English Version
This Site Is Available In English

محبت بدون تفکر و دانایی معنایی ندارد

محبت بدون تفکر و دانایی معنایی ندارد

جلسه اول از دوره‌ی دوازدهم از کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه‌ی مسافران و همسفران نمایندگی دلیجان، با استادی دیده‌بان محترم مسافر اصغر، نگهبانی همسفر مسعود و دبیری مسافر رضا،با دستور جلسه:"وادی چهاردهم و تأثیر آن بر روی من و تولد چهاردهمین سال رهایی دیده‌بان محترم آقای منصوری" با حضور:

"فرماندار شهرستان دلیجان آقای قاسمی"

"بخشدار شهرستان دلیجان آقای قناتی"

"رییس شورای شهر شهرستان دلیجان آقای یوسفی"

"رییس بهزیستی شهرستان دلیجان آقای رحیمی"

"رییس پلیس مبارزه با مواد مخدر شهرستان سرگرد دهقان"

"دبیر شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر آقای اعتمادفر"

"مسوول حراست شهرداری شهرستان آقای موسوی"

"و عضو کمیته پیشگیری از مواد مخدر آقای حسنی" 

در روز شنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۴۰۳ در ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

خداوند را سپاسگزاریم که اجازه می‌دهد در کنگره ۶۰ حضور پیدا کنیم و از آموزش‌های کنگره استفاده کنیم. ماه مبارک رمضان را تبریک می‌گویم. به ایجنت همسفران خانم پریسا تبریک می‌گویم انتخاب‌شان را و پیشاپیش عید نوروز را به همه شما تبریک می‌گویم. اگر در صراط مستقیم باشیم هر لحظه و هر سال، سال خوبی است.

ما اگر در کنگره باشیم مطمئن باشیم که سال خوبی است. وعده خداوند دروغ نیست. در قرآن آمده است که خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند.

و اما در مورد دستور جلسه که می‌گوید: « آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است. من که می‌گویم کلام خود نیست بلکه فردی است در جمع بیکران هستی که باورش کار هر کس نیست. مگر معنای آن بداند که آن چیست. ارّابه‌ها را در بیکران به حرکت درآوردید که نگهبانان ماوراء به آنچه در زمین می‌گذرد نیازمندند. بشکافید آنچه شکافتی نیست، در دل سنگ بروید و ترکیبات را جدا نمایید.» 

این پیام می‌گوید هرچه در هستی است محبت است. اگر محبت نداری هیچ هستی. اگر محبت نداشته باشی ظرف خالی هستی و چیزی داخلش نیست و خودش هم قابل احترام نیست چون خالی و تهی است. این پیام می‌گوید: کلام من نیست بلکه یک قانون است. کاری به جنسیت و مذهب و دین ندارد، یک قانون است در هستی. هیچ‌ نفسی بار نفس دیگر را به دوش نمی‌کشد. هر شخصی باید سعی کند اعمال خود را درست کند و نفس دیگر نمی‌تواند بار او را به دوش بکشد.

گیرم پدر تو بود فاضل، از فضا پدر تو را چه حاصل؟ آقای مهندس در وادی اول می‌گویند: اگر با تمام جست‌وجو گران عالم بنشینی ولی خودت برداشتی نداشته باشی هیچ فایده‌ای ندارد. برای مثال می‌گوید من اولیای الهی را قبول دارم مناسک عبادی را انجام می‌دهم، من دیده‌بان هستم ولی تا وظیفه‌ای که من پذیرفته‌ام را انجام ندهم فایده‌ای ندارد.

باید انسان عمل کند. در قرآن می‌فرماید همه‌ی انسان‌ها در ضرر هستند مگر کسی که عمل سالم انجام بدهد. برای اینکه محبت را دریافت کنیم باید تلاش کنیم، محبت بستر می‌خواهد. محبت این نیست که بگوییم از امشب میخواهم با محبت باشم. باید محبت را در وجودم داشته باشم تا بتوانم ببخشم.

در کنگره ۶۰ همه ما ابتدا که آمدیم پر از بغض و‌ کینه بودیم ولی در کنار کسی قرار گرفتیم که در وجودش محبت داشت و به ما‌ هم بخشید. شاید بعضی از ما آقای مهندس را ندیده باشیم پس چرا وقتی صدایش را می‌شنویم آرام میگیریم؟ به خاطر درون آقای مهندس است و‌ اینکه درونشان پر از محبت است. محبت سوری نیست و به زبان نیست، باید در درون خود محبت را داشته باشیم.

ارّابه‌ها را به حرکت در آورید که نگهبانان ماوراء به آنچه در زمین می‌گذرد. نیازمندند. علم از آسمان به زمین و از زمین به آسمان می‌رود. فکر نکنید که هستی فقط در اینجا است و آن کسی که به آسمان رفته است دیگر تمام شده است. نه آسمانیان به ما نیاز دارند و ما هم به آنها نیاز داریم. این ارتباط علم است. زمین را مهد آفریدند. اینجا جهان ماده است و اینجا می‌شود کاری انجام داد. و این ارابه‌ها را به حرکت درآوردن یعنی ما حرکت کنیم و علم بیاموزیم.

