وقتی باورها با محبت واقعی عجین شوند معنی محبت را لمس میکنیم و دیگرانی که هیچ وقت از نظر محبت حضور نداشتهاند همان ظروف تهی هستند برای آنهایی که حال خوشی ندارند دو راه بیشتر وجود ندارد یا به نیروهای راستین که خواستار حق و حقیقت هستند ملحق شوند یا صبر کنند که نیروهای مخرب و بازدارنده، آنها را با گردباد عظیم به عمق ظلمات هدایت کنند. اضداد برای بیداری انسانها مانند یک تکانه هستند، ابتدا محشر به پا میکنند که سلاح بردارند و با نیروهای مخالف خود درگیر شوند، اضداد از ابتدا تا انتها مامور هستند که تخریب ایجاد نمایند و خلقت را به فساد و خونریزی دعوت نمایند؛ اما انسانها هرقدر به عقل و آگاهی نزدیک شوند و در کامل شدن خود بیاموزند، اضداد کمرنگ میشوند و کمکم به آهستگی به صلح و آرامش نزدیک میشوند و از نیروهای تخریبی و بازدارنده کم میشود و به صفر نزدیک میشوند که راهی سخت؛ اما امکانپذیر.
امواج عشق و محبت در کائنات یکدیگر را جذب میکنند، خداوند خود حیات است و هر آنچه خلق کرده در اختیار انسان نهاده و خورشیدی را برای زیستن و پیدا کردن راهش بر بالای سر او نهاده تا خود را به اعماق ظلمات نسپارند، دربهای بسته روزی باز خواهند شد مانند قلبهایی که آلیاژ اصلی آنها سیاه سنگ است. آنچه کاشتهاید، رشد خواهد نمود و تمام دشتها را سبزپوش خواهدکرد، از بیداری تا هوشیاری فاصله چندانی نیست؛ اما ما انسانها بایستی صبر داشته باشیم در انسان یک مرکزی است که به آن قلب میگویند و جایگاه عشق است اگر کسی غمگین باشد یا کسی را دوست داشته باشد بر روی قلب خود دست میگذارد، عشق قامتها را راست، اندیشهها را پاک حیات را برای گزینش بهتر در انسان، تقویت و انسان را خلاق به جهت تمامی علوم آماده میگرداند.
عشق با محبت آغاز میگردد و محبت صورت مسئله است و حل آن عشق میشود که لایتناهی است. عشق آرامآرام آغاز میشود و سپس ادامه مییابد و کمکم معنای محبت پيدا میشود عشق، گذشتن، رفتن و رفتن، بازگشتن، کامل شدن و پيوستن به او که از او هستیم و قدرت مطلق تماماً عشق است و تمام هستی بر مبناء عشق بنیان گردیده است. امواج عشق در همهجا موج میزند، کافی است دستت را دراز کنی اگر دستت خالی از کینه، نفرت، حسادت و انتقامجویی باشد، عشق در دستان تو قرار دارد. از عشق چه بگویم که عشق به ظاهر سوختن است؛ اما نه برای خاکستر شدن، بلکه برای تبدیل شدن به نور، برای رسیدن، فهمیدن، زیستن و برای عشق ورزیدن. گاهی عشق یعنی پای برهنه بر روی گداختههای آتش راه رفتن؛ ولی وقتی در وادی عشق قرار گرفتی، آتشهای گداخته را بسان گلبرگهای نرم و لطیف در زیر پای خود احساس خواهی کرد و از هیچ غل و زنجیری پروایی در سر نخواهی داشت.
