کرد، عشق جسم نیست، جان هم نیست، عشق شوق است برای وصل. بدون عشق سکون است و مرگ بیصدا. برای وجود عشق ما به سایهها نیازمندیم ولی متوجه شدیم سایهها دارای قدرت جاذبه هستند ولی همه چیز را نمیتوانند جذب کنند، مگر از جنس خودش. حس یک گیرنده است و اولین نیرویی است که عقل، ایمان و عشق را بکار میاندازد. همه انسانها میتوانند عاشق باشند ولی صدای عشق در درون بعضی از انسانها شنیده نمیشود. مانند سپاهیان جهل، نفرت، غرور و یا انسانهایی که تحت تاثیر امواج مخرب الکل، انواع قرصها و یا افکار منفی و ضد ارزشی باشند. چگونه میشود امواج عشق را شنید و یا ارسال کرد؟؟ ولی با معرفت، شناخت و آگاهی میشود جلوی امواج مخرب را گرفت تا صدای عشق شنیده شود.
عشق به مخلوق عشق به خالق
همسفر وجیهه:
دوست داشتن و عشق، امری مقدس، آسمانی و الهی است و این امر الهی در همه انسانها به صورت فطری و ذاتی وجود دارد، این عشق میتواند در روابط بین انسان به پدر، مادر، خواهر، برادر، همسر و..... طبیعتا این امر با ذات خوب و مطلوب و این انرژی عظیم نهفته در انسان باید به نوعی مدیریت گردد تا قدرت فوق العاده آن نه تنها موجب تخریب انسان و انسانیت نشود، بلکه در این راستا برای عروج و تعالی انسان، این پتانسیل بتواند کارگشا باشد، عشق با قدرتی که دارد میتواند مغز و اراده انسان را تحتالشعاع قرار دهد و همین نکتهای است که میتواند مفید و سودمند یا ویرانگر و آسیبرسان باشد. بنابراین در این مسیر باید همواره احتیاطهای لازم را داشته و از فرامین دین، عقل و انسانیت در کلیه رفتارهایمان استفاده نماییم، تا بتوانیم این محبت و عشق را به زبیایی و به نحوی مطلوب متجلی سازیم.
نویسندگان: همسفران لژیون ششم
ویرایش و ارسال: همسفر هنگامه رهجوی راهنما همسفر عطیه(لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
84