ما به صورت قوّه بودیم و بایستی به صورت فعل در بیاییم. پس حتما باید کار کنیم و حتما باید به دنبال کشفیات جدید باشیم. هر کسی باید برای خودش یک کاری را در زمین انجام بدهد یک نشانی را در بی‌نشان بگذارد که وصل بشود. نگهبانان ماوراء به کسی توجه می‌کنند که کاری در این دنیا انجام بدهد که هم به درد خودمان بخورد و هم به درد آسمانیان.

بشکافید آنچه شکافتی نیست و در دل سنگ بروید. مگر می‌شود در دل سنگ رفت؟ یعنی چه؟ کسی که به کنگره می‌آید مانند سنگ است درونش پر از کینه است وقتی تو در آغوشش میگیری و محبت می‌کنی شمشیر می‌رود در دل سنگ و سینه او‌ را می‌شکافد. در درون همه انسان‌ها محبت است، در درون همه انسان‌ها صفات خداوند است.

در آفرینش همه یکسان هستیم اما در مسیر حرکت تفاوت ایجاد می‌شود. ما از روز ألست یک مبدأیی را شروع کردیم و به یک مقصدی می‌رسیم اما در طول مسیر اینکه چگونه و چه مدت این مسیر را طی کنیم تفاوت ایجاد می‌شود. بهترین تلاش ما ایجاد محبت است. ما باید بیاییم اینجا و در درون خودمان آنقدر ایجاد محبت کنیم که بتوانیم انسانها را در درون خودمان جذب کنیم و تکامل پیدا کنیم.

چرا یک راهنما تمام‌ تلاشش را می‌کند تا راهنما شود؟ نمی‌خواهد به شما چیزی یاد بدهد می‌خواهد خودش یاد بگیرد. اینجا عکس است. همه اینجا تلاش میکنیم به خودمان کمک کنیم. ولی وقتی درونش پر از محبت باشد ما هم اگر خواسته داشته باشیم می‌توانیم از او بهره ببریم. پس صحبت کردن در مورد وادی چهاردهم خیلی سخت است. در مورد عشق و محبت سخت است صحبت کردن چون من خودم هنوز به آن عشق و محبت واقعی نرسیدم.

بالاترین عشق را که دارد؟ خداوند بالاترین عاشق است که همه چیز را به ما می‌دهد و از خطاهای ما چشم پوشی می‌کند و روزی ما را باز هم آماده می‌گذارد. این عشق است و این محبت است. اما ما هم ذره‌ای از خداوند هستیم و ماهم می‌توانیم کار خدایی کنیم. ولی ابتدا باید جای محبت را باز کنیم. کسی که مصرف‌کننده است نمی‌تواند محبت کند.

کسی که مواد مخدر مصرف می‌کند چه بخواهد و چه نخواهد نمی‌تواند محبت کند. وقتی مصرف‌کننده بودم محبت من سوری بود و برای اینکه کارم راه بیافتد محبت می‌کردم. ولی آمدیم به کنگره۶۰ و آرام آرام صفات زشتمان را به صفات خوبمان تبدیل کردیم. آیه قرآن می‌فرماید به راستی خوبی‌ها، بدی‌ها را از بین می‌برد. پس انسانی که مصرف کننده است و مواد مصرف می‌کند و وارد لژیون سیگار هنوز نرفته است به هیچ وجه نمی‌تواند محبت اصلی را حس کند مگر اینکه در مسیر درست باشد.

سفر اولی‌هایی که در مسیر هستند آرام آرام پله کم می‌کنند، نفرت کم می‌شود و عشق اضافه می‌شود. دروغ کم می‌شود و صداقت زیاد میشود. چون آنها آمده‌اند جای این‌ها را گرفته‌اند. اینها بوده‌است. وقتی نگهبان میخواند سفری است از ظلمت به روشنایی و از ذلت به سرفرازی، اینها همه در واقعیت اتفاق افتاده است.‌ پس برای اینکه بتوانیم وادی چهاردهم را درک کنیم و بتوانیم به وادی چهاردهم برسیم باید داشته باشیم که بتوانیم صحبت کنیم. پس من اگر بخواهم از محبت صحبت کنم باید درونم پر از محبت باشد.

محبت نباید سوری باشد، کسی که محبت ندارد اگر از محبت صحبت کند محبتش سوری است و ریشه ندارد و کلامش اثرگذار نمی‌شود. اما وقتی کلام آقای مهندس را گوش می‌دهیم بر تمام وجود ما می‌نشیند چون از محبت واقعی می‌آید. زور نزنیم که به زور چیزی را از خداوند بخواهیم، باید عملکردمان را اصلاح کنیم. کسی که صفات زشتش را تغییر نداده است و فقط مواد مصرفی‌اش را کنارگذاشته است چه فایده‌ای دارد؟ انسان اگر‌ می‌خواهد درونش عشق و محبت باشد باید صفات زشتش تغییر کند. ما برای چه معتاد شدیم؟ به دلیل صفات زشتمان.