زیرا تو در اثر قدرت عشق سوزندگی آتش را به گونهایی دیگر احساس خواهی کرد و آن را به جان خریدار هستی و این شعبده معمار بزرگ عشق است. کائنات، جولانگاه عشق است و مخلوقین الهی، منزلگاه آن و محبت، اسباب و نشانه آن اضلاع مثلث عشق سایهها، جاذبه و حس است. برای پدیدار شدن، عشق شرط اول آن است که باید چیزی وجود داشته باشد تا عاشق و معشوق مفهوم یابند و ما عاشق یا معشوق آن چیز گردیم و وجود سایهها و الزامی بودن آنها یکی از پایههای اصلی عشق میباشد بدون وجود سایهها عشق هیچ مفهومی ندارد هر موجودی بیش از یک پیکره دارد هم صور آشکار و هم صور پنهان دارای پیکرههای مجزا و جدا از هم با طول و موج و ارتعاشات متفاوت میباشند به این دلیل میگوییم سایهها؛ چون عشق هم در جسم هم در روح و هم در سایر پیکرههای یک انسان قابل احساس میباشد.
هرچیزی که در هستی وجود دارد، قطعاً دارای قدرت جاذبه میباشد و هر چیزی دارای قدرت جاذبه است قطعاً دارای قدرت دافعه نیز میباشد و این جایگاه هر فرد است که باعث میشود نسبت به موضوعات متفاوت و در شرایط مختلف واکنشهای گوناگونی از خود بروز دهد و این واکنشها تعیین کننده قدرت جاذبه یا دافعه فرد است. بزرگی میگفت اگر عشق خالق نداری، عشق مخلوق مهیا کن تا قدر این کلمات، تو را حاصل آید و باز هم میگفت عاشق را حساب با عشق است با معشوق چه حساب دارد و مرحله دیگر در عشق وجود دارد آن عشق مخلوق به قدرت مطلق است؛ چون قدرت مطلق در کل هستی و موجودات آن متجلی میباشد، پلههای رسیدن به خالق، عشق بلاعوض به مخلوقین او است.
دروازه ورود به رحمت خداوند، قلب انسانها و موجودات و کل هستی میباشد اگر کسی بگوید من فقط به قدرت مطلق عشق میورزم و با مخلوقین او کاری ندارم هم اگر بتواند به آنها اذیت و آزار هم برساند؛ ولی همیشه در حال عبادت باشد در انحراف کامل به سر میبرد. دستهایی که کمک میکنند، مقدستر از لبهایی هستند که دعا میکنند، عشق در انحصار هیچکس نیست؛ زیرا تمام موجودات در حال زیستن در عشق و تمرین آن هستند، برای رسیدن به عشقی بالاتر، و همه در عشق شناور هستند؛ زیرا هستی در عشق شناور است. هر چیزی که شما میخواهید اول تمناء دل میخواهد یعنی خواسته دل میخواهد، قلب آن را بخواهد وقتی آن را خواستی الهام به آن شکل میدهد آنگاه تصویر میگیری، تصویر در ذهنت در فکرت و در افکارت است و میتوانی آن را مجسم کنی و به تو قدرت الهام کمک میکند.
پالایشهای مدام در هستی به تراوشها استحکام میبخشد هر چه بیشتر پالایش کنی، تراوش بیشتر میشود حس مانند خداوند است در تمام هستی و نیستی موجود و رؤیتناپذیر است. کلیه دریافتها در هر انسانی به قسمت عقل منتقل میشود و عقل آنها را پردازش میکند و سپس واکنش نشان میدهد و حس آن را دریافت میکند و پنجتا حس درونی داریم، پنجتا حس درونی و یک دانه حس ششم است که ما به آن حس یازدهم میگوییم، امواج عشق مثل امواج دریا کوبنده نیستند، خیلی ظریف و آرام؛ ولی باید صدای آن را شنید و تا زمانی که در صراط مستقیم قرار نگیرید، امواج عشق را دریافت نمیکنید. معرفت، شناخت و آگاهی در عشق نقش مهمی را بر عهده دارد و میتوان گفت یکی از پایههای مهم عشق است البته کارکرد سیستم ايکس جایگاه خودش را دارد.
معرفت، شناخت و آگاهی، پایه و ریشه همه چیز است با رفت و برگشت امواج جاذبه و دریافت آنها توسط حس. حس طرفین اولین جرقه عشق است که بین آنها زده میشود اگر رفت و برگشت امواج عشق بر وفق مراد باشد، ذرهذره محبت بین آنها پدیدار میگردد. عاشق کل همیشه با موجودات کار ندارد با خود عشق کار دارد اگر به انسانها خدمتی میکند چیزی نمیخواهد کارش اصلاً با آنها نیست؛ زیرا در این مرحله عاشق مثل خورشید نورش را به هستی بلاعوض میتابد و هیچ انتظاری ندارد؛ زیرا هر چه بیشتر خدمت میکند، بیشتر دریافت میکند شاداب، چابک و پرانرژی است و به هر چیز نگاه کند آن را جزئی از قدرت مطلق میداند اگر خداوند را در انسان نبینی خانه خدا را پیدا میکنی؛ ولی در آن را پیدا نمیکنی که داخل آن بروی.
همه موجودات طبق قانون جاذبه و حس توسط ذرات عشق به یکدیگر متصل هستند و یکدیگر را دوست دارند و نام این دوست داشتن، عشق است. امواج عشق همچون خورشید در حال تابیدن به همه موجودات است و هر کس بر مبناء ظرفیت خودش، آن را دریافت میکند. عشق در دل انسانهای سنگدل هم روزنهای را میگشاید و خودش را در قلب آنها پنهان میکند و منتظر فرصتی است تا روزی ذرهذره نمو نماید و خودش را نمایان گرداند تا طعم شیرین عشق را به آنها بچشاند تا بدانند که چقدر شیرین و گوارا است. عشق جایگاه و شان خاصی ندارد هرکس با هر خصوصیاتی و در هر جایگاهی قرار دارد، کافی است دریچه قلب خود را بگشاید تا مهماندار امواج عشق گردد و طعم شیرین آن را بچشد.
نیروهای راستین که دارای عشق و محبت هستند مثل خودشان که با آنها همسو هستند را پیدا میکنند و یک خطی درست میکنند و با وجود این خط جذب میکنند و زیاد میشوند، وقتی محبت معنا خودش را پیدا کرد دیگر خصومت و دشمنی یواشیواش و به آرامی بیمعنا میشود و زمانی که انسان خصومت و دشمنی دارد بیشترین تخریب آن به خود انسان میرسد و خصومت و دشمنی هزینههایی دارد، بهایی دارد و بهاء آن هم سنگین است. در پیام آمده است جویبارها روان شدهاند و فرمان آنها جنگ نیست بلکه دادن محبت به هرکسی که در وجودش، نور موج داشته باشد و علامت آنها صلحجویی، محبت، عشق، دوست داشتن است، برای اینکه به صلح برسیم به آرامش برسیم باید یک دل باشیم یک زبان باشیم تا به رستگاری دست پیدا کنیم و دربهای بسته، روزی باز خواهند شد و آنچه کاشتهاید، رشد خواهند نمود و تمامی دشتها را سبزپوش خواهند نمود.
شاید انسانها، قرنها خواب هستند؛ ولی اگر بیدار شدند از بیداری تا هوشیاری فاصله چندانی نیست. اصولاً انسان باید صبر داشته باشد برای هر کدام از ما قدم تازهای است یعنی آمیختن با روشنایی برگ بر پیشانی عالم است. این امواج هستند این انرژیها هستند که به ما توان حرکت میدهند تا بتوانیم حرکت کنیم. بناها که انسانها هستند ویران شده یا داغون شده هستند باید ترمیم شوند و دوباره سازی شوند و انسانها زخمهای کهنهای در اثر نامهربانی، بیمحبتی، قصورهای سهوی، بیتوجهیها و بیعشق خوردهاند که باعث شده زخمهایی بر پیکرشان وارد شود و انسانهایی که اینگونه شدهاند همهچیزشان از جمله اعتقاداتشان را یواشیواش از دست دادهاند. قدرت مطلق که انسان را خلق کرد از روح خودش در او دمید، زمانی که تاریکیها بود دفتر عشق باز بود و هی چوقت هم دفترش بسته نمیشود بلکه با آنچه آغاز شد همیشه عجین است آنچه که شروع شد هميشه همراه خواهد بود و این دایرهها همچنان به میزان بیکران او شعاع اضافه مینماید.
عشق و آنچه در او است بزرگترین سرمایهای است که اگر ببخشید زیاد و زیادتر میشود، آنگاه خواهید دید در ژرفا محبت غوطهور بودن یعنی رسیدن به حق، یعنی توحید، خداشناسی، یگانگی. مؤمن باید در ژرفای محبت غوطهور باشد آن موقع به حق میرسد به خداوند میرسد به توحید میرسد اگر خواستی بنویسی محکم بنویس و بدان که درون خودت هر قدر باشد میتوانی با سخاوت بیشتری بر قلم فرمان برانی و قلمات از تو فرمان میگیرد مانند شمشیری برنده بر قلبهای تشنه وارد میشود و به جای دریدن سیراب میکند و از سیراب شدن آنها جهانی به گلستان تبدیل میشود. وارد فاز عشق و نفرت شدن فقط یک مو فاصله دارد و همیشه از یک نقطه کوچک شروع میشود عشق هرگز نابود نمیشود؛ زیرا عشق در سایه دوم و سایههای بعدی موجود است اگر مرگ اتفاق بیفتد عشق از بین نمیرود.
عشق و محبت آغاز و پایان مشخصی ندارد ما در پی یکدیگر روان هستیم تا بدانیم آنچه نمیدانیم و گاهی هم ما درپی یکدیگر روان هستیم تا عشق گم کرده خود را باز بیابیم. انسانها میتوانند با وجود اینکه ثابت و مستقل هستند با چرخش در افکار، اندیشه، رفتار و کردار خود به گونهایی متفاوت عمل کنند که دارای قدرت جاذبه یا دافعه باشند البته این موضوع بستگی کامل به دانایی و فرق نگاه آنها دارد تو هر قضیه یا موضوع تا میتوانید در برخورد با انسانها، آن جنبه مثبتاش را نگاه کنید، وقتی جنبه مثبت را نگاه کردی خودت آرامتر هستی، خیال خودت راحتتر است، خودت سبکتر هستی. اگر انسانها مهربانی را جذب کنند قطعاً قهر را دفع میکنند اگر تنفر را جذب کنند عشق را دفع میکنند اگر اضطراب را جذب کند قطعاً آرامش را دفع میکنند، نور را جذب کنند تاریکی را دفع میکند.
برای تبدیل آب آلوده و کثیف به آبی زلال و شفاف فقط یک راه وجود دارد آن هم تصفیه آب است تا آلودگیها جدا گردد و برای تبدیل انسان افسرده و پریشان به انسانی آرام و متین که در صلح و آرامش قرار بگیرد باید تزکیه و پالایش انجام بگیرد و انسان باید به مرور زمان یاد بگیرد ذرهذره از ضدارزشها فاصله بگیرد و به طرف ارزشها حرکت کند و این امر مهم فقط با آموزش صحیح، تفکر و کسب تجربه و آگاهی انجام میگیرد و هرگز نمیتواند از مسیر ضد ارزشها به ارزشها برسد.
منابع: کتاب ۱۴ وادی و سیدیهای بخش ۱ تا ۱۲ وادی چهاردهم
نویسنده: همسفر سیما رهجوی راهنما همسفر محیا(لژیون سوم)
رابط خبری و ویراستاری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر محیا(لژیون سوم)
ارسال: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
همسفران نمایندگی کریمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
398