جالب است که اگر در سفر اول تغییر کنیم و هر چه راهنما بگوید انجام بدهیم کارمان درست می‌شود. من در سفر اول دیدم بستر برایم فراهم است و دلم می‌خواست دیگر انسان خوبی بشوم، رفتم و به راهنمایم گفتم می‌خواهم از این به بعد کارهای زشتم را کنار بگذارم.

تنها چیزی که به من گفت این بود که: فقط سفر کن. در درونم ناراحت شدم و با خودم گفتم من انرژی خیلی دارم و مثل اینکه در دانشگاه باشم میخواستم تند تند واحد ها را پاس کنم. سه ماه بعد من را صدا زد و یک کاغذ به دستم داد و گفت امشب برو خانه و ببین چقدر تغییر کردی و آن را بنویس. رفتم خانه و دیدم دیگر دروغ نمی‌گویم، غیبت‌هایم کمتر شده چقدر خوش قول شده‌ام، چقدر منظم شده‌ام و...

نظم را یاد گرفتیم. اگر می‌خواهیم جایی بیاییم که درونمان پر از عشق و محبت باشد باید این پارامترها را رعایت کنیم. همه تغییرات باهم است. اگر بیاییم کنگره و فقط بخواهیم مواد را کنار بگذاریم و هیچ تغییر رفتاری نداشته باشیم برویم بهتر است.

اما اگر میخواهیم درونمان پر از عشق و محبت باشد هم باید خوب سفر کنیم و تغییرات مثبت را هم در رفتارمان ایجاد کنیم. حضرت علی علیه السلام می‌فرماید: انسان باید امروزش با دیروزش فرق کند وگرنه ضرر کرده است. ثانیه‌ها گذر می‌کند و هر ثانیه عین طلا است. پس وقتمان را تلف نکنیم برای هر چیز خوبی در هستی باید تلاش کنیم. بدون تلاش انسان بزرگ نمی‌شود.

می‌دانید چقدر آقای مهندس تلاش کرده‌اند صدمه دیدند و زحمت کشیدند در طول زندگی و چقدر راه‌های مختلف را پیمودند تا الان که در مورد محبت صحبت می‌کنند به دل شما می‌نشیند؟ فکر نکنیم چهار کلمه درس خوانده ایم یا یک شبه می‌توانیم به عشق و محبت برسیم. یک‌ شبه نیست.‌ پیشینه است، همینطوری نیست که یک‌شبه به جایی برسیم. شاید عده‌ای بتوانند یک‌شبه با کلاهبرداری یک مالی را جمع کنند اما این هم از بین می‌رود. چرا مسیر کنگره۶۰ و روش‌dst تا قیامت پا برجا است؟ علتش این است که از ریشه درست است. علتش این است که چیزی از ما میخواهد که خودش دارد. برای دریافت از محبت باید جایش را خالی کنی.

اگر کینه داشته باشی جایی برای محبت نیست. عین نور است و تاریکی. این دو با هم نمی‌توانند باشند، تو نمی‌توانی نفرت داشته باشی، محبت هم داشته باشی. عقل و عشق و ایمان سه پارامتر است که باید باهم باشند. هیچکدام بی آن یکی اعتباری ندارد. جالب است که به هر سه اینها در کنگره ۶۰ می‌رسی. چرا میرسی؟ زیرا ابتدا جسمت را درست می‌کنی.

عقل سالم در بدن سالم است. سپس در سفر دوم به خود رسیدن است و می آیی و به خودت می‌پردازی. ضدارزش‌ها را کنار می‌گذاری، فلسفه‌ی ضدارزش‌ها را می‌فهمی. فهمیدیم که ضد ارزش‌ها چقدر به جسم و روان ما آسیب وارد می‌کند و انرژی ما را از بین می‌برد.زمان می‌گذرد، من ابتدا باید دانا بشویم که چرا محبت کنیم؟ کجا محبت کنیم؟ کجا محبت نکنیم؟ و خدا را شکر می‌کنیم که در کنگره ۶۰ هر چه مجهول است به معلومات تبدیل می‌شود یعنی هر سوالی که هست پاسخ داده می‌شود. محبت اصلی خداوند است و وقتی به محبت برسیم دیگران می‌توانند از ما بهره‌مند شوند.

"به مناسبت چهاردهمین سال تولد رهایی دیده‌بان محترم

آقای منصوری "

حضور مسئولین شهرستان در نمایندگی دلیجان 

 

عکس: مسافر احمد- لژیون مرزبانی 

تایپ،ویرایش و ارسال خبر: مرزبان خبری 

نمایندگی دلیجان 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .